eitaa logo
دختران چادری🌹 ''🇵🇸
191 دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
37 فایل
نظرات ناشناس شما https://harfeto.timefriend.net/16312864479249 مدیر اصلی کانال @ftop86 جهت تبادل @Jgdfvhohttps (فقط کانال مذهبی پذیرفته می‌شود) جهت ادمین شدن @ZZ8899 همسایه‌‌ کانال🌸🌸 @Khaharaneh_Chadoory1400
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام خدمت همراهان عزیز کانال دختران چادری🌹😍 حال همه خوبه خداروشکر؟!☺️🙃 همون طور که گفته بودم از امشب شب های شنبه دوشنبه و چهار شنبه 2⃣ پارت از رمان شهید بزرگوار (ابراهیم هادی ) در کانال گذاشته میشه😇☺️ امید واریم خوشتون بیاد💖🌷 خب بریم برای 2⃣ پارت اول رمان سلام بر ابراهیم☘☘☘
تابستان سال 1386بود. در مسجد امين الدوله تهران مشغول نماز جماعت مغرب و عشاء بودم. حالت عجيبي بود! تمام نمازگزاران از علماء و بزرگان بودند. من در گوشه سمت راست صف دوم جماعت ايستاده بودم. بعد از نماز مغرب، وقتي به اطراف خود نگاه كردم، با کمال تعجب ديدم اطراف محل نماز جماعت را آب فرا گرفته! درست مثل اينكه مسجد، جزيرهاي در ميان درياست! امــام جماعت پيرمردي نوراني با عمامهاي ســفيد بود. از جا برخاســت و رو به ســمت جمعيت شــروع به صحبت كرد. از پيرمردي كه در كنارم بود پرسيدم: امام جماعت را ميشناسي؟ جواب داد: حاج شــيخ محمد حســين زاهد هستند. اســتاد حاج آقا حق شناس و حاج آقا مجتهدي. من كه از عظمت روحي و بزرگواري شيخ حسين زاهد بسيار شنيده بودم با دقت تمام به سخنانش گوش ميكردم. سكوت عجيبي بود. همه به ايشان نگاه ميكردند. ايشان ضمن بيان مطالبي در مورد عرفان و اخلاق فرمودند: دوســتان، رفقا، مردم ما را بزرگان عرفان و اخلاق ميدانند و... اما رفقاي عزيز، بزرگان اخلاق و عرفان عملي اين‌‌ها هستند. بعد تصوير بزرگي را در دست گرفت. از جاي خود نيم خيز شدم تا بتوانم خوب نگاه کنم. تصوير، چهره مردي با محاسن بلند را نشان ميداد كه بلوز قهوهاي بر تنش بود. خوب به عكس خيره شدم. كاملا او را شناختم. من چهره او را بارها ديده بودم. شك نداشتم كه خودش است. ابراهيم بود، ابراهيم هادي!! سخنان او براي من بسيار عجيب بود. شيخ حسين زاهد، استاد عرفان و اخلاق كه علماي بسياري در محضرش شاگردي كرده اند چنين سخني ميگويد!؟ او ابراهيم را استاد اخلاق عملي معرفي كرد!؟ در همين حال با خودم گفتم: شــيخ حسين زاهدكه... او كه سالها قبل از دنيا رفته!! هيجان زده ازخواب پريدم. ســاعت ســه بامداد روز بيســتم مرداد 1386 مطابق با بيست و هفتم رجب و مبعث حضرت رسول اكرم «ص» بود. اين خــواب روياي صادقهاي بود کــه لرزه بر اندامــم انداخت. كاغذي برداشتم و به سرعت آنچه را ديده وشنيده بودم نوشتم. ديگر خواب به چشمانم نمي آمد. در ذهن، خاطراتي كه از ابراهيم هادي شنيده بودم مرور كردم. ٭٭٭ فراموش نميكنم. آخرين شــب ماه رمضان سال 1373 در مسجدالشهداء بودم. به همراه بچه هاي قديمي جنگ به منزل شهيد ابراهيم هادي رفتيم. مراســم بخاطر فوت مادر اين شــهيد بود. منزلشان پشــت مسجد، داخل كوچه شهيد موافق قرار داشت. حاج حسين ا... كرم در مورد شهيد هادي شروع به صحبت كرد. خاطرات ايشان عجيب بود. من تا آن زمان از هيچكس شبيه آن را نشنيده بودم...! ادامه دارد.... ًِ
آن شب لطف خدا شــامل حال من شد. من كه جنگ را نديده بودم. من كه در زمان شــهادت ايشان فقط هفت سال داشتم، اما خدا خواست در آن جلسه حضور داشته باشم تا يكي از بندگان خالصش را بشناسم. اين صحبت ها ســالها ذهن مرا به خود مشغول كرد. باورم نميشد، يك رزمنده اينقدر حماسه آفريده و تا اين اندازه گمنام باشد! عجيب تر آنكه خودش از خدا خواســته بود که گمنام بماند! و با گذشت سال‌‌ها هنوز هم پيكرش پيدا نشده و مطلبي هم از او نقل نگرديده! و من در همه كلاس‌‌هاي درس و براي همه بچه ها از او ميگفتم. ٭٭٭ هنوز تا اذان صبح فرصت باقي است. خواب از چشمانم پريده. خيلي دوست دارم بدانم چرا شــيخ زاهد، ابراهيم را الگــوي اخلاق عملي معرفي كرده؟ فرداي آن روز بر سر مزار شــيخ حسين زاهد در قبرستان ابن بابويه رفتم. با ديدن چهره او كاملا بر صدق رويائي كه ديده بودم اطمينان پيدا كردم. ديگر شک نداشتم که عارفان را نه درکوه ها و نه در پست وخانه هاي خانقاه بايد جست ، بلکه آنان در کنار ما و از ما هستند. همان روز به سراغ يكي از رفقاي شهيد هادي رفتم. آدرس و تلفن دوستان نزديك شهيد را از او گرفتم. تصميم خودم را گرفتم. بايد بهتر و كاملتر از قبل ابراهيم را بشناســم. از خدا هم توفيق خواستم. شــايد اين رســالتي اســت که حضرت حق براي شناخته شــدن بندگان مخلصش بر عهده ما نهاده است. ابراهيم در اول ارديبهشــت ســال 1336 در محله شــهيدآيت ا... سعيدي حوالي ميدان خراسان ديده به هستي گشود. او چهارمين فرزند خانواده بشــمار ميرفت. با اين حال پدرش، مشــهدي محمد حسين، به اوعلاقه خاصي داشت. او نيز منزلت پدر خويش را به درستي شناخته بود. پدري که با شغل بقالي توانسته بود فرزندانش را به بهترين نحو