eitaa logo
دهڪده ‌مثبت
2.6هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1.7هزار ویدیو
14 فایل
یه دهڪده مثبت، تا توے اون یه زندگی آروم‌ و بدور از افڪار منفی رو تجربه ڪنی♥️ پیشنهادات وارسالی‌هاے زیباتون رو اینجا می‌خونم🌱 @Goolnarjes313 https://harfeto.timefriend.net/17400377624639 لطفامعرفی‌مون کن @Dehkade_mosbat
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻فرهمند پور با خود فکر کرد همه چیز را می شود خرید. چطور است شوهرش را بخرم؟ می توانم تحریکش کنم خارج از کشور برود. حتی خود ضحی را. می شود بهانه درس خواندن و استخدام و شرایط کاری بهتر را وعده اش دهم. با این فکر، گوشی را برداشت که به سحر زنگ بزند و روحیه ضحی را در این رابطه بپرسد. پیامک رسیده را که دید، پشیمان شد. باید به بیمارستان آریا می رفت. تصمیم گرفت سرمایه گذاری روی گروه مامایی را در جلسه مطرح کند و به یک بهانه ای، ضحی را نزدیک خود نگه دارد. حتی اگر نمی توانست با او ازدواج کند، دیدنش به او آرامش می داد. این تنها فکری بود که با آن توانسته بود در این چند ماه، خودش را صبور نشان دهد. بارها به خود نهیب زد تو بچه داری! سنی ازت گذشته! تو را چه به عاشقی! اما به محض دیدن عکس ضحی، دست و دلش می لرزید. چقدر او را در کنار خودش تخیل کرده بود. با همان چادر و چهره ای که هیچ لبخندی، به نامحرم تحویل نمی داد. از صلابت ضحی خوشش می آمد. چیزی که ذره ای از آن را مادر فرانک نداشت. ▫️به خاطر پیشنهاد او، جلسه طولانی تر از حد معمول شد. وسط جلسه سحر و چندنفر از کارشناسان مامایی هم احضار شدند و مختصر صحبتی با آن ها شد. فرهمندپور توانسته بود با زبان تجارت، اعضای هیئت مدیره را راضی کند که روی این گروه، سرمایه گذاری شود. همه غیر از پرهام رای مثبت شان را داده بودند. این را فرهمندپور می دانست که عکس العمل پرهام را نسبت به ضحی قبلا دیده بود. برگه رای مخالف را روی میز گذاشت و شش رای موافق را کنارش. پروژه تصویب شد و حکمش زده شد. اعضا زیر آن را امضا کردند و قرار شد مسئول پیگیری این مسئله، خود فرهمندپور باشد. پرهام به قصد ترک اتاق جلسات، از روی صندلی بلند شد. آرام از کنار فرهمندپور گذشت و پشت گوشش نجوا کرد: - اشتباه می کنی. تو این بشر رو نمی شناسی. و از اتاق خارج شد. 🔸فرهمندپور صندلی را عقب کشید. به اتاق خالی نگاه کرد و چهره ضحی را تخیل کرد. حتی اگر ضرر هم بکند، دوست داشت در کنار او باشد. با وعده های سود و واردات کالا و ارتباط با بیمارستان های دیگر، توانسته بود کار را پرثمر جلوه دهد. حس طمع اعضا را تحریک کرده بود. بعد از این همه سال، می دانست چطور باید نبض جلسه را دست بگیرد و کاری که می خواست را انجام دهد. نگاهی به برگه کرد. از جا بلند شد. تصمیم گرفت خبر را داغ داغ به ضحی بدهد. بدون حضور سحر. به قصد بیمارستان بهار، از آریا خارج شد. 