🌺سلام و صلوات بر تو ای ماه تابان
🌱آقاجان از روزی که شنیده ام چه برکاتی بر اعمال مستحبی که به محضرتان اهداء شود، مترتب می شود، همه اعمال ناقابل و ناقص خود را تقدیم به محضرتان نموده ام.
🌱مولاجان چقدر دچار شادی و شعف شدم وقتی که فهمیدم، هركه عمل مستحبى را به شما اهداء كند دو اثر دارد
🌱اول آنكه: اين اعمال ناقص ما، قابل عرضه به محضر بلند و بزرگ تان را ندارد اعمال ما غالبا شائبه هاى متعدد و نقص هاى بزرگ دارد؛ لذا وقتى عمل را اهداء می کنیم، خداوند متعال آن عمل را براى اهداء به محضرتان در سطح شما ارتقاء مى دهد تا در شأن تان قرار گيرد؛ پس اثر اول عمل نيابتى، ارتقاء سطح كيفىِ عمل ما را در پى خواهد داشت و خداوند آن عمل را آنقدر بالا مى آورد تا در شأن و مقام تان قرار بگيرد.
🌱دوم اينكه وقتى عمل را خدمتتان ارائه مى دهند شما عطف نظــرى مى فرمائید تا ببينید چه كسى اين عمل را اهداء نموده؟ و اين نظــرتان اثر معنوى غير قابل توصيفى را در پى خواهد داشت.
🌼مهدیا بپذیر این هدیه ناقابل را از ناحیه کوچکترین های عالم.
☘🌸☘🌸☘🌸☘
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#صمیمانه_با_امام
#امام_زمان عجل الله فرجه
#مناجات_با_امام_زمان عجل الله فرجه
#ماهی_قرمز
🍃🌸🍃🌸🍃
#خدایا
ما را از کم ها قرار بده ...
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#مناجات_با_خدا
#تلنگر
🌸🍃🌸🍃
✍️گاهی لازمه اگر تو زندگیمون مشکلی داشتیم برگردیم به گذشته، ببینیم که چیکار کردیم.
🌺پیامبر اکرم صلی الله و علیه وآله، فرمود:
❄️کیفر سه گناه به قیامت نمیماند(یعنی در همین دنیا مجازات میشود.)
1️⃣ عاق پدر و مادر
2️⃣ ظلم و تجاوز به مردم
3️⃣ ناسپاسی در مقابل احسان و نیکی.
📚بحار الانوارج۷۴ص۷۴
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#حدیثی
#ارتباط_با_والدین
#ماهی_قرمز
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔵 روزه چهار روز از سال فضیلت بیشتری نسبت به روزهای دیگر دارد
🌱۱. روز هفدهم ربیع الاول؛ که ولادت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است.
🌱۲. روز بیست و هفتم ماه رجب؛ که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در آن روز به پیامبری مبعوث شدند.
🌱۳. روز بیست و پنجم ذى القعده؛ که روز دحو الارض است.
🌱۴. روز هجدهم ذى الحجه؛ که عید غدیر است و روزی است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، حضرت علی(علیه السلام) را به امامت نصب کردند.
📚منبع: حدیثی از امام صادق و امام باقر علیهما السلام وسائل الشیعه، ج۱۰، ص ۴۵۶
❇️فردا روز #دحوالارض است، التماس دعا
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#مناسبتی
#دحوالارض
#روزه_دحوالارض
هدایت شده از سلام فرشته
#داستان_بلند
#فقط_به_خاطر_تو
#قسمت_صد_و_پنجاه_و_دو
🔹بعد از رفتن فرهمندپور، دایی جواد به هتل برگشت و خودش را آفتابی کرد. عباس و ضحی را به شام دعوت کرد و فردایش، به تهران برگشت. ضحی خیالش راحت شده بود. همان چند روزشان هم نظم خاصی به خود گرفته بود. نماز صبح را در حرم می خواندند و بعد از صبحانه، تا قبل از ظهر می خوابیدند تا بی خوابی های شبانه شان جبران شود. بعد از ظهر، ضحی سر کلاس دوره می رفت و عباس هم برای آموزش نیروها، به مرکز آموزشی. دم غروب، گوشی ضحی زنگ می خورد که: آژانس شخصی تون دمِ در منتظرن خانم دکتر. ضحی خستگی را فراموش کرده و با عباس به حرم می رفتند. نماز و زیارت مختصر و بعد هم به خانه یکی از دوستان دایی جواد می رفتند.
