May 11
سرسفرهکهنشستگفت:آخرینصبحونروبامننمیخوری؟!
بابغضگفتم:چرااینطورمیگی؟مگهاولینبارهمیریماموریت؟!
گفت:کاشمیشدصداتوضبطمیکردمباخودممیبردمکهدلمکمترتنگتبشه.
گفتم:قرارگذاشتیمهرکجاتونستیزنگبزنی
گفت:جورباشهحتمابهتزنگمیزنم
「دیـدآࢪ ؏ِــشق」