🌸💖🌸💖🌸💖🌸💖🌸💖🌸
#قسمت۵
#از_جهنم_تا_بهشت🌊
بعد از اینکه درد و دلم با کسی که نمیدونم کی بود تموم شد از اون جا دل کندم و رفتم به سمت جایی که از مامان اینا جدا شدم. جالب بود که توقع داشتم هنوز همون جا وایساده باشن و من هم تو این شلوغی پیداشون کنم. بعد از این که یکم گشتم و پیداشون نکردم به امیر علی زنگ زدم. بله. این که توقع داشتم امیرعلی اینجا باشه و جواب بده هم زیادی عاقلانه بود. هوووووف. به مامان زنگ زدم. بعد از سه تا بوق صدای گرفتش تو گوشی پیچید.
مامان _ زینب کجایی مامان ؟
_ دوباره زینب ؟ مامان گریه کردی؟
مامان _خوب حالا. نه گریه نکردم کجایی؟
_ نمیدونم
مامان _ یعنی چی نمیدونم. بیا دم همون سقا خونه.
_ باشه. بای
راه افتادم به سمت همون جایی که مامان گفت اسمش سقا خونس نزدیک که شدم مامان منو دید و با یه لیوان آب اومد طرفم.
مامان _ قبول باشه. بیا عزیزم.
_ چی قبول باشه ؟ این چیه ؟
مامان _ زیارت دیگه. حالا بیست سوالی میپرسی بیا بریم.
_ کجا؟
مامان _ هتل
_ به این زودی؟
مامان _ زوده ؟ الان یک ساعت و نیمه که اومدیم. میریم بعد از ظهر میایم.
چییییی؟؟؟؟؟ یعنی من یک ساعت و نیم اونجا بودم. اصلا فکرشم نمیکردم انقدر طولانی.
_ مامان امیر کجاس؟
مامان_ اون حرم میمونه.
دلم میخواست برم پیشش بمونم ولی از گرما داشتم میمردم دنبال مامان اینا راه افتادیم به سمت پارکینگ.
.
.
.
.
.
چشمامو باز کردم. همه جا تاریکه تاریک بود . مگه چقدر خـ ـوابیده بودم. گوشیمو از عسلیه کنار تخـ ـت برداشتم تا ساعتو ببینم. اوه اوه ساعت ۱۰ شب بود . ۷ تا تماس بی پاسخ از مامان ۵ تا از بابا. واه مگه کجا رفته بودن. زنگ زدم به??? بابا.
بابا _ سلام خانم. ساعت خواب.
_ سلام بر پدر گرامیه خودم. کجایید؟؟
بابا_ حرم.
_ منو چرا نبردید پس؟؟؟؟؟
بابا _ والا ما هرچقدر صدات کردیم بیدار نشدی چیکار میکردیم خوب؟ حاضر شو من تا نیم ساعت دیگه میام دنبالت.
_ مرسی بابااااای گلم. بابای
سریع بلند شدم و با بدبختی و غرغر دوباره موهامو جمع کردم و روسری و چادرمو سرم کردم. رفتم پایین و تو لابی هتل منتظر بابا موندم .
.
.
.
.
.
بابا_ یه زنگ بزن مامانت ببین کجا نشستن.
شماره مامانو گرفتم.
_ سلام. مامان کجایید؟
مامان _ همون جایی که نشسته بودیم.
_ باشه. الان میایم.
_ بابا گفت همونجایی که نشسته بودید .
با بابا به سمت همون صحنی که توش پنجره فولاد بود رفتیم . کل صحن رو فرش پهن کرده بودن . بابا یه پلاستیک بهم داد و کفشامو گذاشتم توش . و دنبالش راه افتادم . از دور مامانو و امیرعلی رو که داشتن قرآن میخوندن و دیدم. حوصله شیطنت نداشتم وگرنه کلی اذیتشون میکردم .
_ سلاااااام.
امیرعلی با لبخند جوابمو داد و مامان هم به سر تکون دادن اکتفا کرد . وای وای وای چه استقبال گرمی . بعد از چند دقیقه تصمیم بر این شد که به خاطر کمـ ـر درد مامان ، مامان و بابا برن خونه و من امیرعلی بمونیم .
.
.
.
_ امیر
امیرعلی_جانم؟
_ بهشت که میگن هینجاست ؟
توقع این سوال رو از نداشت ظاهرا که با تعجب نگام کرد .
امیر علی_ زینب درسته که تو همش پیش عمو بودی و همین متاسفانه ( یه مکث طولانی کرد) ولی خوب مدرسه که رفتی خواهری .
