اَلسَّلامُ عَلَى الْأَجْسامِ الْعارِيَةِ فِي الْفَلَواتِ
سلام بر بدن هايى كه بدون پوشش در بيابان ها افتاده بودند...
(زیارت ناحیه مقدسه)
#سلام_ای_خاک_قبرت_سجده_گاهم
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
✍ ماجرای النگو
🤛 دست هایش را مشت کرده بود و به سرش میکوبید.
«چه خاکی به سرم بریزم ؟! کِی دست از این کارات برمی داری ؟ فک کردی چاقو اسباب بازیه دست گرفتی و راه اُفتادی تو کوچه خیابون ...»
ثریا آهی کشید و نگاهی به آسمان کرد و به بخت خودش نفرین فرستاد.
«ای خدا من و بکش راحت شم، اون از شوهر معتاد و بیکار، این از پسر چاقوکش و علّاف خیابون ، دیگه خسته شدم ، روم نمیشه تو صورت مادرای بچههایی که باهاشون درگیر میشی نگاه کنم.»
☘ منوچهر پای راستش را از زانو خم کرده و کف پایش را به دیوار تکیه داده بود، ابروهایش را در هم کشیده و به تشرها و واگویه های مادر گوش میداد.
خودش هم از خودش خسته شده بود. دلش یک زندگی مثل بچه آدم میخواست؛ ولی بعد از یک عمر سردسته بچه لات های محل بودن، به این فکر میکرد دیگر راهی برایش نمانده!
🌸 قبلاً سر مادرش داد میکشید و به حرفهایش توجه نداشت؛ ولی بعد از آن ماجرا سرش را پایین می انداخت و چیزی نمی گفت.
دوباره در ذهنش آن روز را مرور کرد ، سرمای هوا لرزه بر تن دندانهایش انداخته بود. پدر، مادر را کتک میزد و به زور میخواست النگوی او را بگیرد و ثریا تنها یادگار مادرش را سفت چسبیده بود و رها نمی کرد.
دلش از بی کسی مادر زیرورو شد و به طرف پدر رفت، با زوری که داشت پدر را به سینه دیوار پرت کرد؛ ولی مادر نه تنها خوشش نیامد ؛ بلکه ابروهای کمانی اش را بالا برد و با تندی به او گفت: منوچهر تو چکار کردی؟ ناسلامتی باباته ها! خجالت بکش...
منوچهر چشمانش را دُرُشت کرد و گفت: مامان خوبی بهت نیومده ، داشتی کتک می خوردی ها! من به دادت رسیدم...
☘از آن روز به بعد مادرش را جور دیگری میخواست. غصّه هایش به دلش چنگ می انداخت. حالا خودش یک پا غصّه بود برایش.
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#ارتباط_با_والدین
#داستانک
#تولیدی
#ماهی_قرمز
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
سلام و صلوات بر تو ای نورالله
🏴آجرک الله فی مصیبت جدّ بزرگوارتان کریم اهل بیت علیهم السلام امام حسن مجتبی علیه السلام🏴
آقاجان کی فرا می رسد زمانی که ما شما را ببینیم و بی واسطه سخنتان را بشنویم؟! چنین روزگاری آرزوی ماست. همانگونه که جدّتان
📖 امام صادق میفرماید: «هنگامی که قائم ما قیام کند، خداوند آنچنان گوش و چشم شیعیان ما را تقویت میکند که میان آنان و آن حضرت، نامهرسان نخواهد بود؛ با آنها سخن میگوید و آنان سخنش را میشنوند و او را میبینند، در حالی که او در مکان خویش است (و مردم در نقاط دیگر جهان)»*۱
◽️ این یعنی در زمان ظهور، وسایل ارتباطی به گونهای است که مردم میتوانند در هر گوشه و کنار جهان، ایشان را ببینند.
🙏 السَّلامُ عَلَیْکَ یَا نُورَ اللَّهِ الَّذِی لا یُطْفَی.
سلام بر تو ای نور خدا که خاموش نخواهد شد!
📚 ۱- الکافی ج ۸، ص ۲۴۰
☘🌸☘🌸☘🌸☘
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#صمیمانه_با_امام
#امام_زمان عجل الله فرجه
#مناجات_با_امام_زمان عجل الله فرجه
#ماهی_قرمز
🌸🍃🌸🍃
#سوادزندگی
چنان قوی باش که هیچ عاملی آرامش فکر تو را به هم نزند.
درباره ی سلامت، شادمانی و خوشبختی سخن بگو...
محاسن و مزایای دوستانت را به آنها گوشزد کن.
در هر چیز جنبه ی روشن آن را ببین.
همیشه درباره ی بهترین پیش آمدها فکر کن.
از موفقیت دیگران همان قدر خوشحال باش که از موفقیت خودت خوشحال می شوی.
به اشتباهات گذشته فکر نکن،
اما از آنها درس بگیر.
شاد و بشاش باش و به دیگران لبخند بزن.
آن قدر بزرگ باش که نگران نشوی.
آن قدر نجیب و موقر باش که خشمگین نشوی.
و آن قدر شاد باش که اجازه ندهی مشکلات بر تو غلبه کند.
