eitaa logo
خادم‌الشہداء|khadem .
1.3هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
3.2هزار ویدیو
116 فایل
‹ إِنَّهُ‌عَلِيمٌ‌بِذَاتِ‌الصُّدُورِ › بی‌تردیداو‌به‌رازدل‌هاداناست . - تکیه‌بر‌مداحیایِ‌حاج‌مهدی‌رسولی !. نوکر‌ِعلی‌اکبر؏‌ ؛ @Miiad82 @madahiam333 مداحیام ! رادیوی ِ ‌۵۷ : @Radio57 السݪام‌علیڪ‌یا‌بقیة‌اللہ . کپی؟! نعم .
مشاهده در ایتا
دانلود
‌‌دلم‌برای‌نگـٰاھت‌تنگ‌شدھ‌اسـت، بگو‌بـٰااین‌دل‌بی‌سرو‌سـٰامـٰان‌چہ‌کنم💔؟!' 🌿
بࢪ‌چهࢪه‌ےدلرباےمهدی...! صـــــــــــــلـــــــــــــوات🙂♥️! 🌿
بیهـودِه‌نگَـردیددراین‌شـهربِه‌واللّه، نَزدیك‌تَرین‌راه‌بہ‌اللّه؛حُسین‌اَست💔..!' 🌿
اگر‌زن‌ها‌به‌انقلاب‌نپوسته، بودندانقلاب‌پیروز‌نمۍشد، امروز‌هم‌انقلاب‌مُحتاج‌توست‌بانو(:🌱" ˼امام‌‌‌‌‌‌‌خامنه‌اۍمُدَّظِلُّهُ‌العالۍ˹ 🌿
هدایت شده از ³¹³یاوران مهدی
اسم رفیق شهید شما:شهید احمد محمد مشلب ✨🌱 کد شما : ۴۹ شما هم برای شرکت روی این لینک بزنید 😍 @chcgxhxjchvdg
یه حدیث قدسی هست که خیلی عجیبه آدمو از خجالت آب میکنه خدا میگه : ⭐️يا مُطْلَقاً فِي وِصٰالِنا، اِرْجِع! وَ يا مُحلفا عَلي هجرنا، كَفَر! إنَّما ابعَدنا اِبْليس لِانَه لَمْ يَسْجُد لَكَ، فَواعَجَبا كَيْفَ صَالَحته وَ هَجَرتَنا. میدونی یعنی چی؟ فرض کن یه رفیقی داری که عاشقشی و خیلی دوستش داری براش همه کار میکنی مثلا یه روز تو خیابون راه میری و میبینی یه نفر داره با رفیقت دعوا میکنه و شما میری جلو و برای دفاع از دوستت با اون طرف دعوا میکنی کتک کاری میکنی و دیگه باهاش قهر میکنی چون دوستت رو زده.   اما بعد از چند روز میبینی دوست و رفیقت داره با اون آدم راه میره و میگه و میخنده، چه حالی پیدا میکنی؟   به دوستت میگی: بابا من بخاطر تو با اون دعوا کردم و حالا تو رفتی با اون رفیق شدی و خوش میگذرونی؟!!!   قضیه ما و خدا هم همینطوره معنی حدیث بالا همینه   خدا میگه:   من شیطان رو بخاطر اینکه بر تو سجده نکرد از خودم روندم. اما تو حالا رفتی با اون دوست شدی و منو ترک کردی؟؟؟!   “اي كسي كه وصال ما را ترك كرده اي، برگرد. و اي كسي كه بر جدايي از ما سوگند خورده اي، سوگند خود را بشكن. ما ابليس را براي اين از خود رانديم كه بر تو سجده نكرد …
امروزفعالیت کمتری انجام میشود🦋