_ میدونم منظور از بهشت و جهنم چیه . ولی خوب اینجا هم دسته کمی از تعریفایی که از بهشت میکنن نداره .
امیرعلی_ اره خوب اینجا بهشت زمینه عزیزم.
🌸💖🌸💖🌸💖🌸💖🌸💖
💖🌸💖🌸💖🌸💖💖🌸💖🌸
#قسمت۶
#از_جهنم_تا_بهشت🌊
این سه روز مثله برق و باد گذشت و من و امیرعلی بیشتر اوقات حرم بودیم. نمیدونم چرا ولی یه حس خاصی داشتم. انگار الان یه دوست صمیمی پیدا کرده بودم. یه احساس آرامشی داشتم که وقتی با حرفای عمو مقایسه میکردم در تناقص کامل بود. راستش به حرفاش شک کرده بودم چون احساسم یه چیز دیگه میگفت و حرفای عمو چیز دیگه ای……
حالا لحظه خداحافظی بود. یه غم خاصی تو دلم بود مثله وقتی که از یه دوست جدا میشی نمیدونم چه حسی بود ؟ برای چی بود ؟ ولی یه حس غریبی نمیذاشت برم. هه منی که تو این چند ساله اصلا امام رضا رو فراموش کردم و هر شناختی داشتم برای ۱۰ ،۱۱ سال پیش بود حالا برام شده بود یه دوست که درد و دل باهاش برام سراسر آرامش بود اما حالا داشتم از این دوست صمیمی که دوستیش از جنس عشق بود جدا میشدم. رو به روی ضریح وایسادم و گفتم امام رضا ممنون بابت همه چی ، بابت اینکه بهترین دوستم شدی ، بابت گوش دادن به درد و دلام ، و و و و…..
کاش خیلی زود بازم بیام. یه بار دیگه چشم و دوختم به اون ضریح نورانی که تا قبل از اینکه بیام اینجا برام یه جای بی اهمیت و معمولی بود ولی حالا شده بود مرحم دردام. زیر لب خداحافظ گفتم و رفتم بیرون. با مامان اینا دم سقاخونه قرار گذاشته بودیم . رفتم همه اومده بودن و منتظر من بودن. امیرعلی چشماش قرمز شده بود و معلوم بود حسابی گریه کرده. اما هنوز هم لبخند رو لبش بود. با دیدن من لبخندش پررنگ تر شد و گفت: قبول باشه آبجی خانم.
یه لبخند محو تحویلش دادم خب حوصله نداشتم اصلا. دلم نمیخواست برگردم. امیرعلی یه پارچه سبز گرفت طرفم.
امیرعلی_ اینو یادگاری از اینجا نگه دار تبرک شدس.
_ امیر میدونی که من به تبرک و این چیزا اعتقاد ندارم.
امیرعلی_ خواهری خوب منم گفتم یادگاری نگفتم برای تبرک که.
یه لبخند زدم و گفتم: ممنون.
بابا_ خوب دیگه بریم.
دوباره برگشتم و با غم به گنبد طلا نگاه کردم . دیگه باید بریم…. هی
.
.
.
.
.
با صدای امیرعلی چشامو باز کردم.
امیرعلی_ خواهری پاشو گوشیت داره زنگ میزنه.
_ کیه؟
امیرعلی_ نمیدونم.
با دیدن اسم عمو ناخوداگاه لبخند زدم اما با یاد آوری اینکه اگه الان از حس خوبم براش بگم مسخره میکنه لبخندم محو شد.
_ جونم؟
عمو_ سلام تانیا خانم. چه خبر؟ نرفتی اونجا چادری بشی برگردی که ؟ هههههه
_ عمو نفس بکش. نخیر چادری نشدم . شما چه خبر؟ زن عمو خوبه ؟
عمو_ طلاق گرفتیم.
با صدای بلند که بیشتر به داد شبیه بود گفتم _ چییییییییی؟
یه دفعه مامان و امیرعلی و بابا با ترس برگشتن سمتم و اگه بابا زود به خودش نیمده بود صددرصد تصادف کرده بودیم.
عمو_ عههه. کر شدم. خوب طلاق گرفتیم دیگه. کلا تو این ۲٫ ۳ سال آخر دلمو زده بود به زور تحملش میکردم ……
🌸💖🌸💖🌸💖🌸💖🌸💖🌸💖
حرفی_نظری_انتظاراتی_سوالی و ....
