.
مسئول گروهان مون بود و مداحی هم می کرد. روضه های علی اصغرش عجیب بود. بار آخره توی حسینیه سنندج از علی اصغر خواند سوختم از آتشت، آه چه سوزان لبی همچو لب خشک تو، هیچ ندیدم لبی گریه کنم های های ، در عوض لای لای
آخرش هم تیر خورد توی گلوش، مثل حضرت علی اصغر ...
#شهیدعلی_جابری
▪️ @Dokhat_shohada
.
یکی از رفقا تعریف میکرد :
توی بست شیخ بهایی ، اتاقی بود
معروف به اتاق اشک . شدیدا مقید
بود بعد ازنماز،ظهر بچه هیئتی ها
جمع میشدند و روضه میخواندند.
خادم ها هم بودند ، یک گُله فرش
بیشتر جا نبود ، ولی نزدیک دویست
نفر دو زانو توی بغل هم کیپ در
کیپ می نشستند پای روضه . یک
ساعت صدای ضجه و نالان و گریه
قطع نمیشد .
#شهیدمحمدحسین_محمدخانی
▪️ @Dokhat_shohada
.
بعد از شهادت علی خوابش رو دیدم. بهم گفت اگه میدونستم این دنیا بخاطر صلوات این همه ثواب و پاداش میدن، حالا حالاها آرزوی شهادت نمی کردم، می موندم توی دنیا و صلوات می فرستادم... پیامبر اکرم فرمود: بهترین مقامی که خدا به بهترین بنده هاش میده، شهادته حالا ببینین صلوات چقدر ثواب داره که شهید حاضره بخاطر اون، شهادتش به عقب بیفته
#شهیدعلی_موحددوست
▪️ @Dokhat_shohada
.
دو بار بدن غلامرضا در آتش سوخت.یکبار زمان نوجوانی اش بنزین روی بدنش ریخت و تمام بدنش سوخت ولی هیچ آثار سوختگی در بدنش نماند.وقتی ما و دوستانش این صحنه را در بیمارستان دیدیم تعجب کردیم.مادرم گفت:تعجب نکنید غلامرضا سینه زنی و زنجیر زنی خالصانه ای که برای امام حسین(ع) داشت و عرقی که برای عزاداری در هیئت ها میریخت باعث شد تا آتش دنیایی او را نشوزاند.
وقتی هم که در سوریه شهید شد و دست داعش افتاد حرامی ها بدنش را با بنزین سوزاندند،ولی با هم آثاری از سوختن در پیکرش نبود.
#شهیدغلامرضالنگری_زاده
▪️ @Dokhat_shohada
.
نمازهای مستحبی زیاد می خواند. ولی به خواندن دو رکعت خیلی مقید بود. همیشه بعد از نماز صبح با حال خاصی می خوندش. می دونستم پشت هر کارش حکمت و دلیلی نهفته براهمین یکبار ازش پرسیدم این نماز که می خونی چیه؟ اول از جواب دادن طفره رفت، اما اصرار که کردم، گفت: اگه قول بدی توهم همیشه بخونی میگم وقتی قول دادم، گفت: من هر روز این دو رکعت نماز رو برا سلامتی و فرج امام زمان می خونم
#شهیدسیدعلی_حسینی
▪️ @Dokhat_shohada
روزگاری تنها یک لبخند و نور فانوس محفلشان را گرم میکرد؛ حالا، تنها یاد آن روزگار است که محفل اهل دنیا را گرم کرده...
▪️ @Dokhat_shohada
.
در فاصله چند متری با عراقی ها درگیر شدیم کاظم روی تپه بود که زخمی شد. رفتم کنارش و دیدم خون زیادی ازش رفته. خواستم بلندش کنم که گفت: من رو اینجا بذار و برو بهش گفتم: تو رو می رسونم بیمارستان. اما کاظم گفت: آقا امام زمان رو به رویم نشسته بعد آرام گفت: السلام علیک یا امام زمان و پر کشید...
#شهیدکاظم_خائف
▪️ @Dokhat_shohada
.
وقتی روضه حضرت زهرا س خونده میشد، شیخ رحمت الله از حال میرفت و جلسه بهم می خورد. بهش گفتیم: چرا اینطور میشین؟ مراقب باشید کار به اینجانرسه... یک بار هم که بهش اعتراض کردیم، ایشون گفت: چه کنم؟ دست خودم نیست وقتی می بینم توی جلسه عزاداری حضرت زهرا تشریف آورده اند، از خودم بیخود میشم...
#شهیدرحمتاللهمیثمی
▪️ @Dokhat_shohada