سلام فرمانده ۲ در جمکران 😍❤️با حضور ۱۰ هزار کودک و نوجوان ✨🌹
#سلام_فرمانده
#امام_زمان #برای_ایران #لبیک_یا_خامنه_ای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بِهخُراسانبِبَرۍیانَبَرۍحَرفـۍنیست،
تونَگیراَزمنِدِلخَستهرِضاگُفتَنرا💔!"
#امام_رضا🌿
#لبیک_یا_خامنه_ای
#برای_ایران #امام_زمان
چِہخۅشبـٰاشَددِلِاُمیدۅارۍ،
ڪِہاُمیدِدِلۅجـٰانَشتۅبـٰاشۍ🚶🏿♀️💔!"
#پروفایل🌿
#امام_زمان #برای_ایران #لبیک_یا_خامنه_ای
گویدمرابہرسمرفاقټدعاکنید،
اماشمافقطمرابہرسمشهادټدعاکنید:))'
#شهیدانه🌿
#امام_زمان #برای_ایران #لبیک_یا_خامنه_ای
دلټنــــگے🚶🏿♀️،
اونجاڪہسٌھرابسِپھࢪۍگفت:
کٌجاسٺجـاۍِࢪِسيدَن،
وَپَھنڪَࢪدَنِیِڪفَرش،
وَبیخیـٰالنِشَستن..!؟
دَࢪجَواببٰایَدگٌفت:بِینٌالحَࢪَمِـینッ'
اَللّٰھٌمَّالࢪْزٌقنٰاحَࢪَمـ✋🏻💔"
#امام_حسین🌿
#امام_زمان #برای_ایران #لبیک_یا_خامنه_ای
دَرونَتچِہدارۍڪِہمـٰارا،
شیفتِہومَبھوتِتوڪَردِهآقـٰا💕シ"
#رهبرانه🌿
#امام_زمان #برای_ایران #لبیک_یا_خامنه_ای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتیاگهبرهسرم،
منازشمانمیگذرم🚶🏿♀️💔...!"
-صدایخودشهید:)'
#شهیدانه🌿
#امام_زمان #برای_ایران #لبیک_یا_خامنه_ای
آدمهمیشهیادشمیمونهکی،
کِیحواسشبهشبود🚶🏾♂🌱...!'
#دلی_طوࢪ🌿
#امام_زمان #برای_ایران #لبیک_یا_خامنه_ای
دلمبراینگـٰاھتتنگشدھاسـت،
بگوبـٰاایندلبیسروسـٰامـٰانچہکنم💔؟!'
#حاج_قاسم🌿
#امام_زمان #برای_ایران #لبیک_یا_خامنه_ای
بࢪچهࢪهےدلرباےمهدی...!
صـــــــــــــلـــــــــــــوات🙂♥️!
#امام_زمان🌿
#لبیک_یا_خامنه_ای #برای_ایران
بیهـودِهنگَـردیددراینشـهربِهواللّه،
نَزدیكتَرینراهبہاللّه؛حُسیناَست💔..!'
#امام_زمان🌿
#امام_حسین #برای_ایران #لبیک_یا_خامنه_ای
اگرزنهابهانقلابنپوسته،
بودندانقلابپیروزنمۍشد،
امروزهمانقلابمُحتاجتوستبانو(:🌱"
˼امامخامنهاۍمُدَّظِلُّهُالعالۍ˹
#رهبرانه🌿
#امام_زمان #برای_ایران #لبیک_یا_خامنه_ای
هدایت شده از ³¹³یاوران مهدی
اسم رفیق شهید شما:شهید احمد محمد مشلب ✨🌱
کد شما : ۴۹
شما هم برای شرکت روی این لینک بزنید 😍
@chcgxhxjchvdg
یه حدیث قدسی هست که خیلی عجیبه
آدمو از خجالت آب میکنه
خدا میگه :
⭐️يا مُطْلَقاً فِي وِصٰالِنا، اِرْجِع!
وَ يا مُحلفا عَلي هجرنا، كَفَر!
إنَّما ابعَدنا اِبْليس لِانَه لَمْ يَسْجُد لَكَ، فَواعَجَبا كَيْفَ صَالَحته وَ هَجَرتَنا.
میدونی یعنی چی؟
فرض کن یه رفیقی داری که عاشقشی
و خیلی دوستش داری
براش همه کار میکنی
مثلا یه روز تو خیابون راه میری و میبینی
یه نفر داره با رفیقت دعوا میکنه
و شما میری جلو و برای دفاع از دوستت
با اون طرف دعوا میکنی کتک کاری میکنی
و دیگه باهاش قهر میکنی
چون دوستت رو زده.