دارید در مورد رمان دارید .
●به صــــورت نـاشنـاسـ... برای ما ارسال بفرمایید●
👇
https://harfeto.timefriend.net/16668633602491
نظر شما عزیزان در مورد رمان چیه ؟
ایا ادامه داده بشه؟
بـاتــشـــکر🌹
#دختـــــران_چـادࢪے🌹
دختران چادری🌹 ''🇵🇸
تو نظر کن به دلم حال دلم خوب شود..!💖😍🌹
🔴 آهای اوناییکه دنبال آزادی هستید!!
🔹اینه ذات این بیشرفا
🔹 اینو که دیدم ، حسابی به غیرتم برخورد!🤬
✍🏻ترجمه: اوه خدای من! زنان بسیار ســ....ــی در ایران! امیدوارم تمامشان روسری هایشان را بردارند تا موهای زیبای بلندشان را ببینیم! دنیا به تعداد بیشتری فاحشه ... نیاز دارد!
🔹 پوزش بابت انتشار ولی باید منتشر کرد تا همه روشن بشوند
🔹 فردای آزادی شما بوی لجن میدهد
#پایان_مماشات
#عکسنوشته_حجاب
#ایذه
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌺
بانو!💖
در این زمانه....
اگر بخاطر《حرف مردم》تغییرکنی🗣
این جماعت هرروز تو راجور دیگر می خواهند!👀
ولی...
لبخند "خالق" و " امام زمانت " را...😇
به هیچ حرفی ترجیج نده...✋
حجاب را🧕
عاشق❤️انه انتخاب کن
لبخند"یوسف زهرا"👌
می ارزد به تمام لبخند های این ادما...🗣
الهم عجل الولیک الفرج🌙
@DokhtaranehChadoory
[💛]
نشاط عمیقـ ـ ـ
مثـلِ؛..🍓
''ترڪ یڪ گناھ''
براے..🐚
لبخندمھدۍفاطمھ . .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#اللھمعجݪالولیڪاݪفࢪج🌿
@DokhtaranehChadoory
[💚]
درروایتآمدهڪہپنجچـیز⁵قلبرانورانےمےڪند
¹..ڪمخوردنـ'🍕🍬'
²..نشستنباعلماءـ'👳🏻♂✌️🏼'
³..نمازشبخواندنـ'📿👀'
⁴..راهرفتندرمساجدـ'🕌🚶🏻♂'
⁵..زیادقلهواللهاحدراخواندنـ'✨🌼'
'مواعظالعددیہ'ص۲۵۸'
@DokhtaranehChadoory
آقایِ امیر تتلو
واسه آزادی زنای ایران اهنگ میخونی . .
بعد که قضیت با سحر قریشی اوکی شده بود و انگار قصدِ ازدواج داشتین!
خانومِ قریشی حتی از دفعات قبلم بیشتر حجاب کرده بود . .
ینی اصلا یه تارِ موشم بیرون نبود!
این خواستهِ خودت بود درسته؟
{🌱•هو الرحمن •🌱}
•😢💚•
آقای امام رضا
دلمان مچاله شد
بازش کنید
پهنش کنید
صافش کنید
بخوانیدش
لطفا
#امام_رضا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
به ما بپیوندید😍👇
@DokhtaranhChadoory🌹
{🌱•هـو الـرحـمـنـ •🌱}
•💖🌸😍•
مـنـ مـشـکـوکـمـ بــهـ آمـارایـنـ شـهـر...!
اگـر ایـنـ شـهـر پـر از آدمـ هـاسـتـ..
پـسـ چـرا یـوسـفـ زهـرا تـنـهـاسـتـ؟!ツ💔
#امـامـ_زمـانـ
#الـلـهـمـ_عـجـلـ_لـولـیـکـ_الـفـرجـ🌹
دختران چادری🌹 ''🇵🇸
{🌱•هـو الـرحـمـنـ •🌱} •💖🌸😍• مـنـ مـشـکـوکـمـ بــهـ آمـارایـنـ شـهـر...! اگـر ایـنـ شـهـر
دوبــارهـ جـمـعـهـ یـ بــیـ قـراریـ از راهـ رسـیـد🥀
آقـا جـانـمـ💖
آخـهـ بــگـو بــدونـ شـمـا چـطـور امـروز رو بــهـ پـایـانـ بــرسـونـمـ؟!
