eitaa logo
🌹دلانه🌹وقف ونذر ظهور مولا صاحب الزّمان عجَّل الله تعالی فرجه الشریف
2هزار دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
12.7هزار ویدیو
14 فایل
فارغ از هرناخوشی هرچه میخواهد دل تنگت بگو دلانه هایت رو به این آیدی بفرست: @AZADEH49 کپی مطالب آزاد با ذکر صلوات برای تعجیل در فرج مولا صاحب الزمان (عج )و شادی روح پدر ومادرم❤ https://eitaa.com/joinchat/666501313C6c5c76be1b
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از *حیات القلـوب*
اگر صخره و سنگ در مسیر رودخانه نباشد،صدای آب هرگز زیبا نخواهد شد.
هدایت شده از 💖 یاس نبـی 💖
✨🔮✨🔮✨🔮✨🔮✨ یاد حضرت در دقایق زندگی ✨🔮✨🔮✨🔮✨🔮✨ ✅ داستان تشرف 🔴🔵 داستان پیرمرد قفل ساز و امام زمان (عج) : 🌺 مردی سالها در آرزوی دیدن امام زمان(عج) بود و از اینکه توفیق پیدا نمی کرد امام را ببیند، رنج می برد. مدّت ها ریاضت کشید. شبها بیدار می ماند و دعا و راز و نیاز می کرد. معروف است، هرکس بدون وقفه، چهل شبِ چهارشنبه به مسجد سهله (کوفه) برود و نماز مغرب و عشاء خود را آنجا بخواند، سعادت تشرّف به محضر امام زمان(عج) را خواهد یافت. این مرد عابد مدّت ها این کار را هم کرد، ولی باز هم اثری ندید. (ولی به خاطر این عبادتها و شب زنده داری ها و... صفا و نورانیت خاصّی پیدا کرده بود). 🔺 تا اینکه روزی، به او الهام شد: «الان حضرت بقیة الله(عج)، در بازار آهنگران، در مغازه پیرمردی قفل ساز نشسته است. اگر می خواهی او را ببینی، به آنجا برو!» او حرکت کرد، و وقتی به آن مغازه رسید، دید حضرت مهدی(عج) آن جا نشسته و با آن پیرمرد گرم گفت و گو هستند. 🔷 اینک ادامه داستان از زبان آن دانشمند: به امام(عج) سلام دادم. حضرت جواب سلامم را داد و به من اشاره کرد که اکنون ساکت باش و تماشا کن! در این حال دیدم پیرزنی که ناتوان بود، عصا به دست و با قد خمیده وارد مغازه شد، و قفلی را نشان داد و گفت: ♦️ آیا ممکن است برای رضای خدا، این قفل را سه ریال از من بخرید؟ من به این سه ریال پول احتیاج دارم. پیرمرد قفل ساز، قفل را نگاه کرد و دید قفل، بی عیب و سالم است. گفت: مادر، چرا مال مسلمانی را ارزان بخرم و حق کسی را ضایع کنم؟ این قفل تو اکنون هشت ریال ارزش دارد. من اگر بخواهم سود کنم، به هفت ریال می خرم. زیرا در این معامله، بیش از یک ریال سود بردن، بی انصافی است. اگر می خواهی بفروشی، من هفت ریال می خرم، و باز تکرار می کنم که قیمت واقعی آن هشت ریال است، من چون کاسب هستم و باید نفع ببرم، یک ریال ارزان تر خریداری می کنم. پیرزن ابتدا باور نکرد و گفت: هیچکس این قفل را سه ریال از من نخرید. تو اکنون میخواهی هفت ریال از من بخری..؟! به هرحال پیرمرد قفل ساز، هفت ریال به آن زن داد و قفل را خرید. وقتی پیرزن رفت، امام زمان(عج) خطاب به من فرمودند: 🌹 مشاهده کردی؟! این گونه باشید تا من به سراغ شما بیایم. ریاضت و سیر و سلوک لازم