🌹کنار گلفروشی ایستاد. گل رزی خرید. بدون زرورق و هر تجملاتی. فکر کرد ضحی این طور بیشتر دوست دارد. با معرفی خودش با عنوان دکتر، توانست از نگهبان بیمارستان، شماره اتاق استقرار ضحی را بپرسد. فرهمندپور، از نرده ها رد شد. حیاط پر درخت بیمارستان را رد کرد. سطح شیب دار جلوی بیمارستان را به آرامی بالا رفت و داخل شد. ☘️ از دیدن فضای داخلی بیمارستان تعجب کرد. به برگ های بزرگ گل های رونده دو طرف و عکس نوشته های حدیثی روی دیوار نگاه کرد. برای اینکه جلب توجه نکند، خیلی مکث نکرد و به سمت آسانسور رفت. دکمه طبقه دو را زد. در آسانسور بسته شد و نوای صلوات در گوشش پیچید! اللهم صل علی محمد و آل محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد. اللهم صل علی.. آسانسور ایستاد. از آسانسور که خارج شد، تعجبش از چیزی که می دید بیشتر شد. به سمت پنجره های رنگی رفت. دستش را نگاه کرد. قرمز شده بود. چند قدم زد. نارنجی شد. چند قدم جلوتر رفت. زرد شد. باز هم؛ سبز شد. عقب عقب رفت و از زیر نورهای رنگی بیرون آمد. به سمت اتاقی که نگهبان گفته بود رفت. سرش را چرخاند و راهروی رنگین کمانی که رد کرده بود را نگاه کرد. از زیبایی نورها به هیجان آمده بود. بدنش را چرخاند که باز هم زیر نورها برود اما یاد ضحی افتاد. گل را از زیر کتش بیرون آورد. 🔸اتاق را پیدا کرد و در زد. صدایی نیامد. محکم تر در زد. باز هم صدایی نیامد. دستگیره در را فشار داد. داخل اتاق کسی نبود. به خودش اجازه داد داخل اتاق ضحی شود. روی صندلی های مبلی کنار اتاق نشست. پاکت نامه و گل را روی میز گذاشت و به اطراف اتاق نگاه کرد. در اتاق خود به خود و به آرامی بسته شد. حالا او در اتاق ضحی، تنها بود. 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
‍ ‌ 🌸سحر بیست و چهارم... ✍ به خط پایان، که نزدیک می شویم؛ تعارضی عظیـم، قلبمان را گرفتار می کنـــد؛ "شــوقِ" تجربه قنوت هايي که هر کدامشان سفری بلند، به آسمان تو را رقم می زنــــد، یـــــا.... "غــــمِ" از دست دادن سحر هايي که، بی نظیرترين فرصتهای هم آغوشی با تـو بوده اند❗️ ❄️دلــم برایت تنــگ می شود.... خدا برای لحظه هايي که هیـــچ صدایی، جز نجوای دعای سحر، از خانه های اهل زمین، بالا نمی رفت. برای لحظه هايي که چراغ های روشن خانه های همسایه، شوق بیدار ماندن را در دلم، بیشتر می کرد. برای لحظه هايي که، با هر کدام از نامهای تو، قنوت می گرفتم و با تکرار مکررشان، بوسه های مداوم تو را احساس می کردم. ❄️دلم برایت تنگ می شود خدا... تـــو، همان لذت شیرین لحظه افطارم بوده ای، که در اولین جرعه آب، تجربه اش می کردم. تـــو... همان احساس خالی شدنم، در لابلاي العفو های شبانه ام بودی...که تمام جان مرا، با آرامشی عظیم، احاطه می کردی. دلــ💞ـم برایت تنگ می شود... خدا نميدانم تا رمضان دیگر... چه برایم مقدر کرده ای؟ امــــا... بگــذار، سهم من از این رمضان، همین سجاده خیسی باشد، که در همه طول سال، نمناک باقی بماند. بگذار...تمام اِرثیه ام از سحر هایش، همین قنوت هایی باشد، که تا رمضان دیگـــر، حتی یک سحر نیز، از ادراکــش، جا نمانم. بگـــذار...خالی شدنم را تا رمضان دیگر، به کوله باری سیاه تبدیل نکنم. ❄️تصور جمع شدنِ سفره ات، دلم را می لرزاند. رمضان می رود ... و....مــــن می مانم... و یک دنیای شلوغ. می ترسم... دوباره دستان تو را در شلوغ_بازار دنیا گم کنم. وای....دلـ❤️ـم برایت تنگ می شود؛ خـدا می شود در میان دلم، چنان لانه کنی، که ترس نداشتنت، پشتم را نلرزاند ؟ میشود؛ همیشه بمــــانی؛ خـ💫ــدا ؟ ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
