مراقب ریشههایت باش💎
اصیل که باشی، از هر مانعی قویتری،
جوانه میزنی حتی اگر به ساقهات تبر بزنند...
@DokhtaranehChadoory🍀
😂😂😂
😂😂
😂
#لطیفه
#لطیفه😁😭😂😁
بيدار کردن #دخترا توسط #پدر 👇
عزيزم، #عروسکم، پاشو ببين #خورشيد خانم اومده بهت صبح به خير بگه پاشو #قربونت برم
بيدار کردن #پسرا توسط #پدر👇
لنگ #ظهره
پاشو ديگه #لندهور.
مرده شور#خرناستو ببره
خواب به #خواب بري ان شاالله
به احترام مظلوميت #پسرا، يک دقيقه سکوت😂😂😂😂
🌷🌹🌷🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌷
#احکام_نماز_صبح ☀️
#احکامشرعی🌷🌹🌹🌷🌹
📲 اهتمام و اراده برای بیدار شدن #نماز صبح #واجب است ⏰. سهل انگاری و بی تفاوتی که موجب #خواب ماندن شود گناه است مثل دیر#خوابیدن یا بیخیال بودن.❌
#پدر و#مادر در حد معمول باید#فرزندان بالغ را برای #نماز بیدار کنند 👭البته نه با خشونت بلکه با #زبان خوش. و اگر بیدار نشدند بداخلاقی با آنها نکنند که موجب تنفرآنها از#نماز شود . ‼️
فقط به اندازه ای که #قصد بیدار شدن داشته باشند. و اگر هم #خواب بمانند عمدی و از روی بی توجهی نباشد.⭕️
@DokhtaranehChadoory🍀
ازازلتـــــابهابـــــد🦋
پرچمزینببالاست!💎
@DokhtaranehChadoory🌺
#ابراهیم_هادی 🦋
قبل از مسابقات🚶♂
دو رکعت نماز میخوند.📿
پرسیدم: چه نمازی میخونی؟!
گفت:دو رکعت نماز میخونم
از خدا میخوام یه وقت توی مسابقه
حال کسی رو نگیرم!❌
آقا ابراهیم میگفت ؛
همیشه کاری کن که خدا❤️
تو رو دید خوشش بیاد؛💞
نه مردم!
آقا ابراهیم میگفت ؛
از مشهور شدن،
مهمتر اینکه آدم بشیم!🙃
#الحقنی_بالصالحین
@DokhtaranehChadoory🍀
مومنضعیف همونیہکه
دلشمیخوادکیلومترهاپیادهبره
تاحرمامامحسینروزیارتکنہ
امادلشنمیادازخوابسحربزنہ
ونمازصبحشروبخونه]
#بهکجاچنینشتابان🚶♂!
#تلنگر
#تلنگرانه
هروقتخواستیدبهنامحرمنگاهکنید....!
ایندوتاسوالراازخودتونبپرسید:
¹انقدربہنامحرمنگاهکردیمچےبهمون
اضافه شد؟!
²اگہنگاهنمےکردیمچےکممےشدازَمون؟!
⊰
شھید چمࢪان چہ زیبا میگه :
حـسین جـٰانم…
دࢪدمندم؛دلشڪستم و احساس میڪنم ڪہ جزتو داࢪویۍ دیگࢪ تسڪین بخش قلب سوزانم نیست:)
#شهیدچمران✨🌿
¦→☔️•••
سختگیرےنیسٺچــادر ...
ابتدایِراحتیـست😊..
•#زن_عفت_افتخار
یاد حاج قاسم بخیر که می گفت :
خامنه ای عزیز را عزیز جان خود بدانید:)
#رهبرانہ!🌿
#ریحانه💓🍃
چرا
عاشـ😍ـق خدا
نباشم؟!
وقتے ڪہ بہ من گفتــ
تو ریحانہ ے
خلقتـــ منــی🙋🏻❤️
💚فَاِنَّ المَرأَةَ رَیحانهُ💚
من هم ریحانه ی خدامـــــ😍🙋🏻
#زن_عفت_افتخار
1401519816.4934.mp3
4.98M
🔻مرگ بر آمریکـ✊ــا
🎙 حامد زمانی
✍#لبیک_یا_خامنه_ای
"القلبقلبـي..
والنـَبضانت♥️!"
قلب،قلبِمَناسٺ..
وضرَبـٰانـَشٺـُو (':🌱
#امامزمان☘️💜
اینچادرِمشڪـےٖ
ضمانتِامنیتِمناست^^!
خـواهـرم
معنـےٖآزاد؎رودرست
متوجہنشد؎'!
آزاد؎یعنـےٖ :
مطمئنباشـےٖ
اسیرِنـگاهِناپاڪاننیستـےٖ((:🕊
#چادرانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#Story | #استوری
-باهمینچادریکهروسرته
-زندگیتممجالِپروازه🤍..
•#زن_عفت_افتخار
#حاج_قاسم_سلیمانی؛
بزودی فتنه هایی درپیش خواهید داشت،
در آن روز من نیستم؛ پشتِ آقا را خالی نکنید:)!
#لبیک_یا_خامنه_ای
#حجاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چند تا دهه هشتادی داریم🙂♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤-سلامخواهرِشهِمُلكِطوس
🖤-سلامزینبِانیسالنفوس..