تربيت نمايد. ابراهيم نوجوان بودکه طعم تلخ يتيمي را چشــيد. از آنجا بود که همچون مردان بزرگ، زندگي را به پيش برد. دوران دبســتان را به مدرســه طالقاني رفت و دبيرســتان را نيز در مدارس ابوريحان و کريم خان زند. ســال 1355 توانســت به دريافت ديپلم ادبي نائل شود. از همان سالهاي پاياني دبيرستان مطالعات غير درسي را نيز شروع كرد. حضور در هيئت جوانان وحدت اســامي و همراهي و شاگردي استادي نظير عالمه محمد تقي جعفري بسيار در رشد شخصيتي ابراهيم موثر بود. در دوران پيروزي انقلاب شجاعت هاي بسياري از خود نشان داد. او همزمــان بــا تحصيل علم بــه کار در بازار تهران مشــغول بود. پس از انقلاب در سازمان تربيت بدني و بعد از آن به آموزش و پرورش منتقل شد. ادامه دارد.... ًِِ
حرفی_نظری_انتظاراتی_سوالی و .... دارید در مورد رمان دارید . ●به صــــورت نـاشنـاسـ... برای ما ارسال بفرمایید● 👇 https://harfeto.timefriend.net/16668633602491 نظر شما عزیزان در مورد رمان چیه ؟ بـاتــشـــکر🌹 🌹
{🌱•ه‍‌و ال‍‌رح‍‌م‍‌ن‍‌ •🌱} •💚🌱• میگفت قدیما که ترازو نداشتن یک سنگ محکم داشتن همه چی رو... با اون می سنجیدن! حالا فکر کن اگه سنگ محکم زندگیت بشه لبخند امام زمان(عج) چه سودی کروی...! به ما بپیوندید😍👇 @DokhtaranehChadoory🌹
{🌱•ه‍‌و ال‍‌رح‍‌م‍‌ن‍‌ •🌱} •🧕🦋• خواهرم خون از من حجاب از تو... شفاعت از من! حیا از تو!🙃
{🌱•ه‍‌و ال‍‌رح‍‌م‍‌ن‍‌ •🌱} •☘🌺• حضرت علی (ع): زیاد خوردن و زیاد خوابیدن جان را تباه می کند و زیان به بار می آورد! 🌸 🌼 به ما بپیوندید👇😍 @DokhtaranehChadoory🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
{🌱•ه‍‌و ال‍‌رح‍‌م‍‌ن‍‌ •🌱} •🌸🍀• آیت الله شاه آبادی(ره): برای دنیا یتان هم که شده سحر بیدار شوید چون بیداری شحر وصعت رزق و زیبایی چهره و خوش اخلاقی می آورد!!! به ما بپیوندید😍👇 @DokhtaranehChadoory🌹
{🌱•ه‍‌و ال‍‌رح‍‌م‍‌ن‍‌ •🌱} •💛🌝• خدایا پناهم باش...!(:🙃💚 به ما بپیوندید😍👇 @DokhtaranehChadoory🌹
{🌱•ه‍‌و ال‍‌رح‍‌م‍‌ن‍‌ •🌱} •🧕🏻💜• خـواهـرمـ نـگـذار بــهـ اسـمـ ازادیـ زنـ بــا تـو دیـگـر خـواهـرانـمـ هـمـانـنـد شـیـے رفـتـار کـنـنـد!!!. شهید مفقود الاثر علی رضا ملا زاده به مابپیوندید😍👇 @DokhtaranehChadoory🌹
{🌱•ه‍‌و ال‍‌رح‍‌م‍‌ن‍‌ •🌱} •😭💔• ڊخٺڔإݩ ایݩ ښڔزݥین بڔاے ڿإڊڔ ۊ ڔۊښڔے ݒڊڔ ݥے ڊھݩڊ !!!(: به ما بپیوندید😍👇 @DokhtaranehChadoory🌹
