#معرفی_شهید🌱
گفت خالڪوبۍ هام پاك میشہ!
اینقدࢪ یا زهرا گفت هـم ⁴ تا تیر بھ
پہلوش خوࢪد و هم ⁴ سال گمنام بود🙂💔••
#شهید_مجید_قربانخانی
『 @Dokhtarane_parva 』
•💖•
مَࢪاهَــمجــٰاݧتــۅیــۍ
هَــمزِندِگــٰانــۍ . . .
#آقامونه #مقام_معظم_دلبری
『 @Dokhtarane_parva 』
دخترانِ پرواツ
#از_روزی_که_رفتی👀📚 صدرا: خودمم میخواستم حاج علی رو ببینم؛ بلاخره مراسم هفتم بود دیگه، ارمیا رو هم د
#از_روزی_که_رفتی👀📚
صدرا: یه عده ی دیگه هستن که جزء دسته ی دوم هستن اما وسط راه خسته میشن و ترجیح میدن برن جزء دسته ی اول!
رها: شاید اینجوری باشه اما زن های زیادی تو کشور ما هستن که با بی پولی و بدی ها و تمام مشکلات همسرشون، باز هم خانواده رو حفظ
کردن؛ حتی عشقشون رو هم از خانواده دریغ نمیکنن!
صدرا: تو جزء کدوم دسته ای؟
رها: من در اون شرایط زندگی نمیکنم!
صدرا: تو الان همسر منی، جزء کدوم دسته ای؟
رها دهانش تلخ شد:
_من خدمتکارم، اومدم تو خونه ی شما که زجر بکشم... که دل شما خنک بشه، همسری این نیست، فراتر از این حرفاست؛ از رویا خانم بپرسید جزء کدوم دسته ست.
تلخی کلام رها، دهان صدرا را هم تلخ کرد. این دختر گاهی چه تلخ میشود!
صدرا: یه کم بخواب، تا برسیم استراحت کن که برسی خونه وحشت میکنی؛ مامان خیلی ناخوشه، منم که بلد نیستم کار خونه رو انجام بدم!
خونه جای قدم برداشتن نداره!
خودت تلخ شدی بانو! خودت دهانم را تلخ کردی بانو! من که از هر دری وارد میشوم تو زهر به جانم میپاشی!
رها که چشم باز کرد، نزدیک خانه ی زند بودند. در خانه انگار جنگ به پا شده بود.
رها: اینجا چه خبر بوده؟
صدرا: رویا و شیدا و امیر و احسان اینجا بودن، احسان که دید تو نیستی شروع کرد جیغ زدن و وسایل خونه رو به هم ریختن؛ بعدشم به من گفت تو چه جور مردی هستی که میذاری زنت از خونه بره بیرون! این حرف رو که زد رویا شروع کرد جیغ زدن و وسایل خونه رو پرتاب کردن سمت من؛ البته نگران نشو، من جا خالی دادم!
『 @Dokhtarane_parva 』
#از_روزی_که_رفتی👀📚
رها سری به افسوس برایش تکان داد و بدون تامل مشغول کار شد. فکر کردن به رویا و کارهایش برای او خوب نبود!
کارهایش که تمام شد، نیمه شب شده بود. شام را آماده کرد. خانم زند که پشت میز نشست رها را خطاب قرار داد:
_چرا اینقدر دیر برگشتی؟ اینجا خونه ی بابات نیست که هر وقت میخوای میری و میای!
صدرا وارد آشپزخانه شد:
_من که بهتون گفتم، اونجا شرایط خوب نبود، من گذاشتم باشه.
خانم زند: اینجا هم شرایط خوب نبود!
صدرا: مادر جان، تمومش کن! اون با اجازه ی من رفته، اگه کسی رو میخواید که سرزنشش کنید، اون منم، چون هر بار از من خودم بهش گفتم بمونه اونجا، رها... بشین با ما شام بخور!
خانم زند اعتراضی کرد:
_صدرا! چی میگی؟ من با قاتل پسرم سر یه سفره؟!
صدرا توضیح داد:
_برادر رها باعث مرگ سینا شده، رها قربانی تصمیم اشتباهه عموئه، از معصومه چه خبر؟ نمیخواد برگرده خونه؟
رها هنوز ایستاده بود.
خانم زند: نزدیک وضع حملشه، پیش مادرش باشه بهتره!
صدرا: آره خب! حالا کی برمیگرده؟ تصمیمش چیه؟ همینجا زندگی میکنه؟ رها... تو چرا هنوز ننشستی؟
خانم زند: اون سر میز نمیشینه! هنوز تصمیم نگرفته کجا زندگی کنه، میگه اینجا پر از خاطراته و نمیتونه تحمل کنه، حالش بد میشه!
