.
هوا خیلے سرد بود ، اما نمے خواست ما رو توے خرج بندازه. دلم نیومد؛همان روز رفتم و یک ڪلاه براش خریدم. روز بعد ڪلاه رو سرش ڪرد و رفت. ظهر ڪه اومد بے ڪلاه بود! گفتـم : ڪلاهت ڪو؟ گفت: اگـه بگم دعوام نمے ڪنے؟ گفتم: نه مادر! چیڪارش ڪردے مگه؟ گفت: یڪے از بچه هاے مدرسه با دمپایے میلاد؛ امروز سـرمـا خـورده بود؛ دیدم ڪلاه براے اون واجب تره...
#شهید_ابراهیم_امیر_عباسے
▪️ @Dokhat_shohada
.
پدرش براش بارانے خریده بود.اماعلے نمے پوشید. هرڪارے ڪردم نپوشید.... مے گفت: این پسر بیچاره نداره ، منم نمے پوشم...
پسرهمسایه مون رو مے گفت. پدرش رفتگر بـود ونداشت بـراے بچه هـاش بارانے بخره. علے هم نمے پوشید.....
#شهید_علے_صیاد_شیرازے
▪️ @Dokhat_shohada
.
لباس هاے ورزشے اش رو شستم و اتو ڪشیدم براے روز امتحان ورزش آماده باشه، با عجله اومد خونه لباسها رو برداشت و برد از پنجره دیدم ڪه اونا رو به یڪے از دوستاش داد وقتے برگشت خوشحالے در چهره اش موج میزد. با عصبانیت و معتمد من تازه لباس ها رو تو ڪرده بودم چڪار ڪردےگفت دوستم همه نمره هاش بیسته اما اگه لباس ورزشے نپوشه، دو نمره از ورزش او ڪم میشه
#شهید_بابڪ_سرمے
▪️ @Dokhat_shohada
.
فاطمه اصلا به مال دنیا وابستگے نداشت. با تأسے از حضرت زهرا انگشترولباس عروسے خودش رو به فقرا هدیه ڪرد. توے وصیت نامه اش هم نوشته بود:تمام وسائلم روبه مردم محتاج بدهید... فاطمه نگران وضعیت مردم بود و برا اونا از هیچ تلاشے فروگذار نبود...
#شهیده_فاطمه_جعفریان
▪️ @Dokhat_shohada
.
خونه ما ڪوچیک بود و دو تا اتاق داشت. محمدرضا وسط یڪے از اتاقها پرده ڪشیده بود و شبها پشت پرده نماز شب مے خواند. توے محله مون هم به فقیر بود ڪه ڪسے رونداشت تا بهش رسیدگے ڪنه محمـدرضا یک شب در هفته میاوردش خونه، ناخن هاش رومے گرفت، لباسهایش رومے شست و بنده خدا رو مے برد حمام. از من هم مے خواست ڪه بهترین غذا رو براے او بپزم...
#شهید_محمدرضا_ڪوثرے
▪️ @Dokhat_shohada
.
هادے توے یڪے از روستاهاے ڪاشمر معلم شده بود براش مقدارے وسایل زندگے خریدیم و فرستادیم اما تعطیلات تابستون ڪه شد، خبرے از وسایلش نبود... بهش گفتم:مادر!وسایلت ڪو؟ خندیدوگفت: اونا رو دادم به یک تازه عروس و داماد ... سال بعد دوباره براش وسایل خریدیم. اما تابستان اونا رو هم هدیه ڪرد به خدمتڪار مدرسه ....
#شهید_هادے_شهابیان
▪️ @Dokhat_shohada
.
آخر میوه فروش هاے بازار یه پیرمرد نحیف میوه میفروخت. بساط ڪوچک و میودهاے لک دارش معلوم بود ڪه خریدارے نداره اما پیرمرد به مشترے | ثابت داشت، و او شهید رجایے بود. آقاے رجایے مے گفت:میوههایش برڪت خداهستند، خوردنش لطفے داره ڪه نگو و نپرس... به دوستاشون هم مے گفتند: این پیرمرد چند سر عائله داره ، از او خریدڪنید...
#شهید_محمدعلے_رجانے
▪️ @Dokhat_shohada
.
هر ڪارے بهش مے گفتند انجام مے داد و گلایه نمے ڪرد. به من هم مے گفت: اگه به روز بهت گفتن فلان جا رو جـارو ڪن ، باید خوشحـال باشے ڪه لیاقت نصیبت شده تا براے نیروهای
امام حسین وبسیجے ها ڪار ڪنی... توے وسایل جواد یه سرے قبض آب و برق ڪه متعلق به خونه هاے خرمشهروآبادان بود،دیدم بعدها فهمیدم اون قبض ها مربوط به خونه خانواده هاے محرومه،ڪه جواد پرداخت مے ڪرده...
#شهیدجواد_عنایتے_بیدگلے
▪️ @Dokhat_shohada
.
خیلے به فڪر مستضعفین بود؛ وقتے حقوق مے گرفت، به اندازه امرار معاش خـانواده برمے داشت و بقیه را صرف ڪمک به نیازمندان مے ڪرد. بعد از اینڪه نماینده ے مجلس شد دوستش با دیدن زندگے ما گفت: آقاے طیبے! اصلا زندگیت فرقے نڪرده است، نه خـانه ات ، نه لبـاست ، نه وضع فرزندانت... حاج آقا پاسخ داد: مگرمن آمـده ام به خودم برسم؛ من آمده ام براے مردم ڪار ڪنم...
#شهید_محمدحسن_طیبے
▪️ @Dokhat_shohada
.
بهش گفتم بیا توے شهرضا برات یه خونه بخرم گفت: نه! نه! حرف این چیزها رو نزنین، دنیا هیچ ارزشے نداره، شما غصه من رو نخور، خونه من عقب ماشینمه، باور نمے ڪنے بیا ببین. وقتے رفتم صندوق عقب ماشین رو باز ڪرد: سه تا ڪاسه بود با سه تا بشقاب، یک سفره پلاستیڪے ، دوتا قوطے شیر خشک بچه و یه سرے خورد و ریز دیگه... ابراهیم گفت: اینم خونه ، دنیا رو گذاشتم براے دنیادارها، خانه هم باشه براے خانه دارها...
#شهید_محمدابراهیم_همت
▪️ @Dokhat_shohada
.
ساده زیست بود و با اشرافے گرے مبـارزه میڪرد. رفته بود در خونه یڪے از مسئولین سرشناس و بهش گفته بود: ببخشید من یه سؤل دارم! شما پول خرید خـونه توے این محله اشرافے و گران قیمت رو از ڪجا آوردید؟ مگه من وشمـانقلاب نـڪـردیم؟ من وشما ڪجا ، این محله ڪجا؟
#شهید_محمود_اخلاقے
▪️ @Dokhat_shohada