هدایت شده از مشتاق
📜 *حسرت از همان جایی شروع میشه که مطمئنی دیگه نمیشه کاری کرد.* 🔅 درست لحظه ای که خبر عید فطر می آید. یا وقت خواندن نماز عید و قنوت های عاشقانه اش یا .. 💠 یک حس دوگانه ای از خوشی و غم که ای کاش روزها و سحر ها و وقت های خوب این ماه عزیز تمام نمیشد. ای کاش باز هم رمضان می بود. 📍 حسرت از دست دادن یک ماه دوست داشتنی .. ✨فقط 6 روز از این روزهای طلایی باقی مانده.. از الان فکری بکن و نگذار حسرت هایت دو چندان شود. الان را دریاب! ❇️ پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله: لَو يَعلَمُ العِبادُ ما فى رَمَضانَ ، لَتَمَنَّت أن يَكُونَ رَمَضانُ سَنَةً ؛ اگر بندگان بدانند كه در رمضان ، چه [نعمت ها و آثارى ]هست ، آرزو مى كنند كه رمضان ، يك سال باشد /مراقبات ماه رمضان محمّد محمّدی ری شهری صفحه 12 📣کانال در ایتا، بله 🆔 @moshtaghallah
✨السلام علیک یا حجت الله فی ارضه سلام بر تو ای حجت خدا ای محل نزول ملائکه و روح✨ 🌺خداوند عزیز در سوره مبارکه قدر می فرماید: فرشتگان و روح در شب قدر (بر حجت خدا برای تقدیر یکسال) نازل می شود. 🍀آقاجان بعد ازشب قدر است که سال نویی برایمان آغاز میشود. انگار تازه از مادر متولد شده ایم و باید اعمال و رفتار صحیح و نیکو را از سر بگیریم. 🌸حال که تقدیر یکسالمان نوشته شده است و ما در مرحله حیات نویی هستیم باید با تقوا در این مسیر حرکت کنیم. مهدی جان در این مسیر دستگیرمان باش. آمین یارب العالمین. 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
✍️استقامت در راه خدا ✨إنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ (1) 🌺همانا كسانى كه گفتند: «پروردگار ما خداست، پس (بر اين عقيده) مقاومت نمودند، فرشتگان بر آنان نازل مى‏ شوند (و مى ‏گويند:) نترسيد و غمگين مباشيد و بشارت باد بر شما به بهشتى كه پى در پى وعده داده مى ‏شديد. 🍀 آن چه ايمان را بارور مى‏ كند و به نتيجه مى ‏رساند، مقاومت است وگرنه چه بسيار مؤمنانى كه بد عاقبت شدند. 🌸 استقامت، در كنار ايمان ارزشمند است وگرنه كفّار نيز بر باطل خود استقامت دارند. 🍀خالق بودن خدا را بسيارى قبول دارند ولى در تدبير امور پاى ديگران را به ميان مى ‏آورند؛ مهم آن است كه انسان در ربوبيّت خداوند مقاومت كند يعنى هيچ قانون و برنامه‏ اى را از غير خدا نپذيرد. 🌸 استقامتى ارزشمند است كه طولانى باشد. 🍀 انسان در اثر ايمان و مقاومت، فرشتگان را به خود جلب مى ‏كند. 🌸 مقاومتِ در راه حقّ، هم خوف از آينده را برطرف مى‏ كند. و هم‏ حزن و اندوه نسبت به گذشته را. 🍀 بالاترين هديه‏ ى آسمانى كه فرشتگان براى مؤمنان مقاوم مى‏ آورند، آرامش روحى و روانى است. ☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ 1)فصّلت/30 📚تفسير نور، ج‏8، 335 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
