هدایت شده از شهید آرمان علیوردی
🔰روایت ستاد بزرگداشت شهید آرمان علیوردی
1️⃣ پرده اول، ٱلَّذِينَ إِذَآ أَصَٰبَتهُم مُّصِيبَة قَالُوٓاْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيهِ رَٰجِعُونَ...
🔵وقتی شنیدیم رفیقمان شهید شده، همه بسیار متاثر شدیم... انقدر این مصیبت برایمان عظیم بود که وقتی فیلم گریهها و ضجههای رفقا بعد شهادت آرمان را هنوز هم که میبینم، گریهام میگیرد... بعضی هنوز هم که میروند بالای سر مزار آرمان، تپش قلب می گیرند؛ عدهای تا خود چهلم آرمان با فکر به آن لحظات سنگین قتلگاه حالشان وخیم میشد... خدا شاهد بود که فیلم یازده ثانیهای روضه مجسم بود...
🟢اما همه اینها را سعی کردیم کنترل کنیم.
به محض انتشار خبر شهادت آرمان(جمعه ۶ آبان) همه رفقای آرمان به خط شدند، دستور کار هم مشخص بود؛ هر کسی یک فرمانده بود و وسعت کار هم باید جهانی میبود.
بچههای کار رسانهای شروع کردند به تولیدات مخصوص شهید؛ منبریها شروع کردند به شرح خاطرات و وقایع و...
🟣 همین جا باید اشاره کنم مسائل مختلفی بعد شهادت آرمان رخ داد که همهاش مربوط به ستاد شهید نبود، بلکه ستاد از لحظه تدفین آرمان کلیدش خورد.
🔵 قرار شد تشییع پیکر شهید، فردای شهادتش -شنبه- ابتدا در معراج شهدای تهران و سپس در حوزه آیت الله مجتهدی(ره) صورت بگیرد. اجازه بدهید قدری درباره آن مراسم صحبت کنم:
🔸 صبح که وارد مدرسه شدم کل حوزه در حالت عجیبی بود. همه بچهها ناراحت، خشمگین و بغضآلود، منتظر بودند ببینند که چه کاری باید بکنند!
ظهر وقتی کلاسها تمام شد مدیر محترم حوزه فرمودند که برای بعد نماز مغرب و عشا مراسم تشییع پیکر را خواهیم داشت با پخش زنده شبکه سه سیما!
همه دوستان آماده شدیم و هرچه لازم بود را انجام دادیم:
نظافت، دکور، انتظامات، صوت و تصویر و...
نزدیک مراسم شد، یک چیز کم بود: دکور پشت منبر!
🔹هر چه فکر میکردیم چیزی در خور و در شان پیدا نمیکردیم؛ نباید محراب پوشانده میشد چون که نماد مسجد و اسلام بود و از طرفی باید جلسه رنگ مخصوص این موقعیت تشییع را میگرفت؛ یک دفعه یکی از دوستان گفت: یه سربند توی مجموعه داریم که میشه استفاده کرد...
بله؛ پایان ماموریت یک بسیجی شهادت است... اگر دقت کرده باشید بعد از آن، تقریبا مراسم هر شهید مدافع امنیت آن شعار چشم نواز بود.
💠پیکر شهید آرمان علیوردی وارد مجلس شد...
ادامه دارد...
#روایت_ستاد
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
---------
📣کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
35.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 مستندی دیگر از شهید آرمان علیوردی
💠از شبکه مازندران
1⃣ قسمت اول
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
31.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 مستندی دیگر از شهید آرمان علیوردی
💠از شبکه مازندران
1⃣ قسمت دوم
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
شهید آرمان علیوردی هم پرسپولیسی بوده 😅
صندلی هواداری پرسپولیس، بقول معروف جوونی های شهید...
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نالان شب پاییز... میدان غرق خون بود
مقتل... تنی زخمی... خیابان غرق خون بود
خون بر زمین شب زدهء مهتاب میریخت
تهران چراغان در چراغان غرق خون بود
کِل میکشید آن لحظه شیطان پایکوبان!