🌸عباس هر روز، گل رز کوچکی به ضحی هدیه می داد. گاهی هدیه را با ادکلن یا عطر و جانمازی سنگین می کرد و گاهی به کتاب و دفتری. ضحی هم کم نمی گذاشت و جفت هر چیزی که عباس خریده بود را برایش می خرید. پولی که قرار بود برای اقامت در هتل بدهند را هدیه و سوغات خریدند. آن روز بعد از نماز مغرب و عشا، از حرم خارج شدند.وارد مغازه لباس نوزاد شدند. عباس یک دست لباس نوزادی، یک جفت جوراب و یک کلاه نخی سفید خرید و دست ضحی داد. ضحی تشکر کرد اما متوجه علت خرید لباس نوزادی نشد. عباس چیزی که شنیده و کارهایی که کرده بود را تعریف کرد. غسل زیارت کرده و در حرم از حضرت فرزند و نسلی صالح و سالم و عالم خواسته بود و بعد از حرم، با یقین مستجاب شدن دعا، لباس نوزاد را خریده بود.
🔹ضحی فقط گوش داد و هیچ نگفت. مسئولیت مادری، اگر چه شیرین بود اما مسئولیتی بود که همه چیز را تحت الشعاع قرار می داد. دیگر مثل همسرداری نبود که بشود به عقل شوهر تکیه کرد و با منطق و مدارا، کارها را با هم هماهنگ کرد. بچه، کار داشت و اولویت اول زندگی می شد. مسیر حرم تا خانه را فقط به همین ها فکر کرد که آیا آمادگی پذیرشش را دارد یا خیر. بار سومی بود که عباس، از بچه حرف می زد و سکوت ضحی را می دید. به خانه که رسیدند، ضحی لباس را روی تخت گذاشت به نیت اینکه دمِ دستش باشد و فردا نماز صبح، آن را متبرک کند و در این مورد با حضرت صحبت کند.
🔸عباس خیال کرد ضحی خوشش نیامده. غمگین شد و فکر کرد شاید برای ادامه تحصیلش بچه دار شدنو مانع می بینه. خود را دلداری داد که نوعروس است و شاید به بچه دار شدن به این زودی فکر نکرده اما مگه می شه کارشناس مامایی باشی و هر روز چند بچه به دنیا بیاری و به بچه دار شدن خودت فکر نکنی؟ تازه مگه به صورت غیرمستقیم تو خواستگاری این مسئله رو خودش مطرح نکرد؟ کی بود که می گفت: وظیفه ما زیادکردن نسل شیعه هم هست و نه فقط تحصیل و درس و تولید. سعی کرد چهره اش تغییر نکند. به حمام رفت تا دوش بگیرد و عرقی که از سر تمرینات ورزشی، به تنش نشسته بود را بشورد اما بیشتر نیاز به فکری داشت که غمش را بشورد و با خود ببرد.
🔹ضحی سر و ته، روی تخت دراز کشید. تا عباس نیامده می خواست پاهایش را به دیوار تکیه دهد تا خون بیشتری به مغزش برسد. دلش نمی خواست عباس را ناراحت ببیند. با بچه دار شدن هم مشکلی نداشت اما در این موقعیت، تحصیلش باز هم عقب می افتاد. حالا که از بیمارستان آریا جدا شده و راه ادامه تحصیل به صورت جدی برایش باز شده بود، بچه دار شدن انتخاب اولش نبود و تصمیم را برایش دشوار کرده بود. به لباس نوزاد نگاه کرد. صدای خنده و گریه نوزادانی که به دنیا آورده بود در گوشش پیچید. تصور کرد نوزادی در این لباس، روی تخت خوابیده و دست و پا می زند. تمام نیازش به ضحی است و منتظر است تا شکم گرسنه اش را با شیر وجودش سیراب کند. خود را تصور کرد که بچه شیر می دهد و کتاب به دست، درس می خواند. این طور هم می شد. سخت بود اما می شد انجامش داد.
