"و إِنّي قَد رأِيتُ الحُريَةَ في زِنزانَةِ قلبِك..."
و من آزادى رادر حصار قلبت احساس كردم ...
خدایا! در شهادت چه لذتی است که
مخلصانِ تو به دنبالِ آن اشک شوق میریزند...
خودمون به آدما یاد میدیم که چجوری زجرمون بدن وگرنه اونا که ما رو بلد نبودن...
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
با من راه نشین باده مستانه زدند
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد
صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند
آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع
آتش آن است که در خرمن پروانه زدند
کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند
ⓙⓞⓘⓝ@Dlnvshte🌱
اللهمَّ عجل لولیک الفـرج🤲
«أحب الشتاء جدا
لأن فی الشتاءاستطیع
أن اکتب باصبعی اسمک
علی زجاج نافذتی...»
زمستان را واقعا دوست دارم
چرا که در زمستان میتوانم
نامت را با انگشتم
بر شیشۀ پنجرهم بنویسم
#غادة_السمان
ⓙⓞⓘⓝ@Dlnvshte🌱
من به خودم قول دادم به درد خودم بخورم.
به خودم قول دادم خودم اولویت باشم.
به خودم قول دادم واسه بزرگ شدن؛کوچیک نکنم بقیه رو.
به خودم قول دادم از نظر خودم خوب باشم نه بقیه.
به خودم قول دادم سره چیزای چرت ناراحت نشم.
به خودم قول دادم که حالم خوب باشه چون دیگه هچوقت قرار نیست به این سنم برگردم.تو هم به خودت قول بده
ⓙⓞⓘⓝ@Dlnvshte🌱