#حضرت_معصومه سلام الله علیها
#وفات_حضرت_معصومه سلام الله علیها تسلیت باد
❌غلبه بر شهوت و توفیق شهادت❌
حضرت علی(علیه السلام): پاداش مجاهد شهید در راه خدا بیشتر از کسی نیست که قدرت بر گناه دارد، ولی آلوده نمی شود. همانا عفیف پاکدامن فرشته ای از فرشته هاست.
شهید احمدعلی نیّری کیست؟
شهید احمدعلی نیّری در سال ۱۳۴۵ و در روستای «آینهورزان» دماوند به دنیا آمد. خانوادهاش در کودکی او به تهران مهاجرت کرده و در محله مولوی ساکن شدند. از همان زمان کودکی پای او به مسجد امینالدوله که آیتالله حقشناس امام جماعتش بود، باز شد.
او یکی ازشاگردان خاص آیتالله حق شناس بود و در اسفند ۱۳۶۴ در حالی که تنها ۱۹ سال داشت به شهادت رسید. احمدعلی یک عارف واصل بود به طوری که آیتالله حقشناس پس از دفنش در قطعه ۲۴ بهشت زهرا-سلامالله علیها- وقتی به همراه چند نفر از دوستان به منزل این شهید رفته بودند، خطاب به برادرش گفتند: من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی مسجد شدم . به جز بنده و خادم مسجد، این شهید بزرگوار هم کلید مسجد را داشت. به محض اینکه در را باز کردم دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است. دیدم که یک جوانی در حال سجده است؛ اما نه روی زمین! بلکه بین زمین وآسمان مشغول تسبیح حضرت حق است. جلوتر که رفتم دیدم احمدآقا است. بعد که نمازش تمام شد پیش من آمد وگفت: تا زندهام به کسی حرفی نزنید…
احمد از عفاف چشم به این مقام رسید…
دکتر محسن نوری از دوستان شهید «احمدعلی نیّری» تعریف میکند که:
«یک بار از احمد پرسیدم که احمد من و تو از بچگی همیشه با هم بودیم، اما سوالی از تو دارم نمیدانم چرا در این چند سال اخیر شما این قدر رشد معنوی کردید اما من… لبخندی زد و میخواست بحث را عوض کند، اما دوباره سوالم را پرسیدم، بعد از کلی اصرار سرش را بالا آورد و گفت: طاقتش را داری؟! با تعجب گفتم: طاقت چی رو؟! گفت: بنشین تا بهت بگم.
نفس عمیقی کشید و گفت: یک روز با رفقای محل و بچههای مسجد رفته بودیم دماوند. شما توی آن سفر نبودید، همه رفقا مشغول بازی و سرگرمی بودند. یکی از بزرگترها گفت: احمد آقا برو این کتری رو آب کن و بیار تا چای درست کنیم. بعد جایی رو نشان داد و گفت: اونجا رودخانه است برو اونجا آب بیار من هم راه افتادم. راه زیادی نبود از لابهلای بوتهها ودرختها به رودخانه نزدیک شدم تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را پایین انداختم و همانجا نشستم! بدنم شروع به لرزیدن کرد نمیدانستم چه کار کنم! همان جا پشت بوتهها مخفی شدم. من میتوانستم به راحتی یک گناه بزرگ انجام دهم. در پشت آن بوتهها چندین دختر جوان مشغول شنا کردن بودند. من همان جا خدا را صدا کردم و گفتم: «خدایا کمکم کن الآن شیطان من را وسوسه میکند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمیشود اما به خاطر تو از این گناه میگذرم.»
بعد کتری خالی را از آن جا برداشتم و از جای دیگر آب آوردم. بچهها مشغول بازی بودند و من هم مشغول آتش درست کردن بودم. خیلی دود توی چشمانم رفت. اشک همینطور از چشمانم جاری بود. یادم افتاد که حاج آقا گفته بود: «هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.» من همینطور که اشک میریختم گفتم از این به بعد برای خدا گریه میکنم. حالم خیلی منقلب بود. از آن امتحان سختی که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم. همین طور که داشتم اشک میریختم و با خدا مناجات میکردم خیلی با توجه گفتم: «یاالله یا الله…» به محض این که این عبارت را تکرار کردم صدایی شنیدم ناخودآگاه از جایم بلند شدم. از سنگ ریزهها و تمام کوهها و درختها صدا میآمد. همه میگفتند: «سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائکه والرُوح» (پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح) وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خودم نگاه کردم دیدم بچهها متوجه نشدند. من در آن غروب با بدنی که از وحشت میلرزید به اطراف میرفتم از همه ذرات عالم این صدا را میشنیدم!»
احمد بعد از آن کمی سکوت کرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد: از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد! احمد بلند شد و گفت: «تا زندهام برای کسی این ماجرا را تعریف نکن»
منبع: کتاب عارفانه« شرح حال شهید احمد علی نیری»
جهت خشنودی امام زمان«عج» این متن را در گروهها و کانالهای مختلف قرار دهید. اجرکم عندالله
بحثِ حسادت نیستا سلطآن✨
ولی ڪآش منم ڪبوترِ حرمت بودم 💔🕊
@DokhtaranehChadoory🍀
-یهنشدنهاییهستکهاولش
ناراحتمیشی..
ولیبعدامیفهمیچهشانسیآوردیکه
نشد!
خداحواسشبهتهست..🎈
کهاگهتومسیرشباشیبهتریناروبرات
رقممیزنه💎
#اندڪیحالخوب🌱
@DokhtaranehChadoory🦋