تومرایادکنۍیانکنۍ
باورتگربشودیانشودحرفۍنیست !
امانفسممیگیرد؛درهوایۍکهنفسهایتونیست꧇)
「 دلـدآده - @Dell_dade 」
۲۱ دی ۱۴۰۲
۲۱ دی ۱۴۰۲
۲۱ دی ۱۴۰۲
‐ استارت ماشین رو زدم و دل رو زدیم به کویر .
شب ك شد نگاهش به زیبایی آسمون کویر
و ماه و ستارههاش بود . .
گفت : میدونی دلبر ؟!
یکی از آرزوهام اینه ماه رو از نزدیک ببینم ؛
میگن از نزدیک خیلی عجیب و خوشگله .
گفتم : آره واقعا زیباست ؛
من ك همچین سعادتی نصیبم شد و دیدم .
انشاءلله تو هم نصیبت شه .
حرفم باورش شده بود .
گفت : جدی؟! با تلسکوپ دیدی؟!
چه شکلی بود؟!
گفتم : موهای موجدار خرمایی داشت ؛
با چشمای درشت و جذاب . .
گفت : کم دلبری کن !
گفتم : کاش ماه میخندید .
گفت : چرا ؟!
گفتم : چون قطعا میخندید میدیدی ؛
چقدر شبیه تو میشد .
گفت : بین این همه ستاره
چرا حالا چمشت ماه رو گرفت ؟!
گفتم : ستاره؟ کدوم ستاره ؟!
چرا پس من چیزی نمیبینم؟
گفت : یعنی این همه ستاره داره برق میزنه . .
تو نمیبینی؟
نگاه به چشماش کردم و گفتم :
‹ من تو کل این آسمان ،
‹ الان فقط دارم یه جفت چشمای درشت ِ
مشکی میبینم با زلفای دلبر ِخرمایی! ›
اشك تو چشماش جمع شد و گفت :
عاشقتم : ))!♥️'🔒›
‐ امیرعلی اسدی
「 دلـدآده - @Dell_dade 」
۲۱ دی ۱۴۰۲
۲۱ دی ۱۴۰۲
۲۱ دی ۱۴۰۲
۲۲ دی ۱۴۰۲
___ _
گوش اگر گوش تو و ناله اگر نالهی من
آنچه البته بجائی نرسد فریاد است...
「 دلـدآده - @Dell_dade 」
۲۲ دی ۱۴۰۲
___ _
حال خود را چو بحال دگران سنجیدم
کمترین درد من از درد همه بیش آمد
「 دلـدآده - @Dell_dade 」
۲۲ دی ۱۴۰۲
۲۲ دی ۱۴۰۲
۲۳ دی ۱۴۰۲
___ _
تو رو ساحلِ قلبِ من
هِی قدم میزنی..
هِی قدم میزنی..
「 دلـدآده - @Dell_dade 」
۲۳ دی ۱۴۰۲