داستان واقعی پرستار بچه🚫
دختری جوانی به عنوان پرستار بچه در یک خانه کار میکرد.. پدر و مادر بچه ها آن شب برای دیدن فیلمی به بیرون رفتند و بچه ها را به پرستار خود سپردند.
پرستار وقتی دیروقت شد بچه ها را به رختخواب برد و خواباند و بعد از آن برای تماشای تلویزیون به طبقه پایین رفت. که ناگهان صدای زنگ تلفن را شنید، وقتی جواب تلفن را داد ، تمام آنچه که شنید نفس نفس زدن سنگین بود و صدای مردی که از او پرسید: "آیا به بچه ها سرزده ای؟"
با ترس ، تلفن را سر جایش گذاشت وناگهان....⬇️⬇️🔹
⬅️ ادامه ی داستان➡️
⁉️معما⁉️
❔مردی صبح از خانه بیرون می رود تا به دفتر کار برود و همسرش را می بوسد. غروب در راه رفتن به خانه از دفتر می بیند که یکی سیم برق را قطع کرده است. او بلافاصله می فهمد که همسرش مرده است.
⁉️ او از کجا این را می دانست؟
⬇️پاسخ معما ⬇️
https://eitaa.com/joinchat/3638755455Cc45f800e21
https://eitaa.com/joinchat/3638755455Cc45f800e21