آیه در آیه آه... انسان غرق خون بود
یک شهر از داغ جوانش اشک میریخت
از داغ جان میسوخت، تهران غرق خون بود
پاییز در باغ وطن میزد شبیخون
از داغ گُلها کلّ ایران غرق خون بود
از چشمهای پنجره هی داغ میریخت
گلبرگهای زرد گلدان غرق خون بود
آیینه را یک سنگدل با سنگ میزد
چشم زلالش اشک ریزان غرق خون بود
سرباز حزب اللهی اسم رمز میخواند
وَالتّین وَالزّیتون... لبنان غرق خون بود
آیه در آیه سوره والفجر میخواند
روی لبش آیات قرآن غرق خون بود
میآمد عطر سیب از انگشتری که...
پیراهنی هم دست دیوان غرق خون بود
در پیش چشمش حزب ظلمت خنده میزد
روشنتر از شب ماه تابان غرق خون بود
با خون سرخش نعل شیطان غسل میکرد
جان وطن زخمیّ و عریان غرق خون بود
تا پای جانش ماند پای آرمانش
ای وای مادر... پاره جان غرق خون بود
تقدیـم به شهیـد مدافع امنیت آرمـٰان علـیوردی
ناصر دوستی
#آرمان_عزیز 🥀
#شهید_آرمان_علی_وردی
" خندیدند و رد شدند .."
این خلاصهیِ زندگیِ آنهایی بود
که به دنیا آلوده نشدند!
#شهید_آرمان_علی_وردی
🌿دیدار مادر شهیدان دانیال رضازاده و حسین زینال زاده با خانواده شهید آرمان علیوردی
#شهید_دانیال_رضازاده
#شهید_حسین_زینال_زاده
#شهید_آرمان_علی_وردی
ــــــــــــــــــــــــــــ
↓آیدی ایتا و اینستاگرام↓
『 @shahid_danial_rezazadeh 』
آنقدر سوخته ی روضه انگشتر بود
ماند آخر فقط انگشت و عقیق یمنش... :)
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
هیچ زمانے
آدم هایے ڪہ شما رو بہ خدا
نزدیڪ تر میڪنند رها نڪنید!
بودن آن ها یعنے
خدا هنوز حواسش بہ شما
هست...
#شهید_آرمان_علی_وردی
#شهیدانه
هدایت شده از شهید آرمان علیوردی
🔰مادر شهید آرمان:
این عکس برای عید غدیر پارساله که آرمان خودش غذا رو بسته بندی کرد و پخش کرد😭😭
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
---------
📣کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
هدایت شده از شهید آرمان علیوردی
🔰 جشن تولد شهید آرمان علیوردی
📍مکان: بهشت زهرا علیهاالسلام قطعه ۵۰
💠 زمان: جمعه ۲۳ تیر ۱۴۰۲ ساعت ۱۸
✅ با حضور خانواده شهید آرمان علی وردی
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
---------
📣کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
هدایت شده از شهید آرمان علیوردی
🔰 تصویرسازی شهید آرمان علی وردی توسط دهه نودی ها با استفاده از ۶ هزار روبیک!
📍برج میلاد تهران
پ.ن: شهید آرمان علی وردی مربی کلاس آموزش روبیک به نوجوانان بوده است...
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
---------
📣کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عزیزم تو خیلی جوانی بمان...💔🥀
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
هدایت شده از شهید آرمان علیوردی
.
بسم الله
.
تو صف نماز جماعت چند قدمی سقاخونه فیروزهای صحن جمهوری نشسته بودم و زیرلبی با امام رضا (ع) حرف میزدم. نگاهم از روی ریسههای رنگ و وارنگ فضای صحن سر میخورد به سمت مناره طلایی رنگ رو به روم. مابین این چشم دووندنها نگاهی هم به سمت گنبد میانداختم مثل گویندهای که برای اطمینان از توجه مخاطب گهگداری بهش نگاه میکنه.
گاه گاهی هم نگاهم به پیکسل گوشه جانمازم خیره میموند و فضای ذهنم پر میشد از حال و هوای اون روزا که تو برای حیات روی تخت بیمارستان و من برای ادامه دادن از بین روزهای پر از خشونت و شایعه تلاش میکردیم، همون روزای چهارم تا ششم آبان ماه...
متوجه نگاههای از سر کنجکاوی زائر روسری سرمهای پوش سمت راستم به پیکسل و عکس آویز تسبیحم شده بودم اما سکوت کرده بود و فقط نگاه میکرد. اتفاق جدیدی نبود از ابتدای سفر هر بار تو صف نماز پیکسلم برای کسی جلب توجه کرده بود. حواسم پرت افکارم شده بود که ازم پرسید: شما انگلیسی بلدین؟ من متوجه نمیشم ایشون چی میگه
سر چرخوندم به سمتش. زائر هندی هم ردیفمون که دستمال آبی تیرهای رو روی چادرش بسته بود پرسشگرانه به ما نگاه میکرد:
- When is the time of ghaza... sunrise?