🔴 در دولت رئیسی سکه داره به مرز بیست میلیون تومان میرسه... 🔹️چقدر بی انصاف هستید. خوش بینانه گفتم بی انصاف. اینا حرفای اصلاح طلبهای منافق هست که این روزا از آبی که خودشون گل آلود کردن ماهی می گیرن.! 👈🏼 یعنی شماها نمی دونید چرا کشور وارد این فاز جدید گرانی دلار و سکه و بعد هم بالارفتن برخی قیمتها شد⁉️ 🔻فاجعه هست اگر یک فعال مجازی نداند پشت صحنه این اتفاقات چه می گذرد...! 🔸️درست در روزهایی که قیمتها به نقطه ثبات رسیده بود. 🔸️قیمت دلار در محدوده ۲۷ هزارتومان مهارشده بود. 🔸️روابط تجاری با کشورهای همسایه به اوج خود رسیده بود. 🔸️نفت نقدی می فروختیم. 🔸️دست دولت برای اجرای افزایش حقوقها باز شده بوده. 🔸️آرامش به فضای کسب و کار برگشته بود کارخانه ها براه افتادند. 🔸️تولید افزایش یافت. 🔸️صادراتمان رونق گرفت. وووووو 🔹️توطئه بزرگی را رقم زدند...! گفتیم فتنه! اما الان معلوم شد جنگ جهانی بود!خودشان اعتراف می کنند که همه اهرمها را بسیچ کردند.! فضا را نا امن کردند و این دولت مظلوم چه فشاری را تحمل کرد خدا می داند و بس. 👈🏼چقدر بی معرفت و بی انصاف باشیم که دولت رئیسی را مقصر وضع موجود بدانیم.! این چه ظلم بزرگی هست که مرتکب میشویم؟ رئیسی جانش را به خطر انداخت. رفت به سنندجی که بارها گفتند سقوط کرده در نظر امنیتی های دنیا یک  دیوانگی محض است. جایی که تجزیه طلبها از هر کوچه و پس کوچه و پشت بام خانه و بلندی می توانستند او را هدف قرار دهند! اما اما اما رئیسی رفت تا دنیا بداند در نا امن کردن ایران شکست خوردند و ایران آرام است. 👈🏼خدا شاهد است که گفتن برخی حرفها حق الناس است.! 👈🏼انتشارشان خیانت است. 👈🏼هر دلی را که بیجهت نگران کنیم مرتکب معصیت شدیم. 👈🏼هر امیدی را که بی جهت نا امید کنیم، خیانت کردیم. 🔹️اگر به انتقاد باشد بنده حقیر به اندازه همه مجازی ها حرف انتقادی دارم. اما همه را نگه داشتم تا کشور به آرامش برسد. الان وقت زدن دولت رئیسی نیست که همه دارند می زنند.! 🔸️از خواص بهتر سراغ دارید.؟ سکوتشان یعنی زدن دولت.! 🔸️اصلاح طلبی که منتقد بود به یکباره برانداز شد.! 🔸️براندازها وارد فاز جنگ مسلحانه شدند. 🔸️هسته های خفته منافقین در کشور فعال شده اند. 🔸️دشمن علنا اعلام کرد که مشغول مسلح کردن معترضین است. 🔸️ملای بی بصیرت خیانتکار زاهدان عملا مردم را رودرروی نظام قرار داد! 🔸️این فضای وهم آلود مجازی هم که معلوم نمی شود کی دوست است و چه کسی دشمن.! مثل موریانه و خوره به جان امید مردم افتاده اند.! 🔻به چه زبانی بگویم که عده ای دارند شبانه روز جان می دهند در سکوت خبری تا مردم آرامش داشته باشند.! همه دنبال شهید شدن امنیتی ها هستند تا از آمارشان بفهمند چقدر هزینه دادیم.! اما خدا می داند که خیلی از هزینه های حافظان امنیت از کشته شدنشان بالاتر  است. انصاف داشته باشید جوانمردی کنید صبور باشید 🔹️این کشور در آستانه یک پیروزی بزرگ در آخرالزمان است. خرابش نکنید. 🔹️ و یک حرف مهم که باید گفته شود. 