🌸 دلش آرام تر شد اما راحت نبود. به خود نهیب زد کجای زندگی راحت است که این یکی باشد. حتی همین سفر یک هفته شان هم آنقدرها راحت نبود که فکر می کرد. مطمئنا بعد از این هم راحت نخواهد بود. از اولی که خود را شناخته بود، غم و سختی با راحتی در هم آمیخته بود و هیچگاه، با خیال خوش و راحت، نشده بود که روزها از پی هم بگذرند.
🔸صدای شیر آب، قطع شد. از اینکه عباس بیاید و پاهایش را روی هوا ببیند شرم کرد. سر و ته کرد و چهارزانو نشست.
📣کانال #سلام_فرشته در ایتا، سروش، بله
@salamfereshte
#داستان_بلند
#رمان
#فقط_به_خاطر_تو
#تولیدی
#سیاه_مشق
🌺سلام و صلوات بر تو ای سرور عالمین
🌱آقاجان شما چند نامه برای شیخ مفید فرستاده اید، به این فکر می کنم او چگونه بوده است که امامش به این زیبایی او را تمجید و توصیف می کند.
🌱مهدیا امشب می خواهم یکی از نامه هایتان را به شیخ مفید بیاورم که با خواندن آن چقدر غبطه او را خوردم و چقدر یالیتنی! سر دادم.
🌼فدای نوشته تان بشوم که فرمودید: نامه ای به برادر با ایمان و دوست رشید ما ابوعبدالله محمدبن محمدبن نعمان(شیخ مفید) که خداوند عزت وی را مستدام بدارد. سلام خداوند بر تو! ای کسی که در دوستی ما به زیور اخلاق آراسته ای و در اعتقاد و ایمان به ما دارای امتیاز مخصوصی هستی، ما در مورد نعمت وجود تو خداوند یکتا را سپاسگزاریم!!! و از پیشگاه مقدس خدا استدعا می کنیم که بر سید و مولای ما حضرت محمدبن عبدالله و خاندان او درود و صلوات پیاپی و بی نهایت خویش را نازل فرماید.
🍀از آنجا كه در راه يارى حق و بيان سخنان و نصايح ما صادقانه كوشيدى خداوند اين افتخار را به شما ارزانى داشته و به ما اجازه فرموده است كه با شما مكاتبه كنيم. شما مكلف هستيد كه اوامر و دستورات ما را به دوستان ما برسانى... ما بر اساس فرمان خداوند و صلاح واقعى ما و صلاح شيعيانمان تا زمانى كه حكومت در دنيا در اختيار ستمگران است در نقطه اى دور و پنهان از ديدها بسر مى بريم ولى از تمام حوادث و ماجراهايى که بر شما مى گذرد كاملا مطلع هستيم و هيچ چيز از اخبار شما بر ما پوشيده نيست.
🌱شما را هرگز فراموش نمى كنيم و اگر عنايات ما نبود مصائب و حوادث زندگى شما را در برمى گرفت و دشمنان شما را از بين مى بردند.. پس سعى كنيد! اعمال شما طــورى باشد كه شما را به ما نزديك كند و از گناهانى كه باعث نارضايتى ما مى شود بترسيد و دورى كنيد...عدم التزام و اجراى دستور ما موجب می شود که بدون توبه از دنیا بروید.
🌸سیدی ای کاش همه ما چون شیخ مفید برایتان بودیم. ای کاش ما هم چنان بودیم که شما بر نعمت وجودمان خدا را سپاسگزار می شدی. ای کاش چنان بودیم که از ما راضی بودید! ای کاش ... یالیتنی...