برنامه باد صبا رو باز کردم:
- Four, twenty five.
تو دلم خدا رو شکر کردم، همیشه اعداد رو خصوصا اگر اضطراب میگرفتم اشتباه میگفتم.
- چی پرسید؟
- زمان طلوع خورشید رو میخواست بدونه.
سکوت کوتاهی بینمون حکم فرما شد که با اشاره ای به پیکسل سکوت رو شکست:
خانواده شهید هستین؟
نگاهت کردم: نه.
تک خندهای زدم:
خانواده شهید رو دیدیم.
- کجا شهید شده؟
پیکسل رو بین دوتا انگشتم گرفتم:
- تو اغتشاشات پاییز پارسال، اکباتان تهران.
- آها تلویزیون نشون داد، خیلی ناراحت شدم.
عقده دلم دنبال فرصت بود برای باز شدن، برای بیان هرچی که به سرت آورده بودن درست مثل یه دمل چرکی که باید خالی بشه بلکه کمی بهبود پیدا کنه...
میگفتم و میشنید که
«مثل علی اکبره، رو خاکِ صحرا
فَقَطَّعوهُ بِالسُیوفِ اِرباً اِربا»
من گفتم و اون گله کرد از وضعی که پیش اومده...
نگران بود برای دختر و پسرش، برای آیندهاشون...
گفت: امام رضا (ع) کمک کنه...
گفتم: تا الانم امام رضا (ع) حفظ کرده همه چی رو...
صدای اذان از منارههای طلایی حرم بلند شد. نگاهم رو ازش گرفتم و پیکسل رو از کنار جانماز برداشتم که بذارم توی جیبم اما چند ثانیهای نگاهم به عکس روی پیکسل خیره موند.
به حرفایی فکر کردم که صبح روز قبل توی صحن گوهرشاد با امام رضا زدم، به اشکهایی که ریختم وقتی صدای حاج محمود از سیم پیچهای نازک هندزفری به مجرای شنواییم میرسید که
«شهیدم کاکلش در خون غلتونه»
بماند که هر مداحی تو این غریب به نه ماه یاد تو رو برای من زنده میکرد، دروغ نگفتم اگه بگم:
«تو روضه مجسم هستی
یه مملکت شده بی تابت...»
خدا رو چه دیدی شاید تو هم یه روزی تو همون نقطه نشستی و خواستی و امام رضا (ع) با یه لبخند شیرین گفتن بیارین درخواستشو.
امضا زدن زیرش که
«از علی ابن موسی الرضا به آرمان علی وردی
شفیع شدم به درگاه خدای یکتای بیهمتا
که داده بشه بهت هر چی که به دل داری
دلی که از حب جد ما امیرالمومنین (ع) و اولادش پر کردی
و قدم برنداشتی مگر برای رضایت خدا و تسکین دل قائم (عج) ما...»
همین شد که
«تو به آرزوت رسیدی...
تو امام حسین رو دیدی...»
تشهد و سلام نماز رو که دادیم، جانمازم رو جمع کردم و گذاشتم تو کیفم. از محفظه کوچیک روی کیف یه استیکر بیرون آوردم و گرفتم سمت مادر نگران روسری سرمهای پوش.
- دهه هشتادی بوده، برای آینده دختر و پسرتون بهش متوسل بشین. گره کار خیلیا رو باز کرده.
برق قطرههای اشک چشماش زیر نور ریسهها و چراغهای صحن دیده میشد، بغضش رو به سختی فرو داد و گفت:
تو اینو به من دادی حالا من چجوری ببینم و گریه نکنم...؟!
لبخندی زدم و تو دلم جوابشو دادم:
گریه بر شهدا، در امتداد گریه بر حسین و روز عاشوراست. اشکالش چیه اگه از داستان زندگیشون به داستان شهدای کربلا و از داستان شهادتشون به روضه قتلگاه برسیم...؟
اون یه بیت شعر طلایی سنگ مزار آقا رسول (خلیلی) از ذهنم گذشت:
«ای که بر تربت من میگذری روضه بخوان
نام زینب شنوم زیر لحد گریه کنم»
بلند شدم که برای آخرین بار تو صحن و سرای سلطان طوس با کلمه به کلمه حرف، با خط به خط خوندنِ زیارت سبک بشم. رفتم که برای محرم اذن نوکری از امام رئوف بگیرم. خدا رو چه دیدی؟ شاید منم پر پرواز و گمشده ام رو همینجا و زیر سایه آقا پیدا کردم...
