eitaa logo
خادم‌الشہداء|khadem .
1.3هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
3.1هزار ویدیو
116 فایل
‹ إِنَّهُ‌عَلِيمٌ‌بِذَاتِ‌الصُّدُورِ › بی‌تردیداو‌به‌رازدل‌هاداناست . - تکیه‌بر‌مداحیایِ‌حاج‌مهدی‌رسولی !. نوکر‌ِعلی‌اکبر؏‌ ؛ @Miiad82 @madahiam333 مداحیام ! رادیوی ِ ‌۵۷ : @Radio57 السݪام‌علیڪ‌یا‌بقیة‌اللہ . کپی؟! نعم .
مشاهده در ایتا
دانلود
هـر‌ڪسے‌با‌هر‌شـهیدے خو‌گـرفت‌...🕊 روز‌محـشر‌آبرو‌از‌او‌گرفت 🌸🌿
'شهید‌جهاد‌مغنیہ... جورۍ‌روۍ‌خودتون ‌ڪار‌ڪنید ڪه‌اگہ‌یه‌گناه‌ڪردید‌ گریہ‌‌تون‌بگیره🌱💚
عآشِـقۍ‌گـفت: آنچہِ‌دلِ‌تَـنگت‌مـیخوآهد‌بِگو... بآ‌دِلۍ‌غَمبآر‌گفـتم‌ڪربلآ ،گفتَـم‌حُسِـین🖐🏻!••
بابک‌شخصیـت‌مھربانی‌داشـت‌که راحت‌به‌دل‌می‌نشست! اصلا‌بہ‌دنبال‌شهرت‌و‌معروف‌شدن‌ نبودچون‌چنیـن‌شخصیتی‌نداشت!🦋💕 [شھیدبابک‌نوری‌هریس]
‌ حضرت‌آقادردیدارجمعی‌ازبانوان: خانه‌داری‌به‌معنای‌خانه‌نشینی‌نیست! به‌این‌معنانیست‌که‌شماازمجاهد،ازفعالیت‌ سیاسی، ازتدریس‌دورباشید درکنارخانه‌داری‌به‌این‌وظایف‌هم‌بایدرسید
برآ؎رسیدن‌بھ‌‌پلھ‌ا؎ڪھ‌ شھیدبرآن‌ایستآدھ‌است، بآیدگآمی‌بھ‌بلندآ؎گذشتن‌ ازهمھ‌چیزبردآشت...🥀
- باشهداصحبت‌ڪنید آنهاصداۍشمارابہ‌ خوبےمۍشنوند وبرایتان‌دعامےڪننددوستے باشهدادوطرفہ‌است🖐🏼 ..!(:
خنده‌هایٺ‌چہ‌شیرین‌است آدم‌دلش‌نمےآید‌از‌تو‌چشم‌بردارد‌🍃 (تصـویرے‌از‌مزار‌شهید‌عیسۍ‌ برجۍدر‌روضة‌الحوراء‌لبنان)♥️ 🥀
مَن‌شُدَم‌؏ـٰاشِق‌تۅیـٰاتۅشُدۍ؏ـٰاشِق‌مَن؟! لُطـف‌اَربـٰاب‌بـہ‌نـۅڪَرچـہ‌زیـٰاداَست‌زیـٰاد🌙🌼
کلاس‌های‌بسـیج‌باهم‌بودیم‌وطولانی‌بود یه‌روزبحث‌تحلیل‌وتفسیرطول‌کشید خوردیم‌به‌اذان‌مغرب‌گفتن‌پنج‌دقیقه‌صبر کنیدکلاس‌تموم‌‌شه ماهم‌قبول‌کردیم‌بعدازدودیقه‌صدای‌اذان بلندشـدواستادمشغول‌صحـبت‌بودکه‌یک دفعـه‌بابک‌باصـدای‌بلندگفت:آقـای‌فلانی، دارن‌اذان‌میگـن‌بذارید‌برای‌بـعدنمـازهمه برگشتیم‌یه‌نگاش‌کردیم‌ویه‌نگاه‌به‌استـاد بعدش‌بابک‌گفت‌خب‌چیه‌اذانه‌نمیاید!باشه خودم‌میرم‌بلندشدخیلی‌راحت‌وشیـک‌درو بازکردورفت‌برای‌وضواستادم‌بنده‌خدادید اینجوریه‌گفت:باشه‌بریم‌نماز! [شھیدبابک‌نوری‌هریس
دَر‌گُستَرِه‌ۍ‌ِبۍمَرز‌ِاین‌جَہـٰان‌ تۅڪُج‌ـٰایۍ..؟! 🦋✨
دل اگر یار نبیند، جگرش می سوزد.. جگرم سوخت ز بس خواب حرم را دیدم ... :)
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 🦋🦋🦋🦋🦋🦋 🦋🦋🦋🦋🦋 🦋🦋🦋🦋 🦋🦋🦋 🦋🦋 🦋 🍁بسم رب الشهدا وصدیقین 🍁 پارت۱۲و۱۳ با تکون های سید بیدار شدم _عزیزم .آرام جان .پاشو رسیدیم . چشمامو باز کردم _آه ببخشید .بلند شو بریم داخل _تو خواب بودی به من میگی😐 درو باز کردم و پیاده شدم .علی با کلید در خونه رو باز کرد _مهمونا نمیان؟ _نه میرن مسجد _تو زحمت افتادین .ببخشید _نشنیدم .و نخواهم شنید _خا بابا😂 از پله ها رفتم بالا و به عکس بابام نگاه کردم... _آرام جان انقدر خودتو اذیت نکن .بیا . رفتم داخل اتاق سدنا، چادرمو در آوردم یه هودی سیاه گرم پوشیدم با یا شلوار ستش. موهامو شونه زدم و بافتم . برگشتم تو حال. علی اکبر رو مبل ولو شده بود .