📚کتاب زبور نور، ص 278 و 279(هزار و یک نکته از زندگانی امام مهدی عجل الله تعالی فرجه)
☘🌸☘🌸☘🌸☘
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#صمیمانه_با_امام
#امام_زمان عجل الله فرجه
#مناجات_با_امام_زمان عجل الله فرجه
#ماهی_قرمز
و #دحو_الارض نام گرفت
آن زمـان که زمیـن ، مهـدِ
آسـایش و آرامش قـرار گرفت
و گناه آدمیان را به جـان پذیـرا شد
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#مناسبتی
#دحوالارض
#روز_اجابت_دعا
دحو الارض؛ روزِ دعا برای ظهور امام عصر
🔵 در فرازی از دعای روز دحوالارض این چنین به درگاه خداوند متعال عرضه میداریم:
🔹اَللَّهُمَّ دَاحِيَ الْكَعْبَةِ وَ ... اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَيْهِ وَ عَلَى جَمِيعِ آبَائِهِ وَ اجْعَلْنَا مِنْ صَحْبِهِ وَ أُسْرَتِهِ وَ ابْعَثْنَا فِي كَرَّتِهِ حَتَّى نَكُونَ فِي زَمَانِهِ مِنْ أَعْوَانِهِ اللَّهُمَّ أَدْرِكْ بِنَا قِيَامَهُ وَ أَشْهِدْنَا أَيَّامَهُ وَ صَلِّ عَلَيْهِ وَ ارْدُدْ إِلَيْنَا سَلاَمَهُ وَ السَّلاَمُ عَلَيْهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ
🔸خدایا بر او و بر آباء طاهرينش درود فرست و ما را از اصحاب و سپاهیانش قرار ده و در رجعتش ما را برانگيز تا اینكه در زمان دولتش، از ياوران او باشيم؛ خدایا درک ظهورش را روزیمان کن و در روزگارش ما را حاضر فرما و درود بر او فرست و سلام او را هم به ما برسان؛ که سلام و رحمت و برکت خدا بر او باد.
🔺 ۲۵ ذیقعده دحوالارض روز دعا برای فرج
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#مناسبتی
#دحوالارض
#روز_اجابت_دعا
#روز_دعا_برای_فرج
✨✨✨✨﷽✨
🌱وَالأرْضَ بَعْدَ ذَلِكَ دَحَاهَا
🌺و نبض زمین،
از همان نقطهای به جریان افتاد
که روزی با نور قدمهای تو،
بالغ خواهد شد...
🍃🌸🍃🌸🍃
🌱أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ
🌼زمین درست از همان جایی پهن شدن را،
خشک شدن را
زمین شدن را،آغاز کرد که روزی قدم های کسی ریشه ی همه ی تاریکیها را از همان جا خواهد خشکاند...
و آن وقت است که زمین، زمین خواهد شد
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#مناسبتی
#صاحبنا💚
#محل_ظهور🕋
#دحوالارض
هدایت شده از سلام فرشته
#داستان_بلند
#فقط_به_خاطر_تو
#قسمت_صد_و_پنجاه_و_سه
🔻ضحی یاد همه دو دلی هایی که در زندگی داشت افتاد. انتخاب هایی که نمی دانست درست است یا غلط. زمانش مناسب است یا باید دیرتر باشد. غیب نمی دانست و همین ندانستن، تصمیم گیری را برایش مشکل میکرد. فکر کرد غیب ندانستن هم خوب است اگر کار را دست کسی بسپاریم که تمام غیب دست اوست. همه کاره اوست. اگه من اینجا هستم چون او خواسته و برنامه ریزی کرده. تصمیم گرفت کار را دست همانی بسپارد که همه این سالها، دستش سپرده بود. لباس نوزاد را لوله کرد و داخل کیف دستی کوچکش چپاند. با دیدن عباس، صاف تر نشست و عافیت باشید گفت.