ولی خودمونیما آقا آرمان، پروازت مُحَرّم امسال ما رو متفاوت کرده.
خودمونیم...!
«عجب محرمی شد امسال...»
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
16.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ولی این محرم با محرم های قبلی خیلی فرق میکنه.
اولین محرمی که نیستی..💔
تو روضه مجسم بودی#شهید_آرمان_علی_وردی
هدایت شده از شهید آرمان علیوردی
19.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بخوان روضهخوان بار دیگر
بیا شرح آن ماجرا کن 🕊
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
هدایت شده از شهید آرمان علیوردی
.
بسم الله
.
نشستم روی تنها صندلی آشپزخونه و سعی میکنم از خلال افکار پریشونم یه کم آرامش بگیرم. به خودم که میام میبینم دارم زمزمه میکنم:
حالا اومدی...
حالا که رقیه افتاده از پا اومدی...
از ذهنم میگذره: امشب تو هیئت متوسل میشم به سه ساله که منو از این احوال پریشون نجات بده...
بابایی...
خیال کردی قهرم، اومدی واسه آشتی...
به اشکایی که پای این کار ریختی فکر میکنم.
خدا رو چه دیدی؟! شاید با همین اشکها کاری کردی دستای کوچیک سه ساله ارباب زیر برات شهادتت امضا بزنه. شایدم دل اباعبدالله (ع) با دیدن اشکهات شاد شد و گفت:«برای زخما و دردهای رقیه من چه خوب گریه میکنه.»
گفت و همونجور که به صورت خیس اشکت لبخند میزد، مهر و امضا کرد شهادتنامهاتو...
حسودیه یا غبطه یا حسرت، هرچی هست حاج محمود خوب خونده آقا آرمان، اصلا انگار قشنگ برای احوال این روزای ما خونده:
«چقدر به حال تو همه حسرت خوردیم...»
من که لحظهای از این احساسات تفکیک ناپذیر دور نبودم تو این قریب به نه ماه. اصلا یه ذکر به مجموعه اذکار حافظهام اضافه شده که
«خوش به حال آرمان»
الحق و الانصاف که
«یه قطره از غم اربابو چشیدی
حال ما این حاله...»
میگم...
زندهتر بودن یا زندهتر شدن یعنی چی؟! اصلا میشه ماها رو زنده حساب کرد؟! خودت که شنیدی، شهید آوینی میگه...
منو باش!! همون آقا مرتضی خودتون منظورمه، شما که تو بهشت همدیگه رو شهید صدا نمیزنین!!
آقا مرتضی میگه ما با زمان رفتیم و شماها موندین...
راستی!
اون وقتا که برا آقا محسن یا سردار میخوندی
«تویی که زنده هستی و ماها مردیم...»
چجوری گریه کردی؟! چجوری خواستی؟ چی خواستی که امسال محرم میون زندهها عزادار اربابی...؟!
راستی!
دعامون میکنی؟!
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
هدایت شده از شهید آرمان علیوردی
24.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 #خاطره
| روضـه حضرت رقیـه (س) |
آخرین سفری که باهم رفتیم، سفر قم و جمکران بود. توی اتوبوس وقت رفتن، یه روضه حضرت رقیه(سلام الله علیها) رو کلیپ کرده بودن. دختربچهها شعر "حالا اومدی، حالا که دیگه
رقیه افتاده از پا اومدی..." رو میخوندند.
آرمان از این کلیپ خیلی خوشش اومده بود. میگفت: خیلی گریه کردم! خیلی قشنگه...
عاشق حضرت رقیه بود...
موقع برگشت هم فقط از شهدا میگفت.
همش در مورد کتاب شهدا صحبت میکرد، در مورد سختی کار نیروهای اطلاعاتی صحبت میکرد.
