#سلام_به_امام_زمانم🙂❤️
✨ عَلَيْكَ حِينَ تَرْكَعُ وَ تَسْجُدُ
سلام بر تو زماني كه ركوع و سجود مي نمايي
⇦ روزمون ࢪو با سلام بہ امام زمان شࢪوع ڪنیم ↯ 👀
🖤 ➣『 @Dokhtarane_parva 』
•❤️•
ديروزاگرعزيزمصريوسفبود؛
امروزعزيزدلماخامنھاۍایست..シ'
#آقامونه #مقام_معظم_دلبری
『 @Dokhtarane_parva 』
.❤️.
#تلنگࢪ
از بـزرگـے پرسیدم
بـراـے بنده، استغـفار بهتر است یـا تسبیح؟
گفت: اگـر ݪباســے تمیز باشد
عطر ۅ گݪابـــ زدن بـہ آن بهتر استــ
ۅاگـر آن ݪباس تمیز نباشد
آب گـرم ۅ صابۅن آن را پاك خۅاهد ڪـرد
📿تسبیح| عطـر پاڪان استـــ
🤲استغفـار| صابۅن گناهڪـاران
『 #گناه_نکنیم! 』
『 @Dokhtarane_parva 』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
فاطمه را خواستم...
معصومه را زائر شدم🖤
#حضرت_معصومه
#وفات_حضرت_معصومه
『 @Dokhtarane_parva 』
♥️💍💕
عاشقانه شهدا🙃🌸
💞برای خرید #عقد برای آقاجواد #ساعت خریدم.
بعد از چند روز دیدم ساعت دستشون نیست.
پرسیدم چرا ساعت را دستت نبستی؟
گفت: راستش رو بگم ناراحت نمی شی؟!
گفت:
توی #قنوت_نماز نگاهم به ساعت
می افتاد
و فکرم می اومد پیش تو...
...می دونی که باید اول #خدا باشه بعد خانواده..
شهیدجوادمحمدی🌱
#عاشقانه
『 @Dokhtarane_parva 』
هدایت شده از نو+جوان تنهامسیری
⬛️ زیارت مجازی حرم حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها)
https://vtour.amfm.ir/
لینک بالا را لمس نمایید.👆👆👆
التماس دعا...
•••═❈🍃🌸🍃❈═•••
🌱نو+جوان تنها مسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
دخترانِ پرواツ
#از_روزی_که_رفتی👀📚 این همه رو جا گذاشته و رفته، به همین سادگی! َ_شاید دلیل مهمی داشته، خیلی مَرده
#از_روزی_که_رفتی👀📚
آیه دست به چهارچوب در گرفت. شهید را تمام شهر به خانه آورده بودند. "چگونه رفته ای که شهر را سیاه پوش کرده ای مرد؟ چگونه دنیا را زیر و رو کردی؟
این شهر به بدرقه ی تو آمده اند؟ این شهر را تو زیر و رو کردی؟ نگاه کن...
شهری سیاه پوشیده اند! بی انصاف! دلت به حال من نسوخت؟ دلت به حال قلب بی پناهم نسوخت! بی انصاف! این شهر که تو را نمیشناسد
اینگونه سیاه پوشند، من که دلم بند دل توست؛ چگونه تاب بیاورم وداع را؟ مگر اینجا کربلاست که اینگونه مرا می آزمایی؟ من آیه ام... من که
زینب نیستم! من که ایوب نیستم مرد!"
در آسانسور باز شد... قامت مردش نمایان شد. "بلندشو مرد! بلند شو که مهمان داری! تو که رسم مهمان نوازی بلد بودی! تو که مهمان نواز بودی! تو که با پای خود رفتی، با پای خود باید برگردی!
َبلندشو مرد سرو قامت من!
بلندشو که تاب ندارم اینگونه دیدنت را! بلندشو که تو را با آن لباس هایت دوست دارم! بلندشو تا من قربان صدقه ات روم! بلندشو مرد من! قرار نبود بی من سفر روی! قرار نبود مرا راهی این جهنم کنی و خودت عازم بهشت شوی!"
ارمیا به مردان کلاه سبز مقابلش نگاه میکرد. "خدای من! اصلا فکرش را نمیکرد که به خانه ی همکارش آمده است!"
آیه قامت مردش را وجب میکرد. آخرین دیدار است:
_بابا! میخوام صورتشو ببینم!
_الان نه بابا جان! الان وقتش نیست!
آیه التماس گونه گفت:
_خواهش میکنم، اگه نبینمش میمیرم بابا!
کنار تابوت نشست. حاج علی صورتش را باز کرد. آیه دست بر صورت
سفید شده ی مردش گذاشت: _سلام! اومدی؟ ایندفعه زود اومدی!
همهش دو سه ماه میرفتی! حالا هم که زود اومدی، اینجوری؟ حتی نموندی دخترکت رو ببینی؟ مگه عاشق دختر نبودی؟ مگه چند سال انتظار اومدنشو نکشیدی؟ حالا که داره میاد تو کجا رفتی؟ کجا رفتی آخه؟ من تنها نمیتونم از پس زندگی بربیام! مهدی دخترت چند روزه تکون
نخورده ها!
『 @Dokhtarane_parva 』
#از_روزی_که_رفتی👀📚
دست روی قلب مردش گذاشت... تپش نداشت، سرد بود و خاموش!
سرش را خم کرد و گوشش را به قلب مردش چسباند. به دنبال امید میگشت، به دنبال صدای قلب مردش میگشت. آه کشید... مردش رفته
بود! هیچ امیدی نبود. یک نگاه دیگر مرا مهمان کن.. یک نگاه دیگر! "کجا مرد من؟ دخترت هواتو کرده آقای پدر! دخترت دلتنگ نوازشه...
َدخترت دلتنگ دختر بابا گفتناته... پاشو مهدی! پاشو آقا! قلبم جون زدن نداره آقا! دستام جون نداره! بدون تو نفس کشیدن سخته! زندگی بدون
تو درد داره! آیه رو تنها گذاشتی؟ بهشت و تنها تنها برداشتی؟ من چی؟
چطور به تو برسم؟ قرار ما پرواز نبود! قرار ما پا به پای هم بود! نه بالا پرواز و پریدن تنها! شهادتت مبارک..."
رها هق میزد! حاج علی میشنید، اشک میریخت. صدرا نگاه به صورت مهدی دوخته بود. ارمیا نگاه به مردی داشت که خوب میشناخت.
مردی که روزهای زیادی را کنارش گذرانده بود.
مردی که حالا می دانست اصلا هیچ شناختی از او نداشته."شهادتت مبارک همرزم!"
آیه که بلند شد، همه بلند شدند. خانه را سکوت فرا گرفته بود. گویی همه مسخ وداع آیه بودند...
حاج علی که خم شد و صورت سید مهدی را بست، مردان کلاه سبز، بار دیگر شهید را روی دوش بلند کردند. مسیح و یوسف با چند همکار خود مشغول صحبت بودند. چقدر سخت است که رفیق از دست بدهی و ندانی! ندانی همرکاب که بودی و وقتی رفت، بدانی چه کسی را از دست
داده ای؛ حتی فکرش را هم نمیکردند سر از تشییع همکاری درآورند که روز قبل بحث آن بود...
『 @Dokhtarane_parva 』