✍️روز قدس، روز مقابلۀ مستضعفین با مستکبرین‏ ‏‏ 💯«روز قدس» یک روز جهانی است. روزی نیست که فقط اختصاص به قدس داشته‏‎ ‎‏باشد. روز مقابلۀ مستضعفین با مستکبرین است. ... 💣روزی است که باید مستضعفین‏‎ ‎‏مجهز بشوند در مقابل مستکبرین، و دماغ مستکبرین را به خاک بمالند. ⚠️ روزی است که‏‎ ‎‏بین منافقین و متعهدین امتیاز خواهد شد. متعهدین این روز را روز قدس می دانند، و‏‎ ‎‏عمل می کنند به آنچه باید بکنند. و منافقین ـ آنهایی که با ابرقدرتها در زیر پرده آشنایی‏‎ ‎‏دارند و با اسرائیل دوستی ـ در این روز بی تفاوت هستند، یا ملتها را نمی گذارند که تظاهر‏‎ ‎‏کنند. 🌐روز قدس روزی است که باید سرنوشت ملتهای مستضعف معلوم شود، باید‏‎ ‎‏ملتهای مستضعف اعلام وجود بکنند در مقابل مستکبرین. باید همانطور که ایران قیام‏‎ ‎‏کرد و دماغ مستکبرین را به خاک مالید و خواهد مالید، تمام ملتها قیام کنند و این‏‎ ‎‏جُرثومه های فساد را به زباله دانها بریزند. ‏‎ 📚صحیفه امام ، جلد 9، صفحه 276 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
دهڪده ‌مثبت
#فضائل_امیرالمؤمنین #قسمت_چهارم 🔹ألاَ وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً أَثْبَتَ اَللَّهُ فِي قَلْبِهِ اَلْح
🔹ألاَ وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً جَاءَ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ وَ وَجْهُهُ كَالْقَمَرِ لَيْلَةَ اَلْبَدْرِ 🔸ألاَ وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً وُضِعَ عَلَى رَأْسِهِ تَاجُ اَلْمُلْكِ وَ أُلْبِسَ حُلَّةَ اَلْكَرَامَةِ 🔹ألاَ وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً جَازَ عَلَى اَلصِّرَاطِ كَالْبَرْقِ اَلْخَاطِفِ 🌸بدانيد،هر كس على را دوست بدارد،روز قيامت در حالى[به صحراى محشر]مى ‌آيد كه صورتش همچون ماه شب چهارده مى ‌درخشد. 🍀آگاه باشيد، هر كس على را دوست بدارد،بر سرش تاج پادشاهى گذاشته مى ‌شود، و لباس كرامت و بزرگوارى بر او پوشانده مى ‌شود. 🌺بدانيد،هر كس على را دوست بدارد،از پل صراط‍‌ همچون برق جهنده مى ‌گذرد. 📚فضائل الشيعة ؛ ص4. 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
📚📏📚📏📚 💢رسیدن به حدترخص قبل از ظهر و ورود به وطن بعدازظهر ✅پرسش: حکم روزه مسافری که قبل از اذان ظهر به حد ترخص نماز رسیده امّا بعد از اذان وارد وطن شده است چیست؟ 🌺پاسخ: ☘️آیات عظام مظاهری، مکارم: اگر مبطل انجام نداده باشد باید نیت روزه کند و روزه بگیرد. 🌼آیات عظام امام،خامنه ای ، فاضل،خوئی،سیستانی،نوری،گلپایگانی،: بنابراحتیاط واجب روزه بگیرد و قضا نماید 📚عروه الوثقی،جلد2،کتاب الصوم،فصل فی شرایط وجوب الصوم،مسأله1 📞 پاسخگویی تلفنی با شماره 096400 💻 ارسال سوالات از طریق "وب پاسخگو" my.pasokhgoo.ir 📱 ارسال سوالات از طریق "اپلیکیشن پاسخگو " cafebazaar.ir/app/ir.pasokhgoo.app 🌎 مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی 🔹 @pasokhgoo 👈 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
دهڪده ‌مثبت
#قسمت_چهاردهم #معیار_انتخاب_اصلح 💯از شیوه ‌های تبلیغاتی صحیح استفاده نماید. 🌺به توانایی ‌ها و نظرا
💯از شیوه ‌های تبلیغاتی صحیح استفاده نماید. ✍️به توانایی ‌ها و نظرات مردم ایمان داشته باشد 🌺نامزد انتخابات اولاً: باید به خدا و به این انقلاب و به قانون اساسى و به این مردم ایمان و اعتقاد داشته باشد؛ ثانیاً: داراى روحیه ‌ى مقاوم باشد. 🍀این ملت اهداف بلندى دارد، کارهاى بزرگى دارد، تسلیم نیست، کسى نمی تواند با این ملت با زبان زور حرف بزند. 🔰بیانات در دیدار کارگران و فعالان بخش تولید کشور ۱۳۹۲/۰۲/۰۷ 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