نیست. مسلمانی را در عمل نشان دهید تا من شما را یاری کنم. از بین همه افراد این شهر، من این پیرمرد را انتخاب کردم. چون او دین دارد و خدا را می شناسد. از اول بازار، این پیرزن برای فروش قفلش، تقاضای سه ریال کرد، امّا چون او را محتاج و نیازمند دیدند، همه سعی کردند از او ارزان بخرند و هیچکس حاضر نشد حتی سه ریال از او بخرد. درحالی که این پیرمرد به هفت ریال خرید. به خاطر همین انسانیت و انصافِ این پیرمرد، هر هفته به سراغش می آیم و با هم گفت و گو میکنیم. 🔶 امیر مؤمنان علی (ع): «هر کس با مردم به انصاف رفتار کند خداوند بر عزتش بیفزاید». 📚 بحارالانوارج72، ص33
ما هر لحظه مهمان امام زمان ارواحنافداه هستیم. امام زمان و امام زمین ماست، صاحب اختیار و روزی‌دهنده‌ی ماست «بِیمنِهِ رُزِقَ الوَرَی». جمال عالم‌تاب ایشان اشراف دارد مثل خورشید تابش دارد، از شدّت تابش است که چشم‌ها و عقول کور و واله گشته آقا را نمی‌بیند. این یکی از حجاب‌هاست. و یکی دیگر از حجاب‌ها غفلت و گناهان ماست. آن حجاب نورانی و این حجاب ظلمانی است که ما را از دیدار امام زمانمان محروم کرده است. 🔰استاد حاج آقا زعفری زاده 🌤ألـلَّـهُـمَ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکَ ألْـفَـرَج🌤 ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @Adreknee
هدایت شده از خانم جون
‍ 🍃🌼🍃 🍃غرق تفکر؛ خط بر خاک می‌کشید، پدر خاک، با انگشت مبارکش. اصبغ بن نباته پرسید: چرا غرق فکرید؟ چرا خط بر زمین می‌کشید؟ آیا رغبتی به دنیا دارید؟ 🍃🌼🍃 🌼فرمود: علی و رغبت به دنیا؟! هرگز! به خدا که لحظه‌ای چنین نبوده! در اندیشه مولودی هستم، که روزی خواهد آمد، یازدهمین فرزند از نسل من، همان که لبریز عدل و داد می‌کند، زمین خدا را، بعد از آنکه مالامال شده باشد، از ظلم و بیداد. 🍃🌼🍃 🍃او ولی غیبتی دارد و حیرتی. در روزگار غیبتش، عده‌ای گمراه می‌شوند و عده‌ای هدایت؛ با تعجب پرسید: آیا واقعاً چنین خواهد شد؟ 🍃🌼🍃 🌼شنید: آری! حتماً چنین خواهد شد... اما تو کجا و فهم این امر عظیم کجا! بهترین‌های امت‌اند و همنشین نیکان عترت، آنان که مومن بمانند به او، در عصر طولانی غیبتش! 📗کافی، ج1، ص 338. 🍃🌼🍃 ═✧❁🌸❁✧═ @besamt_khoda ═✧❁🌸❁✧═
هدایت شده از زینب حسینی
اگر اونقدر شجاع بودی که شروع کردی، و اونقدر قوی هستی که داری ادامه میدی، پس حتما اونقدر لیاقت داری که به خواسته‌ت یا حتی به بهتر از اون برسی...
هدایت شده از خانم جون
18.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☑️تصاویر جدید از شهادت حمیدرضا الداغی / روایت کامل و دیده نشده از محل شهادت حمیدرضا الداغی 🔸روایتی از زبان حاضران در صحنه و دختر نجات یافته ----------------------------------------------------- ☑️اولین نفر از قم با خبر شوید اخبارموثق |جذاب |فوری قـم👇 💢 http://eitaa.com/joinchat/1031798786C1a8f8517c9
هدایت شده از باید رفت...