خوابیده بود . چقدر قیافه مظلومی داشت .نشستم روبه روش و زل زدم بهش. دوست داشتم بدونم من‌لایق این هستم یا نه! حالا که امام حسین هردومونو طلبیده‌بود!َ نمیدونستم دارم کار خوبی میکنم یا نه‌! موبایلم‌رو باز کردم .رفتم تو اینستاگرام. صفحه هانا رو پیدا کردم .با هزار تا زحمت .از چیزهایی که تو صفحه اش میدیدم مطمئن نبودم. انگار نه انگار که اون ایرانی بود ! اینگار از ناف تگزاس اومده‌بود .از عکس هاش حالم بهم خورد. گوشی و پرت کردم یه گوشه . بازم رفتم سراغ زل زدن به سید. یواش چشمام گرم شد و خوابیدم .با صدای سدنا بیدار شدم _آرام. چه خبرتونه شما دوتا ؟ چرا خوابیدید.؟ اونو که هرچی صدا زدم بیدار نشد که نشد ‌.پاااااشووووو از جام بلند شدم ‌. _چرا برگشتید؟ _هیچی مامان پاهاش درد گرفته بود .مراسم سپردیم دست طاهره خانم . _خاله جان _جان دلم _باعمو بیاید تو اتاق علی اکبر. _چرا _بیاین بهتون میگم از جام بلند شدم .باید زودتر به قولم عمل میکردم ‌.رفتم تو اتاق علی .نشستم رو تخت. خاله و عمو هم کنارم نشستن .سدنا هم پیش چهار چوب ایستاد . _خاله .جان راستش چی بگم ‌ _راحت حرفتو بزن فدات شم _راستش.شما با سوریه رفتن علی اکبر چه مشکلی دارید؟ _خاله جان تو دیگه چرا این حرفو میزنی .آرام جان نمیدونم میدونی یا نه .من وقتی علی اکبر و باردار بودم .یه بیماری خیلی سخت گرفتم که میگفتن امکان اینکه بچه بمیره زیاده .ولی من با توکل و راز و نیاز ،نذر علی اکبر کردم .همونجا به امام حسین گفتم آقا جان این بچه من فدای علی اکبرت. بچه ی منو بهم برگردون! .من نمیتونم بفرستمش بره اونجا. اونجا تیر میزنن .اگه بچم بلایی سرش بیاد من چه خاکی تو سرم کنم _خاله جان .شما حاضری پسرتو فدای علی اکبر حسین کنی؟..... یهو خاله هق هق کرد..... رومو کردم سمت عمو رسول ‌ _عمو جان .شما که خودت بسیجی هستی .جنگ بودی .چرا نمیزاری به آرزوش برسه؟ شما چی؟حاضری پسرتو فدای علی اکبر حسین کنی‌؟ یهو عمو روشو کرد سمت قبله _یا امام حسین خریدار پسرم شو! پسرم فدای پسرت! اشکام بی اجازه جاری شدن. عمو رسول سرشو انداخت پایین .شونه هاش میلرزید .به سدنا نگاه کردم _سدنا! تو چی _سخته آرام ،سخت....ولی...بره! _خاله جان .از دهن خودتون تا نشنوم امیدوارش نمیکنم! _دختر تو حرفی زدی که دهن ادم قفل میشه ...سپردمش به حسین (ع) درو باز کردم و از اتاق اومدم بیرون..
‌‌میدونۍ‌بدترین‌جاۍ‌زندگۍ‌ڪجاست؟ اونجا‌کہ‌بہ‌خاطر‌یہ‌فیلم،نمازتو‌سریع‌میخونۍ یا‌اصلا‌نمیخونۍتابہ‌اون‌فیلم‌برسۍ!💔 فقط،فڪر‌نمیکنۍ‌رو‌زقیامت‌‌اونۍ‌کہ ‌بہ‌دادت‌میرسہ‌نمازه‌،نہ‌‌دیدن‌فیلم🙂•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یه‌موقع‌هایی این‌دلِ‌انقدگرفته‌ڪه‌دیگه‌ازدست هیچڪس‌ڪاری‌برنمیاد.. خسته‌وسنگین‌میتپه.. انگاردیگه‌دلش‌نمی‌خواد..(: شایدخودمون‌ندونیم ولی . . همـمـون‌حـرم‌لازمیــم..!♥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
(🙂🇮🇷) • • دارم میرم که بچم تو سرزمین خودم روسی حرف نزنه!:))🙂👌🏻🇮🇷 • { } •