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
➖✹ ✿ ﷽ ✿✹➖
🍃 #حدیث_روز
💢امام حسن (ع):
🥀↫آنچه را از دنیا طلبیده ای و بدان نرسیده ای ، به منزله آن پندار که هرگز به " اندیشه ات" خطور نکرده است.👌
📖{میزان الحکمه / جلد3 صفحه68،}
شهادت سبط اکبر امام حسن مجتبی علیه السلام تسلیت باد
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#مناسبتی
#حدیث
#شهادت_امام_حسن علیه السلام
اَلسَّلامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ
سلام بر آن سرى كه بر بالاى نيزه رفت...
(زیارت ناحیه مقدسه)
#سلام_ای_خاک_قبرت_سجده_گاهم
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
بحق زینب (سلام الله علیها)
اللهم عجل لولیک الفرج
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
اَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْلُ الْقُرى
سلام بر آن آقاى بزرگزاده اى كه روستانشينان دفنش كردند...
(زیارت ناحیه مقدسه)
#سلام_ای_خاک_قبرت_سجده_گاهم
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
✍چوپان کوچک
☘صادق دستهای کوچکش را از پشت بر چوب روی شانههایش قلاب کرد. با احتیاط پاهایش را روی سنگهای بزرگ کف رودخانه گذاشت. آب خنک و شفاف با موجهای کوتاه به سنگها و پاچه شلوار او میخورد.
🌺نگاهی به پشت سرش انداخت. گوسفندان زیر سایه توتِ بزرگِ کنار روخانه روی خاکها دراز کشیده بودند و نشخوار میکردند.
☘به صخره سفید روبرویش خیره شد. چند روز قبل دنبال گوسفندان میدوید و میخندید که صدای فریاد پدر را شنید. پدر جلوی چشمانش روی صخره لیز خورد. صادق چشمهایش را بست و فریاد زد:« بابا!» پلکهایش را به هم فشرد و اشک ریخت. لحظه سقوط پدر را پشت پلکهایش حبس کرد. نمیخواست ادامه این اتفاق را ببیند. صدای آخ پدر پلکهای چسبان و فراری از باز شدنش را گشود.
🌼به طرف او دوید. شانهاش را عصای پدر کرد. چشم از پای خونی و استخوان سفید بیرون زدهاش تا لحظه سفید شدنش با گچ برنداشت.
🌸دکتر دستی روی گچ پای پدر کشید و گفت: « عکسای کمرت خوب بود و شانس آوردی که مهرههای ستون فقراتت آسیب ندیده والاّ برا همیشه خونهنشین و ویلچری میشدی؛ الان یک ماه باید پات تو گچ باشه و دیگه کوه نری تا خوب بشی. »
🌸 او چوپانِ گله بود. شنیدن حرف دکتر بر سرش آوار شد. با نرفتن سر گله زحمتهای چندین ماههاش هدر میرفت. بعد از گذشت یک ماه دیگر گوسفندها پروار و آماده فروش بودند.
☘صادق نگاهی به صورت رنگ پریده پدر کرد. تمام عضلات صورتش به طرف پایین مایل شده بود. غم روی چینهای پیشانی و گوشه چشم او لانه داشت. صادق مثل مردی بالغ دست روی شانه پدر گذاشت و گفت:
«بابا از فردا من گوسفندا رو برا چِرا به دامنه کوه میبرم.»
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#ارتباط_با_والدین
#داستانک
#تولیدی
#ماهی_قرمز
هدایت شده از مهدیاران | mahdiaran
💠 بأَبی أَنتَ و أُمّی
«بُرِش اوّل»
⛓ به او خبر داده بودند که فرزندت در مرز رِی به اسارت گرفته شده است. بسیار ناراحت شد و گفت: «خداوندا! دوست نداشتم در زمان حیاتم، اسارت او را ببینم.»
«بُرِش دوّم»
📜 خبر به گوش امام رسید، به او فرمودند: «ای بَشیر، بیعتم را از تو برداشتم. برو و فرزندت را نجات بده.» در پاسخ گفت: «ای فرزند رسول خدا! درندگان مرا زندهزنده بِدَرَند اگر تو را رها کنم.»
🚩 بشیر بن عمرو حَضرمی از کسانی بود که هرچند اجازهٔ رفتن به او داده شده بود اما شهادت در راه حسین را انتخاب کرد. شاید با خودش فکر کرده بود که میتواند اسارت فرزندش را تحمّل کند اما جدایی از حسین و اسارت فرزندان حسین را هرگز.
⁉️ ما کجای تاریخ ایستادهایم؟ آیا ما نیز بِأَبی أَنتَ و أُمّی گفتنهایمان واقعی است و میتوانیم از عزیزانمان برای اماممان بگذریم؟
ادامه دارد...
#کجای_تاریخ_ایستادهایم ؟! - ۱۱
☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران)
http://eitaa.com/joinchat/2885222402Ce75349b11c
استاد علی صفایی:
«به حقِ حق، قسم
وقتی در روز قیامت
خداوند اولیای خود را
محشور میکند و ما میبینیم
که غم و غصههای آنان چه بوده
به حال خود گریه میکنیم و
شرمنده میشویم که چقدر
غصههای ما حقیر بوده است!»
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
اَلسَّلامُ عَلى مَنْ ناغاهُ فِي الْمَهْدِ ميكائيلُ
سلام بر كسى كه در گهواره ميكائيل برايش لالايى مى گفت
(زیارت ناحیه مقدسه)
#سلام_ای_خاک_قبرت_سجده_گاهم
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114