•° 🌱 تمام هفته اگر یاحسین میگویم دوشنبه ها ز لبم یاحسن نمی افتد
هدایت شده از خانم جون
✳️منتظران ظهور *خیلی قشنگه با حوصله بخونید 👇👇 🌸داستان حضرت حبیب بن مظاهر چیست؟ وچه شدکه به اومقام ثبت زیارت زائران امام حسین علیه السلام دادند؟ 🌹زمانی که امام حسین علیه السلام کودکی خردسال بود ؛؛حبیب جوانی بیست ساله بود. 🌼اوعلاقه شدیدی به امام حسین داشت به طوری که هرجا امام حسین(ع) می رفت این عشق وعلاقه او را به دنبال محبوب خود میکشید. 🌺پدر حبیب که متوجه حال پسر شد از او پرسید: چه شده که لحظه ای از حسین(ع) جدانمی شوی ؟ ☘حبیب فرمود: پدر جان من شدیدا" به حسین علاقه دارم واین عشق وعلاقه مرا تاجایی می کشاند که در عشق خودفنا میشوم . 🌺مظاهر پدر حبیب رو به پسرکرد و گفت: حبیب جان آیا آرزویی داری؟حبیب فرمو.:بله پدرجان چیست؟ 🌻حبیب عرض کرد اینکه حسین مهمان ماشود. 🌹پدر موضوع علاقه حبیب به امام حسین(ع) علیه السلام را با مولای خود علی علیه السلام در میان گذاشت و از ایشان دعوت کردکه روزی مهمان آنها شوند،امام علی علیه السلام مهمانی حبیب را با جان و دل قبول کرد. 🌼روزمهمانی فرا رسید حال و روز حبیب وصف نشدنی بود و برای دیدن حسین(ع) آرام و قرار نداشت بربالای بام خانه رفت واز دور آمدن حسین را به نظاره نشست سرانجام لحظه دیدار سر رسید. 🌸از دور حسنین را به همراه پدر دید درحالی که سراسیمه ازبالای پشت بام پایین می آمد پای حبیب منحرف شد و از پشت بام به پایین افتاد. 🍃پدر خود را به او رساند ولی حبیب جان دربدن نداشت پدرحبیب که نمی خواست مولایش را ناراحت ببیند بدن حبیب را در گوشه ای ازمنزل مخفی کرد و آرامش خود را نگه داشت . 🌹امام علی علیه السلام از اینکه حبیب به استقبال آنها نیامده بود تعجب کرد فرمود:مظاهر با علاقه ای که ازحبیب نسبت به حسین دیدم در تعجبم که چرا او را نمی بینم ؟! 🌼پدر عذرخواهی نمود،گفت: او مشغول کاری است. امام دوباره سراغ حبیب را گرفت وحال او را جویا شد اما این بارهم پدرحبیب همان جواب راداد امام اصرار کرد که حبیب را صدا بزنند در این هنگام مظاهر از آنچه برای حبیب اتفاق افتاده را شرح داد. ☘امام فرمود بدن حبییب رابرای من بیاورید . 🌺بدن بی جان حبیب را مقابل امام گذاشتن تا چشم امام به بدن حبیب افتاد اشکهایش سرازیر شد رو به حسین(ع) کردوفرمود:پسرم این جوان به خاطرعشقی که به شما داشت جان داد حال خود چه کاری در مقابل این عشق انجام می دهی؟ 🌼 اشکهای نازنین حسین(ع) جاری شد دستهای مبارکش را بالا برد و از خدا خواست به احترام حسین(ع) و محبت حسین(ع) حبیب را بار دیگر زنده کند. ☘در این هنگام دعای حسین مستجاب شد و حبیب دوباره زنده شد. 🌸امام علی علیه السلام رو به حبیب کرد و گفت: ای حبیب به خاطرعشقی که به حسین(ع) داری خداوندبه شما کرامت نمود واین مقام رفیع را به شما داد که هرکس پسرم حسین(ع)را زیارت کند نام او را در دفتر زائران حسین(ع) ثبت خواهی کرد. 🌹به همین جهت در زیارت حبیب این چنین گفته شده سلام برکسی که دو بار زنده شد ودو بار از دنیا رفت🌴 💠ای حبیب تو را به عشق حسین(ع)قسم میدهم که هرکس این داستان را نشر دهد نام او را در دفترزائران حسین(ع) ثبت کن🤲 📚منابع: طریحی خوارزمی الامال *【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
۩ * ۩ * ۩ * ۩ * ۩ ۩ کلمات فرج ۩ 🌟امیرالمؤمنین علیه السّلام نقل می کند که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: آیا می خواهی «کلمات فرج» را به تو بیاموزم که هرگاه بخوانی، خداوند تو را بیامرزد؟ آن کلمات چنین است: «لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللَّهُ‏ الْحَلِيمُ‏ الْكَرِيمُ،‏ لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللَّهُ‏ الْعَلِيُ‏ الْعَظِيمُ، سُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ، وَ رَبِّ الْأَرَضِينَ السَّبْعِ، وَ مَا فِيهِنَّ وَ مَا بَيْنَهُنَّ وَ مَا تَحْتَهُنَّ، وَ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ، وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين» 📚عوالي اللئالي، ج‏1، ص104