.
اومد به خوابم و گفت: مهدی توی بهشت جمع ما جمعه، ولی ظرفیت شما پایینه، هرچی بگم متوجه نمیشین گفتم:
اندازه ظرفیت مابگو... فکر کردو گفت: امام حسین وسط می نشیند و ما حلقه میزنیم دورشون و برا آقا خاطره می گیم... بهش گفتم: چه کار کنم تا اقامن رو هم بیاره پیش شما؟ جعفر گفت: مهدی همه چیز دست امام حسین هستش، همه پرونده ها میاد زیر دست حضرت آقا پرونده رو نگاه می کند و هر کدوم رو بخواد یه امضاء سبز میزنه. برید دامن حضرت رو بگیرید
#شهیدجعفرلاله
▪️ @Dokhat_shohada
.
تانک عراقی آتش گرفت. یه سرباز خودش رو از تانک پرت کرد بیرون. گیج گیج بود. نگاهی به اطرافش کرد. سر جاش ایستاد و قمقمه اش رو برداشت شروع کرد به آب خوردن، یکی از بچه ها نشانه رفت طرفش. علی اکبر زد زیر اسلحه اش و گفت: چیکار می کنی؟ مگه نمی بینی داره آب میخوره؟ نگذاشت بزندش گفت: شما مثل امام حسين باشید،نه مثل دشمنای امام حسین
#شهیدعلی_اکبرمحمدحسینی
▪️ @Dokhat_shohada
.
بهش گفتم: پسرم حالا می موندی، بعد از تمام شدن دانشگاهت می رفتی محمد رضا گفت: مادر صدای هل من ناصر ینصرنی امام حسین رو الان دارم میشنوم، بعد شما میگین دوسال دیگه برم؟ شاید اون موقع دیگه محمدرضای الان نبودم آخرین باری که تماس گرفت، گفت: مادر دعا کن شهید بشم، مادر جواب داد: برا شهید شدن باید اخلاص داشته باشی، محمدرضا گفت: این دفعه واقعا دلم رو خالی کردم و هیچ دلبستگی ندارم
#شهیدمحمدرضادهقان_امیری
▪️ @Dokhat_shohada
.
چشماش مجروح شد ومنتقلش کردند تهران محسن بعد از اینکه دکتر چشماش رو معاینه کرد، پرسید: آقای دکتر مجرای اشک چشمم سالمه می تونم دوباره با این چشم گریه کنم؟ دکتر پرسید: برا چی این سوال رو می پرسی پسر جون ؟ محسن گفت: چشمی که برا امام حسین گریه نکنه ، به درد من نمیخوره
#شهیدمحسندرودی
▪️ @Dokhat_shohada
.
توی جاده خمپاره ای به مصطفی خورد و سرش قطع شد بچه ها دیدند سر بریده اش داره یا حسین میگه. بعد از شهادت، کوله پشتی اش رو باز کردند. توی برگه ای نوشته بود: 1 خدایا امام حسین با لب تشنه شهید شد منم می خوام تشنه شهید یشم وقتی شهید شد تانکرهای آب خالی بود و درخواست آب کرده بودند( ۲. سر اربابم رو از پشت بریدند، منم می خوام از پشت سرم بریده بشه میگن خمپاره از پشت سربه شهیدخورده( ۳. سر بريده مولایم امام حسین بالای نی قرآن می خوند، من سرش رو نمی دونم، ولی میخوام با سر بریده یا حسین بگم
#شهیدمصطفی_آقاجانی
▪️ @Dokhat_shohada
.
با ابوالفضل بچه محل بودیم. صبح روز عملیات خیبر پیکر غرق خونش رو دیدم تمام بدنش پر از تیر و ترکش ، و دو تا دستاش قطع شده بود دیدم وصیت نامه اش رو گذاشته توی جیبش. همون اول وصیتنامه نوشته بود: خدایا دوست دارم همانطور که اسمم رو ابالفضل گذاشتند، مثل حضرت ابالفضل شهید
#شهیدابوالفضل_شفیعی
▪️ @Dokhat_shohada
.
قبل از اذان صبح بود. با حالت عجیبی از خواب پرید گفت: حاجی خواب دیدم قاصد امام حسین اومد و بهم گفت: آقا سلام رسوندند و فرمودند: به زودی به دیدارت خواهم آمد به نامه هم از طرف آقا بهم داد که توش نوشته بود: چرا این روزها کمتر زیارت عاشورامیخوانی همینطور که دو ق میزد، گریه می کرد. صورتش شده بود خیس اشک مگه توی حال خودش نبود شب بعد شهید شد. امام حسین به عهدش وفا کرد
#شهیدمحمدباقرمؤمنی_راد
▪️ @Dokhat_shohada
.
آیت الله مجتهدی تهرانی می گفت: یه شب توی نجف پشت سر آیت الله مدنی نماز خوندم، بعد از رفتن مردم وخلوت شدن مسجد یهو دیدم آیت الله مدنی شروع کرد به گریه کردن. وقتی علت گریه رو ازشون پرسیدم ایشون گفت: بعد از نماز یکی امام زمان رو دیده و آقا بهش فرموده: ببین این شیعیان بعد از نماز بلافاصله رفتند سراغ کار خود و هیچکدام برا فرج من دعا نکرد من تا این رو شنیدم، گریه کردم. آیت الله مجتهدی می گفت بعدها فهمیدم امام زمان به خود آیت الله مدنی این گلایه رو فرموده بودند
#شهیدآیتاللهسیداسداللهمدنی
▪️ @Dokhat_shohada