🔹 به میز مرتب و گل قلمه نزده روی میز نگاه کرد. به تابلوی روی دیوار. ساعت. تخت معاینه. کمدها. همه چیز اتاق ساده بود. سرش را به پشتی صندلی تکیه داد. چشمانش را بست و فکر کرد اگر ضحی راضی نشد چطور او را ترغیب کند. 🔻صدای ضحی از پشت در بلند شد. دستگیره در به پایین رفت و در باز شد. فرهمندپور صاف تر نشست. دست چپ ضحی روی دستگیره در، خشک شد. از دیدن فرهمنپور جا خورد. رو به پرستاری که پشت سرش آمده بود کرد و ادامه داد: - غیر از دو روز یکشنبه و سه شنبه. - خانم دکتر گفتند عصرهاتون رو خالی بزارم. شیفت شب جمعه تون رو هم بردارم. ممنونم. پس برنامه رو تو کارتابل ببینین و تایید بزنین. - حتما. متشکرم. لطف کردین. 🔸با رفتن پرستار، ضحی محافظ در را جلویش گذاشت. باد خنکی، داخل اتاق شد و رویی پلاستیکی میز جلوی صندلی ها را تکان تکان داد. با بلند شدن فرهمندپور و سلامی که داد، ضحی یک قدم داخل اتاق شد. خیالش از بسته نشدن در که راحت شد، به سمت کیفش رفت. طوری که فرهمندپور نبیند، تسبیح تربت را از کیف در آورد و هم زمان گفت: - علیکم السلام. بفرمایید. 🔻پشت میزش رفت. قبل از اینکه بنشیند، فرهمندپور، پاکت نامه و گل را جلوی ضحی گذاشت. - این چیه؟ - خودتون باز کنید. 🔹ضحی با کناره انگشتش، گل را از روی پاکت، عقب تر سُراند. پاکت را باز کرد. حکم مصوبه جلسه را خواند. امضای فرهمندپور را که پای حکم دید؛ راز آن اتاق عمل سرپایی خانه فرانک برایش کشف شد و با خودش گفت" پس ایشون دکترن." بدون اینکه سرش را بالا بیاورد و به چهره مصمم فرهمندپور که حالا ته ریش هم داشت نگاه کند؛ گفت: - قبلا هم به خانم افشارلو عرض کردم بنده نمی تونم وارد این کار بشم. با توجه به چیزی که اینجا نوشته، شما باید تشریف ببرید طبقه اول، پیش خانم دکتر بحرینی، ریاست بیمارستان. 🔻نامه را داخل پاکت گذاشت. گل رز را برداشت و روی پاکت گذاشت. آن را روی میز به سمت فرهمندپور سُر داد: - بفرمایید. طبقه اول اتاق ریاست. 🔹از جا بلند شد. کیفش را از سر جالباسی برداشت. مُهر پزشکی اش را از جیب روپوش سفید، در آورد و داخل کیف گذاشت. نگاهی به فرهمندپور کرد که هنوز روی صندلی نشسته بود. ببخشید آرامی گفت و از اتاق خارج شد. به یکی از خدماتی های که در حال بردن تخت خالی بیمار به سمت آسانسور بود گفت: - اگه دیرتون نمی شه، اتاق 205، مراجعه کننده ای هست. ممنون می شم راهنمایی شون کنین به اتاق ریاست. 🔹در باز باز بود و باد خنکی از سالن، به صورت فرهمندپور می خورد. انتظار این عکس العمل را داشت. ترجیح داد فقط نگاهش کند و حرفی نزند. حرفی هم اگر می زد؛ فایده ای نداشت. اصلا انگار آمده بود صلابتش را ببیند. بی مهلی بشود. هدیه گل رزش برگشت بخورد و او از دیدن ضحی، لذت ببرد. قلبش کمی آرام تر شد. از جا برخاست. گل را داخل بطری آب، کنار ساقه پوتوس گذاشت. نامه را برداشت. خانمی را دید که برای بردن او آمده. قدرشناسانه، با او همراه شد. دوست داشت در مورد ضحی بپرسد و بشنود اما عاقلانه نبود. خودش را کنترل کرد و تا اتاق خانم دکتر بحرینی، سکوت کرد. 