اما بعد از چند روز میبینی دوست
و رفیقت داره با اون آدم راه میره
و میگه و میخنده، چه حالی پیدا میکنی؟
به دوستت میگی:
بابا من بخاطر تو با اون دعوا کردم
و حالا تو رفتی با اون رفیق شدی
و خوش میگذرونی؟!!!
قضیه ما و خدا هم همینطوره
معنی حدیث بالا همینه
خدا میگه:
من شیطان رو بخاطر اینکه بر تو سجده نکرد
از خودم روندم. اما تو حالا رفتی
با اون دوست شدی و منو ترک کردی؟؟؟!
“اي كسي كه وصال ما را ترك كرده اي، برگرد.
و اي كسي كه بر جدايي از ما سوگند خورده اي،
سوگند خود را بشكن.
ما ابليس را براي اين از خود رانديم
كه بر تو سجده نكرد …
🔴 در دولت رئیسی سکه داره به مرز بیست میلیون تومان میرسه...
🔹️چقدر بی انصاف هستید. خوش بینانه گفتم بی انصاف. اینا حرفای اصلاح طلبهای منافق هست که این روزا از آبی که خودشون گل آلود کردن ماهی می گیرن.!
👈🏼 یعنی شماها نمی دونید چرا کشور وارد این فاز جدید گرانی دلار و سکه و بعد هم بالارفتن برخی قیمتها شد⁉️
🔻فاجعه هست اگر یک فعال مجازی نداند پشت صحنه این اتفاقات چه می گذرد...!
🔸️درست در روزهایی که قیمتها به نقطه ثبات رسیده بود.
🔸️قیمت دلار در محدوده ۲۷ هزارتومان مهارشده بود.
🔸️روابط تجاری با کشورهای همسایه به اوج خود رسیده بود.
🔸️نفت نقدی می فروختیم.
🔸️دست دولت برای اجرای افزایش حقوقها باز شده بوده.
🔸️آرامش به فضای کسب و کار برگشته بود
کارخانه ها براه افتادند.
🔸️تولید افزایش یافت.
🔸️صادراتمان رونق گرفت.
وووووو
🔹️توطئه بزرگی را رقم زدند...!
گفتیم فتنه! اما الان معلوم شد جنگ جهانی بود!خودشان اعتراف می کنند که همه اهرمها را بسیچ کردند.! فضا را نا امن کردند و این دولت مظلوم چه فشاری را تحمل کرد خدا می داند و بس.
👈🏼چقدر بی معرفت و بی انصاف باشیم که دولت رئیسی را مقصر وضع موجود بدانیم.!
این چه ظلم بزرگی هست که مرتکب میشویم؟
رئیسی جانش را به خطر انداخت. رفت به سنندجی که بارها گفتند سقوط کرده در نظر امنیتی های دنیا یک دیوانگی محض است. جایی که تجزیه طلبها از هر کوچه و پس کوچه و پشت بام خانه و بلندی می توانستند او را هدف قرار دهند!
اما اما اما
رئیسی رفت تا دنیا بداند در نا امن کردن ایران شکست خوردند و ایران آرام است.
👈🏼خدا شاهد است که گفتن برخی حرفها حق الناس است.!
👈🏼انتشارشان خیانت است.
👈🏼هر دلی را که بیجهت نگران کنیم مرتکب معصیت شدیم.
👈🏼هر امیدی را که بی جهت نا امید کنیم، خیانت کردیم.
🔹️اگر به انتقاد باشد بنده حقیر به اندازه همه مجازی ها حرف انتقادی دارم. اما همه را نگه داشتم تا کشور به آرامش برسد. الان وقت زدن دولت رئیسی نیست که همه دارند می زنند.!
🔸️از خواص بهتر سراغ دارید.؟ سکوتشان یعنی زدن دولت.!
🔸️اصلاح طلبی که منتقد بود به یکباره برانداز شد.!
🔸️براندازها وارد فاز جنگ مسلحانه شدند.
🔸️هسته های خفته منافقین در کشور فعال شده اند.
🔸️دشمن علنا اعلام کرد که مشغول مسلح کردن معترضین است.
🔸️ملای بی بصیرت خیانتکار زاهدان عملا مردم را رودرروی نظام قرار داد!
🔸️این فضای وهم آلود مجازی هم که معلوم نمی شود کی دوست است و چه کسی دشمن.!
مثل موریانه و خوره به جان امید مردم افتاده اند.!
🔻به چه زبانی بگویم که عده ای دارند شبانه روز جان می دهند در سکوت خبری تا مردم آرامش داشته باشند.! همه دنبال شهید شدن امنیتی ها هستند تا از آمارشان بفهمند چقدر هزینه دادیم.! اما خدا می داند که خیلی از هزینه های حافظان امنیت از کشته شدنشان بالاتر است.
انصاف داشته باشید
جوانمردی کنید
صبور باشید
🔹️این کشور در آستانه یک پیروزی بزرگ در آخرالزمان است. خرابش نکنید.