🔸یک هفته تبدیل به ده روز شد و بعد از ده روز، خانه خانم محمدی، زیر و رو شده بود. طهورا هر چه از دکوراسیون بلد بود با هنر دست صدیقه خانم قاتی کرد. دیوارهای خالی را با طرح اسلیمی طرح زد و طهورا، یکی شان را با گیاه رونده، زینت داد. وسط طرح دیگری، تابلویی با لوازم دورریختنی ساخت و یک بطری اسپری طلایی رنگ رویش خالی کرد. یک هفته روی دکوراسیون دیوارها و کابینت خانه کار کرد. برای روی کابینت، طرح آبشار کوچک زد و دو روزی بود مشغول سیمان کاری و کارهای جانبی اش بود. یک روز مانده به برگشت ضحی، قرار خواستگاری را مادر گذاشت. آبشار رنگ نشده، روی میزش مانده بود و به سوالاتی که ضحی برای خودش نوشته بود دستبرد زده بود:
- ملاک شما برای یک همسر خوب چیه؟ ملاکتون برای یک شوهر خوب بودن چیه؟
🔹برایش جالب آمد. تا به حال از آن طرف قضیه نگاه نکرده: ملاک خوب بودن شوهر از نظر یک مرد. و این را عباس تمام و کمال پاسخ داده بود. ضحی از پاسخ های عباس لذت برد و فهمید بیش از آنکه متوقع همسر آینده اش باشد، از خودش توقع دارد. این را فهمید و سوالات دیگر را نکرد. برگه را تا زد و دغدغه های همسر آینده اش را گوش داد. می دانست آن کس که از خود توقع خوب تر شدن دارد، متوقف و متوقف کننده نیست. حالا سر کلاسی بود که اگر عباس این ویژگی را نداشت، صندلی اش به دیگری می رسید.
🔻نگران نداشتن ملاک های همسر خوب نبود. زیرا می دانست آب اگر آلوده باشد، جاری که بشود، زلال و شفاف خواهد شد و دیگران را سیراب. ده روز سیراب شدن در کنار عباس، یک عمر آرامش برایش باقی گذاشت و به لحظه ای رو به اتمام بود. تنها حرکت کردن، راه را طولانی تر می کند. همانقدر که با همراهی پرانرژی جاری شدن، راه را کوتاه.
🔸دفتر را برداشت و اسامی همکارانی که در این چند روز با آن ها آشنا شده بود را یادداشت کرد. لابلای کلاس ها و از این بخش به آن بخش رفتن ها، شماره یکی یکی شان را به بهانه دعوت به همایش های بیمارستانشان، گرفت و نوشت اما قصدش چیز دیگری بود. دیدن سیستمی که از سیستمیک بودن، جز اسم و بخش ها چیزی نداشت برایش زجر آور بود. بیمارستان بود؛ بخش های مختلف داشت؛ پزشکان متعدد اما همه پاره پاره. تکه هایی از پازل که نه در کنار هم چیده شده بودند و آن هایی هم که خودشان در کنار هم رفته بودند، سرجایشان ننشسته بودند. باید سیستم بیمارستان بهار را هم به اینجا صادر می کرد و بیمارستان و اهالی اش را آباد. هوای ریاست در سر نداشت اما آب و هوای آبادانی را چرا. کلاس آخر، با خانم دکتر مقامی تمام شد و ضحی را خواست:
- شنیدم تنها فردی که جلسه قبل سر کلاس همسرم حاضر نشده شما بودید.
🔹ضحی چیزی نگفت. سوالی نشده بود که پاسخی بدهد. نگاه مستقیم به استاد را جایز ندانست و با همه برحقی اش، سر به زیر انداخت و کفش های مشکی واکس زده اش را نگاه کرد.
- البته که حق داشتین و خواستم ازتون تشکر کنم. غیبت اون روزتون رو حساب نمی کنم. می تونین مدرک پایان دوره رو بگیرین.
🔸خانم دکتر مقامی، لیست اسامی را دست ضحی داد و گفت: نمره شما رو بیست دادم چون بی تفاوت نبودین. و از بقیه یک نمره کم کردم چون حرفی نزدن. پزشک باید نظر درست رو ولو به ضررش باشه بگه. ضحی به احترام حرف استاد، نمره ها را نگاه کرد و دنبال نمره های بالای کلاس روز سه شنبه شان بود. استاد کلاس، خلاقیت در درمان را اصل گذاشته بود و او دنبال پزشکان خلاق می گشت. اسامی ممتازین را در ذهن ثبت و از خانم دکتر تشکر کرد.