🔹️حکایت این دولت حکایت شهید آرمان علی وردی است. هرکسی از راه میرسد با هرچه دم دستش دارد می زند.! امروز دشمن در خانه است! شهادت آن سرباز راهور نیروی انتظامی را دیدید!؟ گناهش چه بود؟ شما با دشمنی روبرو هستید که بین مردم سنگر گرفته.! هر لحظه ممکن است کنار یک نیروی امنیتی سبز شود و یک تیر شلیک کند. اوضاع برای سربازان حافظ امنیت در هر لباسی که باشند اینگونه هست. دوستان انقلابی و مذهبی پس بیشتر مطالعه کنید و کمی صبور باشید و انصاف به خرج بدید ، التماس دعا⚘️✋🏼
شیطان‌واسه‌افرادی‌که‌بچه‌مذهبی‌هستن بیشتر‌دام‌پهن‌میکنه‌،چون‌اون‌خودش‌هم یه‌بچه‌مذهبی‌بود‌که‌عاقبتش‌به‌شر‌شد... ♥️
♡غریب طوس ♡: 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🇮🇷🇮🇷 🇮🇷 💔بسم رب الشهدا وصدیقین💔 پارت ۴۷ _اره..... به سارینا بگید بیاد به فاطمه خانم کمک کنه‌‌.... _چشم چند دقیقه بعد سارینا اومد... من هم از اتاق رفتم بيرون... درم یه آغوش برادرانه میخواست.... از در ورودی هم رفتم بیرون.... چادرمو جمع کردم... یه تاکسی گرفتم و رفتم سمت خونه.... به آسمون نگاه کردم و آروم گریه کردم... جلوی خونمون نگه داشت... به راننده گفتم بمونه تا بیام رفتم داخل... کلید داشتم رفتم تو اتاق علی‌اکبر... وقت نداشتم چمدونمو گرفتم چادر آغشته به خون رو گزاشتم توش.... چنتا روسری گرفتم و لباس. چفیه و تسبیح علی‌اکبر هم گرفتم. وصیتش هم گرفتم بستمش. رفتم طرف در چشمم به قاب عکس خانوادگیمون.... _💔کاش که بغلت میکردم عمر من.... تو رفتی و من هنوز تموم نشدم... چرا؟ تموم کن..... یه کاری کن برام... نزار ذره ذره تموم بشم... نمیخوام اول غمتو ببینم بعد.... من عمرم به عمرت بند بود... دعا کن برام ..... هانا رو هیچوقت نمیبخشم... اون هم عزیز من بود...... ولی عمر منو ازم گرفت.... آغوش تو پناهمه فدات شم.... ولی ...کو؟.... نیست💔 چرا من انقدر باید زجر بکشم و بی کسی؟ منی که تو تموم زندگیش بودی...! چند بار تصمیم گرفتم فراموشت کنم.... ولی فراموش شدنی نیستی! هرجا رو میبینم تویی.... تو ماشین تو آشپز خونه تو حیاط.... دنبال بازیهامون.... کاش که یه بار باهام تندی میکردی یه بار میزدی تو گوشم.... کاش💔... خدا حافظ تموم زندگیم.... چمدونو گرفتم و در باز کردم رفتم پایین سوار تاکسی شدم و آدرس فرودگاه رو بهش دادم... فکر کردم که بی خبر برم بهتره... الان هیچکس حواسش به من نبود... این خانواده تو یه‌ماه چقدر زجر کشیدن! باید با یه نفر قبل رفتم حرف بزنم. _آقا برید اوین لطفا _زندان؟ _بله _چشم خانم. باید با کسی که موجب این بلا شد حرف میزدم.... باید دلیلشو میفهیدم هنذفریمو گزاشتم تو گوشم و روضه علی‌اکبر(ع)رو گوش دادم..... چشمامو بستم اصلا نفهمیدم چیشد که انگار چیزی نمیشنیدم... چشمام تار میدید انگار.... یه‌چند روزی شده بود چشمام درد میکرد... سدنا می‌گفت چشات از اشکات خسته شده💔 ولی اگه‌گریه نکنم بریزم تو خودم دق میکنم.... یه صداهایی شنیدم هنذفری رو در آوردم _خانم رسیدیم خوبین؟ _تشکر چقدر بدم خدمتتون؟ _قابل نداره ۱۰ تومن پولشو بهش دادم پیاده شدم و رفتم تو زندان درخواست ملاقات کردم _سلام _سلام برای ملاقات اومدم _اسمشون _خانم هانا بابایی _مظنون به قتل! _بله برادرم رو کشته _ایشون چون قبلا جز داعش بودند تو زندان اطلاعاتی هستند _میشه هماهنگ کنید ببینمش؟ _نسبتتون!؟ با خانم هانا بابایی و مقتول _شهید! _بله شهید. تو چشمام اشک جمع شد _خواهر خانم بابایی هستم خواهر شهید موسوی هم هستم من خودم حضور داشتم آرام بابایی هستم _آها بفرمایید بشنید _هماهنگ میکنید _بله حتما نشستم رو صندلی چنتا تلفن زد ... _بفرمایید همراه ما بیاید همراهشون رفتم. تو یه ماشین سیاه نشستم. خودشون هم اومده بودند. اصلا نفهمیدم کجا رفتیم. خیلی فضای گُنگی بود.... حدود۲۰ دقیقه طول کشید... پیاده شدم... راهنماییم کردن رفتیم تو یه ساختمون از پله ها بالا رفتم. اصلا نمیفهمیدم دارن کجا میبرن منو بلاخره این مارپیچ تموم شد و رفتم تو یه اتاق و نشستم. سرمو گزاشتم رو میز... چشمامو بستم.... صدای باز و بسته شدن در و شنیدم. سرمو برگردوندم. هانا بود!.......😭 از رو صندلی بلند شدم انگار خشکش زده بود.... دستاش رو بسته بودن. رفت سمت دیوار و کنج دیوار نشست وقتش بود که حرفامو بزنم _چیه؟ روت نمیشه تو چشمام نگاه کنی؟ چی میخواستی از من لامصب؟ صدامو بردم بالا _چی میخوای از منو خونوادم؟ چیکار به علی‌اکبر داشتی روانی؟ اون تموم دنیای من بود!.... تو داداش ۲۱ ساله منو گرفتی ازم! حلالت‌نکردم هانا.... تو از پشت زدیم لامصب .... دهنتو باز کن .... حرف بزن.... چطور بلد بودی چاقو بزاری زیر گلوی داداش بیچاره من؟ بگو باهام چیکار داشتی تو؟ خیلی پستی هانا.... فقط به یه جا میخ شده بود و گریه میکرد _غلط کردم! _معلومه غلط کردی دِلامصب من تموم داراییمو میدادم که علی‌اکبر و ازم‌نگیری! تو دیوانه ایی!...تو ازم گرفتیش... کاش که بمیری! کاش که دیگه نبینمت! تو بغلم جون داد میفهمی دیوانه!....؟ دلم لک زده برای شونه کردن موهاش.... میخوامش! بده بهم! کو!؟ چرا بهم‌نمیدی پسسسسسسس؟ خیلی پس فطرتی! حتی از مامانتم بد تری حروم زاده داعش! سر چند نفر و بریدی؟ جواب بده بی حیاااااااااااا زندگیمونو خراب کردی پس فطرت!... چرا سکته نمیکنی ! آخه تو مسلمون زاده هستی یا نه؟ ایرانی هستی یا نه؟ ولی هیچکدوم نیستی گمشو نبینمت💔 حرف بزن بگو چیکا