『 @Dokhtarane_parva 』
#حضرت_فاطمه سلاماللهعلیها:
ابَوا هِذِهِ الاْ مَّةِ مُحَمَّدٌ وَ عَلیُّ، یُقْیمانِ اءَودَّهُمْ، وَ یُنْقِذانِ مِنَ الْعَذابِ الدّائِمِ إ نْ اطاعُوهُما، وَ یُبیحانِهِمُ النَّعیمَ الدّائم إنْ واقَفُوهُما.
حضرت محمد صلاللهعلیهوآلهوسلم و علی علیهالسلام والدین این امّت هستند، چنانچه از آن دو پیروی کنند آن ها را از انحرافات دنیوی و عذاب همیشگی آخرت نجات می دهند؛ و از نعمت های متنوّع و وافر بهشتی بهره مندشان می سازند.
(بحارالانوار:ج23، ص259، ح 8)
#حدیث_طوری🌱
『 @Dokhtarane_parva 』
poyanfar-az-bachegi(128).mp3
4.09M
•🖤🎙•
#محمدحسین_پویانفر
یاد قدیم افتادم و دلم شکسته💔
دعوا سر پرچم گرفتن توی دسته🙃
#رزق_شبانه♥️
『 @Dokhtarane_parva 』
#سلام_به_امام_زمانم🙂❤️
✨اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ فِي آنَاءِ لَيْلِكَ وَ أَطْرَافِ نَهَارِكَ
سلام بر تو در تمام ساعات شب و روز
⇦ روزمون ࢪو با سلام بہ امام زمان شࢪوع ڪنیم ↯ 👀
🖤 ➣『 @Dokhtarane_parva 』
#سیره_آقا👌
✨یکی از مسئولین بنیاد شهید تعریف میکند رهبر انقلاب در یکی از سفرهای استانی شب با خانواده شهدا دیدار داشتند. بعد از ملاقات رفتیم محل اسکان تا ایشان استراحت کنند. رهبر انقلاب بعد از نماز صبح فرمودند من میخواهم به گلزار شهدا بروم ما به ایشان گفتیم ما برای شما رفتن به گلزار شهدا را جزء برنامهها قرار دادهایم فرمودند: نه همین الان میخواهم بروم. بالاخره رفتیم وقتی به گلزار رسیدیم به محافظین خود گفتند کسی همراه من نیاید میخواهم تنها بروم! رفتند سر قبر یک شهید که همسر و دختر شهید آنجا بودند دختر شهید افتاد روی پای آقا و شروع کرد به گریه کردن. بعد از احوالپرسی و چند دقیقه صحبت ایشان برگشتند. برای ما خیلی سوال شد رفتیم و از آن خانمها سوال کردیم قضیه چه بود. همسر شهید گفت دیشب من از طرف بنیاد شهید سهمیه ملاقات با رهبر انقلاب داشتم ولی به دخترم سهمیه نرسید بدون اطلاع او رفتیم به ملاقات و برگشتیم. اما دخترم فهمید که ما با رهبر انقلاب دیدار داشتیم خیلی ناراحت شد رفت داخل اتاق و عکس پدر شهیدش را بغل گرفت خیلی گریه کرد. صبح موقع اذان نمازش را که خواند گفت مادر بلند شو بریم گلزار شهدا! گفتم الان؟ آخه چرا الان؟ مگه چی شده؟ با گریه گفت بابا اومد به خوابم گفت دخترم اگر میخواهی آقای #خامنهای را ملاقات کنی بعد از نماز صبح بیا سر قبر من!
『 @Dokhtarane_parva 』
.💙.
#تلنگر
یادتونه میگفتیم #من_قــــاسم_ســـلیمانیم
سردار توی وصیتنامه خودشون میگن:
خـــداوندا
در راه تو دویدم ؛ زمینخــوردم بلندشدم
این یک نکته خیلی مــهـم واسه ماست
ینی در راه خدا ممکنه زمین بخوریم ولی
باید بلندشیم و با قدرت بیشتری ادامه
بدیم این مکتب ســــلیمانی هست
که حضرتآقا ازش صحبت کــردن...
#حاج_قاسم
『 @Dokhtarane_parva 』
#خنده_حلال😂
یه آقایی میگفت از بس تو مدت قرنطینه،
ظرف شستم...
جارو کردم
آشپزی کردم
لباس شستم...
امروز که زنگ خونه را زدند، یه ساعت، دنبال چادر می گشتم تا در را باز کنم!😂
#لبخند_بزن_رزمنده☺️
『 @Dokhtarane_parva 』