eitaa logo
دختران نظامی
571 دنبال‌کننده
15.9هزار عکس
6هزار ویدیو
146 فایل
پاسداران آگاهانه انتخاب می‌کنند،شجاعانه می‌جنگند،غریبانه زندگی میکنند،مظلومانه شهید میشوند @Marya8080
مشاهده در ایتا
دانلود
نام پدر:محمد نام جهادی:سیدابراهیم متولد۱۹شهریور۱۳۶۵ در خوزستان ، شوشتر تاریخ شهادت:۱۳۹۴/۰۸/۰۱ در سوریه مزارشهید: استان تهران ، شهریار ، بهشت رضوان تعداد فرزندان:دو فرزند، یک دختر و یک پسر تاریخ ازدواج:۱۳۸۶ اولین دیدار باهمسرشان:یکی از دوستان شهید همسرشان را به ایشان معرفی کردند اما در یک پایگاه و مسجد فعالیت میکردند... چهارسال در حوزه امام صادق(ع)درس خواندند🌸 دانشگاه محل تحصیل:دانشگاه ازاد تهران رشته:ادیان و عرفان شغل:آزاد همسر شهید:در روز خواستگاری بجای اینکه بگوید همدم و همسر میخواهم به من گفت من همسنگر میخواهم🌿 ارادت خاصی به حضرت عباس (ع)داشت✨ دغدغه اش کارفرهنگی بود گویی تمام زندگی اش فعالیت های فرهنگی بود ✌️🏻 همسر شهید:بارزترین خصوصیت اخلاقی مصطفی عاطفی بودنش بود♥️ اولین اعزام:سال۹۲ تقریبا دوسال نیم در سوریه بودند که ۸بار مجروح شدند... آخرین اعزام:چهارشنبه۲۰مرداد 🕊 شهید دوبار با رزمندگان عراقی به جبهه نبرد رفت و در ماموریت دوم با رزمندگان فاطمیون آشنا شدند و از آن پس به عنوان یک نیروی افغانی به سوریه رفتند ✌️🏻🌱 آقا مصطفی یکی از رزمنده های مورد علاقه سردار سلیمانی بود؛به گونه ای که سردار میگوید من واقعا عاشقش بودم💕 شهید در شب حنابندان یا همان شب قبل از عملیات (شب تاسوعا)پیش بینی شهادتشان را کرده بودند که بخاطر این قضیه اخطار به اخراج از سوریه را به ایشان داده بودند زیرا این موضوع را تضعیف روحیه رزمندگان میدانستند🖇 اما شهید میدانست که قرار است روز تاسوعا شهید شود :)💔
وقتۍ تلفن روۍ آیفون هست حاضرۍ هر چیزۍ را بگویی☎️؟! عالم روۍ آیفون هست هم صوتی هم تصویرۍ . . . یعنی خداوند هم صداۍ ما را می‌شنود و هم تصویر ما را دارد🌿
🌱 دفترچه یک شهید ۱۶ سالہ🙂 در تفحص شهدا، دفترچه یادداشت یک شهید شانزده ساله پیدا شد که گناهان هر روزش رو  یادداشت کرده بود😓 گناهان یک هفته شهید اینها بود: شنبه: بدون وضو خوابیدم. یکشنبه: خنده بلند در جمع. دو شنبه: وقتی در بازی گل زدم احساس غرور کردم. سه شنبه: نماز شب را سریع خواندم. چهارشنبه: فرمانده در سلام کردن از من پیشی گرفت. پنجشنبه: ذکر روز را فراموش کردم. جمعه: تکمیل نکردن ۱۰۰۰ صلوات و بسنده به ۷۰۰ صلوات.
✨'قصّہ اسارت'✨ یه روز سیب آوردند و افسر عراقی شروع کرد به اراجیف که این سیبه پوستش رو باید بگیرین و اینجوری بخورین و...بعدش رو کرد به عمو اسکندر اشپزمون که شما از اینا توی ایران خوردین؟ اونم گفت: نه...عراقیه تعجب کرد و دوباره پرسید جدی از اینا نخوردین؟ که عمو اسکندر گفت نه نخوردیم عراقیه لبخند فاتحانه ای زد و گفت پس شما برای اولین بار توی عمرتون دارین سیب میخورین؟! عمو اسکندر گفت :لا سیدی سیب خوردیم ولی ازین سیبها نخوردیم عراقیه گفت چطور؟ عمو اسکندر اشاره ای به سیب‌های کوچک و پلاسیده و کج و کوله بعضا کرمو کرد و گفت ما این سیب‌ها رو می‌ندازیم جلوی گاو و گوسفندامون خودمون نمی‌خوریم🙄 که عراقیه گفت : چپ غشمار و.....تا خوردش بود زدنش و ...
‌بہ‌قول‌استاد‌پناهیان؛ خدا‌ناراحت‌‌میشہ اگه‌بندش‌ناخوش‌احـواݪ‌وناراحت باشہ پس‌‌مشتےبه‌خاطر‌دلِ خدا، باهمه‌ی‌ناسازگارۍهابسازُ سعی‌کن‌خوب‌باشی"^^
567.1K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تظاهرات برلین😂 اخرش باز گفت جمهوری اسلامی 🇮🇷