🇮🇷𝑻𝒂𝒃𝒂𝒕𝒕𝒂𝒍 |تبتـل
ما بریم ڪنار ؛ روضه رو از زبان عمهجان زینب (س) بخونیم . . .✨
ز سفرِ شامِ بلا رسيدم ...
از بعدِ تو يه روزِ خوش نديدم😭
🇮🇷𝑻𝒂𝒃𝒂𝒕𝒕𝒂𝒍 |تبتـل
ز سفرِ شامِ بلا رسيدم ... از بعدِ تو يه روزِ خوش نديدم😭
پاشو ببين چيا به روزم اومد
پاشو نگاھ ڪن به قدِ خميدھام 💔!
🇮🇷𝑻𝒂𝒃𝒂𝒕𝒕𝒂𝒍 |تبتـل
پاشو ببين چيا به روزم اومد پاشو نگاھ ڪن به قدِ خميدھام 💔!
رسيدھ خواهرت ،
بعدِ یـھ اربعين بالا سَرِت
نپرس ڪه چے شدھ ...
اگه بگم نميشه باورت 😭💔'
🇮🇷𝑻𝒂𝒃𝒂𝒕𝒕𝒂𝒍 |تبتـل
رسيدھ خواهرت ، بعدِ یـھ اربعين بالا سَرِت نپرس ڪه چے شدھ ... اگه بگم نميشه باورت 😭💔'
ببخشش منو اگه ،
خرابه شد مزارِ دخترت 😭💔
وقتے ڪاروان رسيد ڪربلا ؛ راوۍ ميگه:
ديدم همه چشمشون به زينبِ (س) ، عمه چه ميڪنند؟
🇮🇷𝑻𝒂𝒃𝒂𝒕𝒕𝒂𝒍 |تبتـل
وقتے ڪاروان رسيد ڪربلا ؛ راوۍ ميگه: ديدم همه چشمشون به زينبِ (س) ، عمه چه ميڪنند؟
يه وقت ديدن حضرت زينب (س) نذاشتن ناقه بايسته ، خودشون رو يه جورۍ از ناقه روۍ ِ زمين انداختن ، ديدن ديگه خانم نميتونه راھ برھ !💔
زينب (س) ، رو زانو اومدن ڪنارِ قبرِ برادر ؛
سلام داداش✨!
پاشو برات آب آوُردم (:
🇮🇷𝑻𝒂𝒃𝒂𝒕𝒕𝒂𝒍 |تبتـل
زينب (س) ، رو زانو اومدن ڪنارِ قبرِ برادر ؛ سلام داداش✨! پاشو برات آب آوُردم (:
گفت: داداش !😭💔
بـھ زخمِ قلبِ عزادارِ من نمڪ زدھاند💔!
🇮🇷𝑻𝒂𝒃𝒂𝒕𝒕𝒂𝒍 |تبتـل
گفت: داداش !😭💔 بـھ زخمِ قلبِ عزادارِ من نمڪ زدھاند💔!
حسين (؏) جان !
چشمِ تو روشن ، مرا کتک زدھاند💔!
🇮🇷𝑻𝒂𝒃𝒂𝒕𝒕𝒂𝒍 |تبتـل
حسين (؏) جان ! چشمِ تو روشن ، مرا کتک زدھاند💔!
هنوز لحظهۍ افتادنِ تو يادم هست ..😭
جدال بر سرِ پيراهنِ تو يادم هست😭
🇮🇷𝑻𝒂𝒃𝒂𝒕𝒕𝒂𝒍 |تبتـل
هنوز لحظهۍ افتادنِ تو يادم هست ..😭 جدال بر سرِ پيراهنِ تو يادم هست😭
داداش دیدم یکے داشت پیراهنت رو مےبرد 💔!
یکے داشت سر رو از بدن جدا مےڪرد 😭💔