{🌱•ه‍‌‍‌و ال‍‌‍‌رح‍‌‍‌م‍‌‍‌ن‍‌‍‌ •🌱} •🤩💗• خ‍‌وب‍‌ی‍‌ ج‍‌ه‍‌ان‍‌ را ب‍‌ب‍‌ی‍‌ن‍‌ ه‍‌ر چ‍‌ه‍‌ ب‍‌ب‍‌ی‍‌ن‍‌ی‍‌ ک‍‌م‍‌ اس‍‌ت‍‌...!!:)))) 💛 🌸 به ما بپیوندید😍👇 @DokhtaranehChadoory🌹
{🌱•ه‍‌و ال‍‌رح‍‌م‍‌ن‍‌ •🌱} •😢❤️• حسین جانم..!! باران کربلای تو پرچم سرخت را خیسانده..! و من در یک شهر کوچک تک و تنها باران اشک گونه هایم را خیسانده.. در کرب و بلایت باران رحمت می بارد! و من در اینجا باران اشک هایم از درد فراغت می بارد...!💔😢 به ما بپیوندید😍👇 @DokhtaranehChadoory🌹
{🌱•ﻫ‍‌ﻭ ﺍﻟ‍‌ﺭﺣ‍‌ﻣ‍‌ﻧ‍‌ •🌱} •🥀😇• ﻫﺭ ﻛﻫ ﺷﺩ ﮔﻣﻧﺍﻣ ﺗﺭ ﺯﻫﺭﺍ ﺧﺭﻳﺩﺍﺭﺷ ﺷﻭﺩ..! به ما بپیوندید😍👇 @DokhtaranehChadoory🌹
{🌱•ه‍‌و ال‍‌رح‍‌م‍‌ن‍‌ •🌱} •💚🌱• خدا هیچ وقت فراموش نمی کنه وقت هایی که گفتی : خدایا تو رو خدا....!🌹 به رحمت خدا امید داشته باش رفیق😉😍 به ما بپیوندید😍👇 @DokhtaranehChadoory🌹
{🌱•ه‍‌و ال‍‌رح‍‌م‍‌ن‍‌ •🌱} •☺️🦋• از هیچ اتفاقی دلم نمی لرزد چون می دانم اسپانسر تمام آرزوهایم خـ♡ـدا ست...!😍🌸🌹 به ما بپیوندید😍👇 @DokhtaranehChadoory🌹
{•ه‍‌و ال‍‌رح‍‌م‍‌ن‍‌ •🌱}
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کشف حجاب یکی دیگر از پیروان چهارشنبه های خاکستری مصی علینژاد.
48.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 تماشای نماهنگ زیبای هموطن سلام رو از دست ندید 🔹 بسیار مناسب برای انتشار در این روزها و حال و هوای ایران عزیز
{🌱•ه‍‌‍‌و ال‍‌‍‌رح‍‌‍‌م‍‌‍‌ن‍‌‍‌ •🌱} •😍🕊• ال‍‌ه‍‌ی‍‌ ه‍‌ی‍‌چ‍‌ ق‍‌ل‍‌ب‍‌ی‍‌ ب‍‌دون‍‌ ش‍‌ه‍‌ادت‍‌ از ک‍‌ار ن‍‌ی‍‌ف‍‌ت‍‌د ..!(: به ما بپیوندید😍👇 @DokhtaranehChadoory🌹
{🌱•هـ‍‌و الـ‍‌رحـ‍‌مـ‍‌نـ‍ ‍•🌱} •☘💚• بــتـرسـیـد از کـسـانـیـ کـهـ.... دعـایـ بــعـد نـمـازشـانـ شـهـادتـ اسـتـ...(:!!! به ما بپیوندید😍👇 @DokhtaranehChadoory🌹
{🌱•ه‍‌و ال‍‌رح‍‌م‍‌ن‍‌ •🌱} •🧕🏻🌷• من یه دختر چادریم چادرم مشکیه😍 ولی تمام لباس های خونگیم صورتیه☺️ من یه دختر محجبه ام😍 خنده هام تو خیابون بلند نیست..🙃 ولی... فضای خونه همیشه پر از خنده های شادِ منه !!😍😄 چادرم مشکیه ؛ ولی !! دل مرده نیستم....🙂 من محجبه ای دل شادم چون .. خـ♡ــدا رو دارم😍😍😇 😍🙃 ✨✨ به ما بپیوندید😍👇 @DokhtaranehChadoory🌹
{🌱•هـ‍‌و الـ‍‌رحـ‍‌مـ‍‌نـ‍‌ •🌱} •💜🙃• بــایـد بــا چـادرتـ... سـپـر عـمـهـ جـونـ بــاشـیـ ...!!! 😍🙃 ✨✨ به ما بپیوندید😍👇 @DokhtaranehChadoory🌹
«حٰـاج‌حٌسِـین‌یِڪٺامیگٌفت: یہ‌لَـحظھ‌‌دیـدَم‌سَمتِمـون تیراندازے میڪٌنَن... گفـتم‌بخـوابیـن تا نِشَسٺَم‌تیـࢪمنـوردڪرد خوردبہ‌دوستم... ایـ‌ن‌یہ‌لحظـہ ۶۰ساݪ‌منـ‌وانداخـٺ‌عَـقَب...»