#آرمان_عزیز✨
#شهید_آرمان_علی_وردی
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
هدایت شده از شهید آرمان علیوردی
آرمان عزیز،
حالا که ماه محرم است بگذار خوب برایت روضه بخوانم؛ تو دیگر با تمام ذکر مصیبتها نسبت داری؛ با جوانی قاسم، با زخمهای علی اکبر، با جوانمردی ابوفاضل و با عطش علی اصغر و حتی با غریبی و بیپناهی کاروان اسرا و بیبی زینب سلام الله؛
آری تو دیگر روح روضههای هیأت هم شدهای، اسمت در دهانها میچرخد و نامت در دلها شعله میکشد؛ جوانها به ضریح معصومیت چشمانت دخیل میبندند و پیرترها، نذر عاقبت به خیریشان را به تقدس نام و یادت تقدیم میکنند؛
میدانم که خودت در کوچههای سینه زنی هیأت، حضور داری و میانداری میکنی!
دیگر میشناسمت؛
روضهی تو دیگر تمام نمیشود!
مظلومیت تو هرگز فراموش نخواهد شد!
تو دیگر از پیش دل ما و محرمهایمان نمیروی؛
تو میمانی،
همصدا با ضربان یا حسین ( علیه السلام ) قلبهایمان!
همسفره با اشک روضههایمان!
و همسفر با پای پیاده اربعینهایمان!
سلام ما را به ناخدای کشتی نجاتمان برسان!
#دلنوشته
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
پویش پیاده روی اربعین🏴
به نیابت از شهید آرمان علیوردی
تصاویر خود را با عکس شهید، به آدرس مذکور ارسال کنید.
@M_ArmaneAziz
#پیادهروی_زیارت_به_نیت_آرمان_عزیز
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
هدایت شده از شهید آرمان علیوردی
فایل چاپ طرح نیابتی از شهید آرمان.jpg
156.5K
🔸 فایل چاپ طرح بالا برای پشت کولهپشتی
و...
#آرمان_عزیز
#قدم_های_آرمانی
#زیارت_با_یاد_شهدا
#شهید_آرمان_علی_وردی
----------
📣 کانال رسمی شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
هدایت شده از شهید آرمان علیوردی
کجا پیدا کنم دیگر شراب از این طهورا تر؟
بهشت اینجاست،اینجایی که دارم چای می نوشم!
|عکس گرفته شده توسط شهید آرمان علیوردی در راهپیمایی اربعین|
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
هدایت شده از شهید آرمان علیوردی
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 پسزمینه(تم) با عکس شهید آرمـان
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
هدایت شده از شهید آرمان علیوردی
دلم برای آن لحظهای تنگ شده است که سوار قطار، انتظار دیدن شما را میکشم، قطار سوت ایست را میکشد و با کوله باری از دلتنگی در راهآهن به سوی تاکسی میروم. رانندهای داد میزند: حرم یه نفر جا نمونی!
و من به سمت تاکسی میروم و...
میرسم آقا جان حرمت!
از بازرسی حرم خارج میشوم، چشمم به گنبد طلاییتان میخورد.
صحن انقلاب، به قول امروزیها پاتوق ما بچه مذهبی هاست.
و مینشینم به تماشایت...
اشک است که صورتم را خیس میکند.
و بعد سلانه سلانه روانهی بهشت رضوان میشوم...
چای حضرتی یک طرف و کنج دنج گوهرشاد یک طرف؛
میگویند بهشت، میگویم عطر چای و کنج گوهرشاد و خیره شدن به گنبد.
چای را که به جانم میکشم،
قدم به سوی باب الجواد(ع) روانه میکنم،
یک عمر دخیل این صحن و سراییم و نمک گیر این خانواده!
از کودکی مادربزرگ در گوشمان زمزمه کرده است که: مادر جان! زمانی که غصه ی دنیا قلبت را زندانی کرد، مرهم و درمانش فقط دم و بازدم در صحن آزادی است!
حرف بزرگتر را باید با جان و دل خریدار بود،
چشم که باز کردم خود را وسط صحن آزادی دیدم، گویا بدجور پاگیر غصه ی دنیا شدهام...
از هر چه بگذریم سخن دل کندن از یار، تلخ است و مثل جان کندن، ذره ذره آبت میکند، حق میدهم به قلبم، نفس کشیدن در کنار یار به کامش شیرین آمده و حالا دل کندن برایش سخت است،
اما چاره چیست؟
باز به آخر رسید این قصه؛
آخرین زیارتنامه؛
آخرین چای حضرتی؛
و آخرین نگاه؛
امان از نگاه آخر که ذره ذره وجودت را آب میکند،
اما من دلم به همین نگاه آخر خوش است،
به همین طلبیده شدنهای ناگهانی.