🔹️ و یک حرف مهم که باید گفته شود.
🔹️حکایت این دولت حکایت شهید آرمان علی وردی است. هرکسی از راه میرسد با هرچه دم دستش دارد می زند.! امروز دشمن در خانه است! شهادت آن سرباز راهور نیروی انتظامی را دیدید!؟ گناهش چه بود؟ شما با دشمنی روبرو هستید که بین مردم سنگر گرفته.! هر لحظه ممکن است کنار یک نیروی امنیتی سبز شود و یک تیر شلیک کند. اوضاع برای سربازان حافظ امنیت در هر لباسی که باشند اینگونه هست.
دوستان انقلابی و مذهبی پس بیشتر مطالعه کنید و کمی صبور باشید و انصاف به خرج بدید ، التماس دعا⚘️✋🏼
#تحلیل
شیطانواسهافرادیکهبچهمذهبیهستن بیشتردامپهنمیکنه،چوناونخودشهم یهبچهمذهبیبودکهعاقبتشبهشرشد...
#استاد_پناهیان♥️
♡غریب طوس ♡:
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🇮🇷🇮🇷
🇮🇷
💔بسم رب الشهدا وصدیقین💔
پارت ۴۷
_اره.....
به سارینا بگید بیاد به فاطمه خانم کمک کنه....
_چشم
چند دقیقه بعد سارینا اومد...
من هم از اتاق رفتم بيرون...
درم یه آغوش برادرانه میخواست....
از در ورودی هم رفتم بیرون....
چادرمو جمع کردم...
یه تاکسی گرفتم و رفتم سمت خونه....
به آسمون نگاه کردم و آروم گریه کردم...
جلوی خونمون نگه داشت... به راننده گفتم بمونه تا بیام
رفتم داخل...
کلید داشتم
رفتم تو اتاق علیاکبر...
وقت نداشتم
چمدونمو گرفتم چادر آغشته به خون رو گزاشتم توش....
چنتا روسری گرفتم و لباس.
چفیه و تسبیح علیاکبر هم گرفتم. وصیتش هم گرفتم
بستمش.
رفتم طرف در چشمم به قاب عکس خانوادگیمون....
_💔کاش که بغلت میکردم عمر من....
تو رفتی و من هنوز تموم نشدم...
چرا؟
تموم کن.....
یه کاری کن برام...
نزار ذره ذره تموم بشم...
نمیخوام اول غمتو ببینم بعد....
من عمرم به عمرت بند بود...
دعا کن برام .....
هانا رو هیچوقت نمیبخشم...
اون هم عزیز من بود......
ولی عمر منو ازم گرفت....
آغوش تو پناهمه فدات شم....
ولی ...کو؟....
نیست💔
چرا من انقدر باید زجر بکشم و بی کسی؟
منی که تو تموم زندگیش بودی...!
چند بار تصمیم گرفتم فراموشت کنم....
ولی فراموش شدنی نیستی!
هرجا رو میبینم تویی....
تو ماشین تو آشپز خونه تو حیاط....
دنبال بازیهامون....
کاش که یه بار باهام تندی میکردی
یه بار میزدی تو گوشم....
کاش💔...
خدا حافظ تموم زندگیم....
چمدونو گرفتم و در باز کردم
رفتم پایین
سوار تاکسی شدم و آدرس فرودگاه رو بهش دادم...
فکر کردم که بی خبر برم بهتره...
الان هیچکس حواسش به من نبود...
این خانواده تو یهماه چقدر زجر کشیدن!
باید با یه نفر قبل رفتم حرف بزنم.
_آقا برید اوین لطفا
_زندان؟
_بله
_چشم خانم.
باید با کسی که موجب این بلا شد حرف میزدم....
باید دلیلشو میفهیدم
هنذفریمو گزاشتم تو گوشم و روضه علیاکبر(ع)رو گوش دادم.....
چشمامو بستم اصلا نفهمیدم چیشد که انگار چیزی نمیشنیدم...
چشمام تار میدید انگار....
یهچند روزی شده بود چشمام درد میکرد...
سدنا میگفت چشات از اشکات خسته شده💔
ولی اگهگریه نکنم بریزم تو خودم دق میکنم....
یه صداهایی شنیدم
هنذفری رو در آوردم
_خانم رسیدیم خوبین؟
_تشکر چقدر بدم خدمتتون؟
_قابل نداره ۱۰ تومن
پولشو بهش دادم
پیاده شدم و رفتم تو زندان
درخواست ملاقات کردم
_سلام
_سلام برای ملاقات اومدم
_اسمشون
_خانم هانا بابایی
_مظنون به قتل!