🔹دفتر یادداشت کوچکش را از جیب روپوش سفیدرنگش در آورد و جلوی اسم سه نفر از پزشکان، علامت زد. حالا دیگر می توانست برگردد و قدم اول برای آباد کردن بیمارستان های دیگر را بردارد. اولین کار، توضیح دادن برای خانم دکتر بحرینی بود.
📣کانال #سلام_فرشته در ایتا، سروش، بله
@salamfereshte
#داستان_بلند
#رمان
#فقط_به_خاطر_تو
#تولیدی
#سیاه_مشق
🌺سلام و صلوات بر تو ای صمیمی ترین رفیق
🍀آقاجان وقتی که نامه هایتان را به شیخ مفید می خوانم، از یک سو خوشحال می شوم می بینم یکی اینچنین موجب رضایت شما شده است که او را برادر و دوست و بهترین یار و ... خطاب کرده اید، از سوی دیگر شرمنده می شوم که نتوانستم همانند او باشم تا شادی نثار قلب نازنینتان کنم.
🌱مهدیا دومین نامه پرنور شما به شیخ مفید را می خواندم که با قلم و دست خدایی تان این افتخار را برای چندمین بار نصیب شیخ مفید این عالم وارسته نموده اید.
🌼فدای محبتتان بشوم آقا جان، که اینچنین شیعه مخلص خود را مورد تفقد قرار داده اید و فرموده اید:
اين نامه اى است به برادر راستگو و درستكار و دوست مخلص ما، كسى كه در يارى ما كوتاهى نكرده و وفا را رعايت كرده است. خداوند ترا با ديده قدرتش كه هرگز به خواب نمى رود محافظت فرمايد. آنچه ما به تو نوشتيم بايد پوشيده باشد و غير از آنان كه به جهت ايمانى كه به ما دارند و مورد اعتماد ما هستند و سخنان ما موجب آسايش و آرامش خاطــر آن ها مى شود فرد ديگرى نبايد از مضمون اين نامه آگاه شود به همه دوستان ما سفارش كن كه به محتواى فرمان ما با عنايت خداوند عمل كنند.
🌸سیدی خوشا به حال شیخ مفید که مورد عنایت و دعای خاصه تان واقع شده است. مولاجان نگاه کریمانه تان را می طلبیم، تمنا داریم دعایمان کنید نا با دعایتان همانی شویم که خودتان می خواهید.
📚کتاب زبور نور، ص 280 (هزار و یک نکته از زندگانی امام مهدی عجل الله تعالی فرجه)
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#صمیمانه_با_امام
#امام_زمان عجل الله فرجه
#مناجات_با_امام_زمان عجل الله فرجه
✍️صفای زندگی اینجاست، اینجا
💠مهارت مدارا کردن
قسمت چهارم:
✅7- باور کنیم که مشورت باهم در موضوعات مورد اختلاف، یکی از راههای برخورد با تفاوتهاست.
🔘زوجین همچنین میتوانند برای افزایش رفتارهای مداراگونه خود به هنگام اختلاف، به عواملی که موجب تداوم زندگی آنها شده توجه و به آنها فکر کنند.
✅8- همسر خود را مجبور به تغییر نکنید.
🔘در خانه ماندن ممکن است شما را وادار کند سعی کنید به هنگام اختلاف سلیقه در امور زندگی مشترک، همسر خود را مجبور به تغییر کنید.
🔘اگر همسری نتواند با تفاوتهای همسر خود مدارا کند و به اجبار درصدد تغییر ویژگیهای شخصیتی تغییرناپذیر وی باشد، همسر پژمرده خواهد شد و روح زندگی از آرامش تهی خواهد شد.
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#همسرداری
#ایستگاه_فکر
#ماهی_قرمز