بــخـدا دلـمـ ظـهـورتـونـ رو مـیـخـواد!!(:
تـاکـیـ دوریـ؟!تـا کـیـ فـراقـ؟!😭
دلـتـنـگـیـمـ یـوسـفـ زهـرا بــیـا🌹🌸
الـلـهـمـ عـجـلـ لـولـیـکـ الـفـرجـ بــحـقـ ابــاعـبــدلـلـهـ الـحـسـیـنـ💚🌱🌷
{🌱•هو الرحمن •🌱}
•😌🙃•
پناه میبرم به آغوش تو از هیاهوی دوران
خدا جانم❤️
#عاشقانه_ای_با_خدا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
به ما بپیوندید😍👇
@DokhtaranehChadoory🌹
{🌱•هو الرحمن •🌱}
•😍✨•
ما همه در پناه حسینیم
عالم از این خوب تر پناه ندارد!(:
بالاخره منم یه روزی به اینجا میرسم😍😍
#امام_حسین
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
به ما بپیوندید😍👇
@DokhtaranehChadoory🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
{🌱•هو الرحمن •🌱}
•🌹🌱🌹🌱•
بیا اِے ماھ مَݩ
چِراغِ راھ مَݩ
بیا یَبنَ اَلْحَسَݩ
#امام_زمان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
به ما بپیوندید😍👇
@DokhtaranehChadoory
{🌱•هو الرحمن •🌱}
•💔🌷•
شما خانومی که همش حرف از حضرت زهرا میزنی!!!
و ادعا می کنی الگوی اول و آخر زندگیت حضرت زهراست!!!
پس چطوراز همسرت انتظار بهترین عروسی و بهترین تالار و بهترین لباس و...
رو داری؟!
حضرت زهرا اینجوری بود؟!
حضرت زهرا هیچ وقت از امیرلمومنین هیچ چیزی درخواست نمی کرد میترسید امام علی از دستش برنیاد و شرمنده بشه !!!
پس به طور واقعی حضرت زهرا رو الگوی زندگیت بگیر!!!
#تلنگر
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
به ما بپیوندید😍👇
@DokhtaranehChadoory🌹
{🌱•هو الرحمن •🌱}
•🌚💜•
یه متن خیلی قشنگ بخونید حتما تا آخر👌😍
گفتم خدایاچگونه آغازکنم؟؟؟
گفت به نام من
گفتم خدایاچگونه آرام گیرم؟؟؟
گفت به یادمن
گفتم خدایاخیلی تنهایم؟؟؟
گفت تنهاترازمن؟
گفتم خدایاهیچ کسی کنارم نمانده؟؟؟
گفت به جزمن
گفتم خدایاازبعضی هادلگیرم
گفت حتی ازمن؟
گفتم خدایاقلبم خالیست
گفت پرکن ازعشق من
گفتم دست نیازدارم
گفت بگیردست من
گفتم بااین همه مشکل چه کنم؟؟؟
گفت توکل کن به من
گفتم احساس میکنم خیلی ازت دورم
گفت نه،نزدیکترین به تو ،من
گفتم برای ارزوهایم چه کنم؟؟؟
گفت تلاش و به امیدمن
گفتم خدایاچرا اینقدر میگويی من؟؟؟
گفت چون من ازتوهستم وتوازمن..
#عاشقانه_ای_با_خدا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
به ما بپیوندید😍👇
@DokhtaranehChadoory🌹
{🌱•هـو الـرحـمـنـ •🌱}
•💔🌹•
ایـ یـوسـفـ فـاطـمـهـ!
ایـ یـار سـفـر کـردهـ!
هـزارنـ هـزار دیـدهـ در فـراقـ تـو یـعـقـوبــ وار خـونـ گـریـهـ مـیـ کـنـنـد و فـقـطـ بــا تـمـاشـایـ قـامـتـ تـو بــیـنـا مـیـشـونـد!😭🙃
مـا در کـنـار دروازهـ یـ دلـ هـایـمـانـ شـاخـهـ هـایـ ارادتـ بــهـ دسـتـ گـرفـتـهـ و هـر آدیـنـهـ مـنـتـظـریـمـ کـهـ چـونـانـ رسـولـ اعـظـمـ (صـ) کـهـ از مـکـهـ بــهـ مـدیـنـةالـنـبــیـ هـجـرتـ کـرد
از مـکـهـ طـلـوعـ کـنـیـ و بــهـ مـدیـنـةالـمـهـدیـ دلـ هـا پـا گـذاریـ!
اللهم عجل لولیک الفرج💖✨✨
#امام_زمان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
به ما بپیوندید😍👇
@DokhtaranehChadoory🌹