🔸ضحی از جلوی اتاق خانم دکتر بحرینی که رد شد، نگاهی به عقب انداخت. هنوز خبری از فرهمندپور نشده بود. خانم وفایی، ضحی را دید و از پشت صندلی بلند شد. ضحی به احترام، ایستاد و دست ارادت بر قلبش گذاشت و لبخند زد و به نشانه سلام، سرخم کرد. خانم وفایی هم عینا همان کارها را کرد. دست ضحی دراز شد و انگار که به صندلی پشت میز اشاره کند، خانم وفایی را به نشستن بفرمایید گفت. خانم وفایی سر تکان داد و نشست. ضحی باز هم دست ارادت بر قلبش گذاشت و به نشانه خداحافظی، سر تکان داد. آرام حرکت کرد و به این پانتومیمی که بازی کرده بود خندید و فکر کرد "خُب می رفتی جلو دست می دادی. حالا که نرفتی. و به سمت در خروجی حرکت کرد. صدای خانم خدماتی که بفرمایید می گفت آمد. فرهمندپور به سمت اتاق ریاست رفت. 🔹ضحی سراشیبی را پایین رفت. نگهبانی را رد کرد و با دیدن عباس، گل از گلش شکفت. دسته گل کوچک رُز و مریم در دستان عباس بود. آن را به سمت ضحی گرفت و سلام کرد. ضحی دسته گل را گرفت و پهلو به پهلوی عباس، از محدوده بیمارستان خارج شد. هنوز سوار ماشین نشده بودند که گوشی ضحی زنگ خورد 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
✨سلام ای صاحب جمعه ظهور 🌺آقاجان آخرین جمعه ماه مبارک رمضان هم تمام شد. تمام شدنی متفاوت از هر سال، بدون راهپیمایی روز جهانی قدس این یادگار جاویدان امام خمینی(قدس سره). 🍀هر چند در ظاهر نتوانستیم خشم خود را بر سر اسرائیل جنایتکار فرود آوریم؛ ولی در واقع بغض گلوگیرتر و کینه مان شعله ورتر و پررنگ تر شده است. آقاجان همه کینه ها و بغض ها را نگه می داریم تا به زودی در رکابتان برای آزادسازی فلسطین و نابودی اسرائیل به کار گیریم. ان شاءالله 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
✍️فراموشی یاد خدا 🔹و مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ (1) 🔸و هر كه از ياد خداى رحمن روى گردان شود شيطانى بر او مى ‏گماريم كه همراه و دمساز وى گردد. 🔹و إِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ (2) 🔸و آنها (شياطين) مردم را از راه (حقّ) باز مى ‏دارند ولى گمان مى‏ كنند كه هدايت يافته ‏اند. ❄️سياست شيطان گام به گام است: «خُطُواتِ» * ▪️مرحله اول القاى وسوسه است. «فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ» ▪️در مرحله دوم تماس مى‏ گيرد. «مَسَّهُمْ طائِفٌ» ▪️مرحله سوم در قلب فرو مى ‏رود. «فِي صُدُورِ النَّاسِ» ▪️مرحله چهارم در روح مى‏ ماند. «فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ» ▪️مرحله پنجم انسان را عضو حزب خود قرار مى‏ دهد. «حِزْبُ الشَّيْطانِ» * ▪️مرحله ششم سرپرست انسان مى شود. «وَ مَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطانَ وَلِيًّا» ▪️مرحله هفتم انسان خود يك شيطان مى ‏شود. شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ ... 🔘 سلطه شيطان در اثر اعمال خود ماست. 🔘دل يا جاى رحمن است يا شيطان. 🔘كيفر روى گردانى از سرچشمه رحمت، بندگى شيطان سلطه‏ گر است. 🔘 تلاش شيطان براى بازداشتن انسان از راه حقّ جدّى است. 🔘 بدتر از انحراف عملى، انحراف فكرى است. ☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ 1)زخرف/36 2(زخرف/37 📚تفسير نور، ج‏8، ص: 454 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114