دختران چادری🌹 ''🇵🇸
💥 #تلنگر 💥
❌مراقب زبانت باش
🌹وقل لعبادی یقولوا التی هی احسن ان الشیطان ینزغ بینهم ان الشیطان کان للانسان عدوا مبینا🌹
📚سوره اسرا، آیه ۵۳...
🌱به بندگانم بگو: «سخنی بگویند که بهترین باشد! چرا که (شیطان بوسیله سخنان ناموزون)، میان آنها فتنه و فساد میکند؛ همیشه #شیطان دشمن آشکاری برای انسان بوده است!🌱
'♥️𖥸 ჻
#ڪلامنـاب...
هرچهبیشتربهخاطر #خدا صبرڪنیم،
خدابیشتربهخاطرماعجلهخواهدڪرد
وهرچهبیشتردرسختیهالبخندبزنیم،
خدازودترآسایش را به ما میرساند!
«انگارخداطاقتنداردصبرِبندهۍ
خودشراببیند! :)»
و درآخرتهمهنگامورودبهبهشت
اولازصبرشانتقدیرمیکند:
"سلامعلیکمبماصبرتمفنعمعقبیالدا"
#استادپناهیان🌱
#قرارِهرروزمون♥
#دعاےفرج
-بسماللھ...
بخونیمباهم...🤲🏻
اِلٰهےعَظُمَالْبَلٰٓآوَبَرِحَالخَفٰآءُوَانْڪَشِفَالْغِطٰٓآء🌦
سرباز زینب💔💔💔💔💔
وقتی چشم بند را باز کردند تنها چیزی که توانستم درست ببینم صندلی شکسته و دیوارهای ترسناک بود،به طرف صدای مردی که دورتر می آمد رفتم،هر لحظه با هر قدم هایی که به من نزدیک می شد ضربان قلبم تندتر می شد. روی صندلی رو به رویم نشست
مرد: من هیچ کاری با تو ندارم،فقط..... با من همکاری کن تا اینارو دستگیر کنیم.
چسب دهانم را وحشیانه کشید که کنار لبم خون شد.
مرد: اینا یک باند هستند که کلی خلاف میکنن و آخرش دخترهایی مثل تو رو میفروشند و پولی به جیب می زنند،من نمیخوام که تو رو بفروشند ولی اگه باهام همکاری نکنی مجبورم که قبول کنم تو رو ببرند حالا چیکار می کنی؟
ترس از حرف زدن داشتم که کارتی را جلوی چشمانم گرفت و با اطمینان کامل گفت:
مرد:من پلیس نفوذی هستم جناب آقای یاسین امیری، باید نقش بازی کنی و وقتی که بخواهند تو هم قربانی کنن پلیسا از راه میرسند.....
فریادش گوش هایم را کر کرد و بی حس!
مرد: کافیه یا بگم! نه انگار میخوای بمیری مشکلی نیست من میرم و تو میمونی و اینا....
هق هق ام بلند شد و با گریه لب زدم.
الهام:همکاری می کنم آقا تروخدا منو تنها نذارید من....من.....میترسم!
سرم را پایین انداختم و او در چشمانم زل زد.
یاسین: ترس چه ترسی؟فکر نمیکردم بی حجابا از چیزی بترسند شماها که....
پوزخندی زد و قلبم را خورد کرد.
شماها که امنیت دارید نباید از چیزی بترسید نصف فساد این جامعه تقصیر شما زن هاست میفهمی!
خواستم قدمی بردارم که به او برسم که با صندلی به زمین افتادم و فقط دست هایم را تکان دادم.
الهام:کمکم کنید آقای امیری!
بی پناه و تنها در میان گرگ هایی افتاده بودم که هیچ درکی از بی پناهی من نداشتند.
پارت ششم
سرباز زینب💔💔💔💔💔💔
تسببح داخل دستانش را پنهان کرد و رفت. چند روزی بود که به من یک چرتکه آب هم نداده بودند، مردی با شرورت به من نزدیک شد و یاسین هم تماشاگر این صحنه های تلخ بود! مرد هیکلی دو برابر یاسین داشت،دندان هایش را روی هم فشار داد و کنار گوشم جملات سهمگین را تکرار کرد.
مرد: نمیخوای حرف بزنی نه خونت پای خودته خانم کوچولو!
تف دهانم را روی صورتش ریختم و چند لحظه مات به صورتش خیره بود بعد هم مثل آتش گر گرفت و دستانش را بالا آورد و من محکم چشم هایم را روی هم فشار دادم که مردی با نعره سرش فریاد زد.
یاسین: ولش کن دستتو بنداز پایین خودم تنبیه اش می کنم گمشو برو بیرون!
مرد دست به سینه جلوی یاسین ایستاد و کمرش را خم کرد.
مرد:آقا خاک پاتونیم تا آقا سیا نمیومدن شما رئیسید حالا میخوای با این خانم کوچولوی ما چیکار کنید؟
با بی شرمی حرف می زد و وقتی سکوت یاسین را دید خودش را جمع کرد و از محیط دور شد. یاسین محکم دستش را به دیوار کوبید که فوران خون از آن چکید.
پارت هفتم
#تلنگر
یه شیشه وقتی میفته، راحت می شکنه و هزار تیکه میشه
ولی خیلی سخته بتونی دوباره خورده هاشو به هم وصل کنی و مثل روز اول درستش کنی
شکستن دل آدما هم همینطوره؛ در یک لحظه می شکنه و خرد میشه
بیایید تا میتونیم دل نشکنیم🙂
یه سوال 🙂
شمایی که مسلمونی
تا حالا به چشم هات دقت کردی چه چیزایی میبینن ؟
چه چیزایی میخونن ؟
رفیق !!
یادت باشه چشم مثل مغز نیست که زود از یادش بره 🙂
چشم ثبت میکنه .
ثبت میکنه تا به صاحب اصلیش صاحب الزمان نشون بده 🙂.
روت میشه ؟
روت میشه با این چشما ، چشم تو چشم بشی با امام زمانت ؟ 💔
باور کن مهدی زهرا خوش نداره سربازش گناه گیر بشه
این چشم هایی که داری امانت دست توعه :]
خدا چشم هاتو بهترین دوربین دنیا اختراع کرد
و تو رو هم بهترین عکاس 🌿
سعی کن به زیبا ترین حالت ممکن هنرهات رو نشونش بدی :)
جوری زندگی کن که خدا با تمام وجود به بندش افتخار کنه و بگه الحق که تو رو برای مهدی زهرا به وجود اوردم
بمونی براش سرباز مولا =)
#تلنگر
یه شیشه وقتی میفته، راحت می شکنه و هزار تیکه میشه
ولی خیلی سخته بتونی دوباره خورده هاشو به هم وصل کنی و مثل روز اول درستش کنی
شکستن دل آدما هم همینطوره؛ در یک لحظه می شکنه و خرد میشه
بیایید تا میتونیم دل نشکنیم🙂