سوار ماشین به سمت قطارم، اما آخرین درخواستم از راننده این است که از خیابانی روانه شویم که انتهایش نگاه به توست...
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
هدایت شده از شهید آرمان علیوردی
بسم الله الرحمن الرحیم 🌱
دلنوشته ای از زبان طلبه های سال اولی به طلبه شهید مدافع امنیت آرمان علی وردی
سلام علیکم
دلنوشته ای که برای تان قلم میزنیم حاوی پرسشی است که پاسخش را لا به لای اوراق صرف و نحو و فلسفه نیافته ایم، باشد که از بزرگواری تان برای ما نیز به خرج دهید و به ذهن ظلمت زده مان نور بپاشید .
آغاز پرسش ما از اینجا بود که حیران بودیم، پس نیت کردیم حیات مان قربت إلی الله گردد و الله هم معرفت کرد و رشته گردن مان را آنجا برد که خاطر خواه اوست و مای حقیر میهمان حوزه علمیه شدیم .
در مدرس، جلوی استاد زانو زدیم و جمیعا کتب را قرائت کردیم تا پی ببریم چگونه مسیری را که آدم ابوالبشر به روی کره خاکی آغاز کرد را بازگردیم؛ بلکه چشم مان به جمال حضرت دوست روشن گردد.
استاد فرمود و ما خط بردیم که در پناه پروردگار باری تعالی بکوشید برای طهارت جسم و جان، تا آن چه از میوه ممنوعه در وجودمان ریشه کرده به إذن الله عدم شود و قلب مان بال بگیرد و بال مان مارا به پرواز درآورد.
از آداب طهارت پرسیدیم؛ گفتند اول آن که از نجاسات دوری کنید و اعوذ بالله اگر به آن مبتلا شدید خود را به آب روان بسپارید، ما هم سخن استاد را به دیده منت گذاشتیم و آداب طهارت از بر کردیم.
آقای علی وردی، حالا که خط به خط آداب طهارت را قرائت کرده ایم شما آمده اید معادلات ما را به هم زده اید !
مگر خون بنی آدم از دایره پاکی خارج نبود؟
مگر، قرار نبود آغوش حضرت دوست تنها جایگاه آنانی باشد که طهارت را رعایت میکنند؟
شما که غرق به خون بودید، یعنی خدا پیکر غلتیده به خون شما را به این آسانی خرید ؟
آقای علی وردی، شما چه کار کردید که مورد توجه خداوند قرار گرفتید؟
به نظر شما روزی می آید که نگاه قادر متعال پیکر های غرق به خون ما را هم بخرد ؟
کاش آنجا، کنار شهدا و سر سفره سیدالشهدا رساله ای بنویسید در باب عشق، و ابتدایش برای ما بنویسید چه میشود که بعضی ها حتی قطرات خون شان قلب ها را حیات میبخشد !
ما خیلی محتاجیم ...
آقای علی وردی، دلنوشته ای که برای تان قلم زده ایم حاوی پرسشی است که پاسخش را نیافته ایم، باشد که از بزرگواری تان برای ما نیز به خرج دهید و به ذهن ظلمت زده ما نور بپاشید .
ارادتمندان شما، هم مسلک هایتان ان شاءالله.
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
هدایت شده از شهید آرمان علیوردی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
إِنَّا لله وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ
آجرک الله یا بقیة الله...
🖤 شهادت بیش از ۸۰۰ انسان بیگناه و مظلوم فلسطینی که در حمله غیرانسانی اخیر این رژیم به فیض رفیع شهادت نائل شدند را به پیشگاه مقدس قلب عالم قدس، حضرت بقیه الله الاعظم ارواحناه له الفداء، و تمامی جانهای حقطلب و آزاده تسلیت عرض میکنیم.
#آرمان_عزیز
#طوفان_الاقصی
#شهید_آرمان_علی_وردی
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
هدایت شده از شهید آرمان علیوردی
📱 پروفایل به مناسبت اولین سالگرد
شهید آرمان علیوردی
#یک_ایران_آرمان | #آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
هدایت شده از شهید آرمان علیوردی
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤 پسزمینه(تم) با عکسهای شهید علیوردی به مناسبت اولین سالگرد شهادت مظلومانه ایشان
#یک_ایران_آرمان | #آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
هدایت شده از آرمان قدس