_بله برادرم رو کشته
_ایشون چون قبلا جز داعش بودند تو زندان اطلاعاتی هستند
_میشه هماهنگ کنید ببینمش؟
_نسبتتون!؟
با خانم هانا بابایی و مقتول
_شهید!
_بله شهید.
تو چشمام اشک جمع شد
_خواهر خانم بابایی هستم
خواهر شهید موسوی هم هستم
من خودم حضور داشتم
آرام بابایی هستم
_آها بفرمایید بشنید
_هماهنگ میکنید
_بله حتما
نشستم رو صندلی
چنتا تلفن زد ...
_بفرمایید همراه ما بیاید
همراهشون رفتم.
تو یه ماشین سیاه نشستم.
خودشون هم اومده بودند.
اصلا نفهمیدم کجا رفتیم.
خیلی فضای گُنگی بود....
حدود۲۰ دقیقه طول کشید...
پیاده شدم...
راهنماییم کردن رفتیم تو یه ساختمون
از پله ها بالا رفتم.
اصلا نمیفهمیدم دارن کجا میبرن منو
بلاخره این مارپیچ تموم شد و رفتم تو یه اتاق و نشستم.
سرمو گزاشتم رو میز...
چشمامو بستم....
صدای باز و بسته شدن در و شنیدم.
سرمو برگردوندم.
هانا بود!.......😭
از رو صندلی بلند شدم
انگار خشکش زده بود....
دستاش رو بسته بودن.
رفت سمت دیوار و کنج دیوار نشست
وقتش بود که حرفامو بزنم
_چیه؟
روت نمیشه تو چشمام نگاه کنی؟
چی میخواستی از من لامصب؟
صدامو بردم بالا
_چی میخوای از منو خونوادم؟
چیکار به علیاکبر داشتی روانی؟
اون تموم دنیای من بود!....
تو داداش ۲۱ ساله منو گرفتی ازم!
حلالتنکردم هانا....
تو از پشت زدیم لامصب ....
دهنتو باز کن ....
حرف بزن....
چطور بلد بودی چاقو بزاری زیر گلوی داداش بیچاره من؟
بگو باهام چیکار داشتی تو؟
خیلی پستی هانا....
فقط به یه جا میخ شده بود و گریه میکرد
_غلط کردم!
_معلومه غلط کردی دِلامصب
من تموم داراییمو میدادم که علیاکبر و ازمنگیری!
تو دیوانه ایی!...تو ازم گرفتیش...
کاش که بمیری!
کاش که دیگه نبینمت!
تو بغلم جون داد میفهمی دیوانه!....؟
دلم لک زده برای شونه کردن موهاش....
میخوامش!
بده بهم!
کو!؟
چرا بهمنمیدی پسسسسسسس؟
خیلی پس فطرتی!
حتی از مامانتم بد تری حروم زاده داعش!
سر چند نفر و بریدی؟
جواب بده بی حیاااااااااااا
زندگیمونو خراب کردی پس فطرت!...
چرا سکته نمیکنی !
آخه تو مسلمون زاده هستی یا نه؟
ایرانی هستی یا نه؟
ولی هیچکدوم نیستی
گمشو نبینمت💔
حرف بزن بگو چیکا
ر با علیاکبرم داشتی.
_می...خواستم ازت....ا...نتقام بگیرم
_چه انتقامی؟
مگه من چیکارت کرده بودم لامصب؟
_فکر میکردم تو مادرم و کشتی
_چیت کم بود هانا؟
مگه عمر من با تو چیکار داشت که گروگان گرفتیش؟
زانو زدم رو زمین....
_حق داری خواهر
_من خواهرت نیستم اینو بدون!
تمامحرفامو با گریه میزدم
_توباعث شدی عمورسول من با دستای خودش بچشو گزاشت تو قبر!
الهی بمیری از دستت..راهت بشم
_منو ببخش آرام
_نمیبخشم!
تو عمرموازم گرفتی فکر میکنم بهتره به فکر آخرتت باشی!
چرا خودمو نزدی؟ چرااااااااااااااااااااا
دِ حرف بزن!
_میخواستم تورو بزنم...
ولی نمیدونم چیشد که یهو تصمیم گرفتم اونو بزنم...
من....من....حسودیم میشد بهت
_الان خیالت راحت شد؟
نگاه کن!
این وضع منه!
داداشم رفته..!
اونایی که دوسشون دارم دارن جلو چشام ذره ذره آب میشن!
اومدم فقط جواب سوالامو ازت بگیرم!
برو که دیگه نمیخوام ببینمت!
از رو زمینبلند شدم...
رفتم سمت در
_آرام نرو...!!!!
شوهرم کتکم میزد....
اونموقع ها مامان بهم گفت.....
گفت تو زندگی خوبی داری!
بهت حسودیم شد
میخواستم بکشونمت آمریکا ولی نشد!
_میدونی آخرین باری که زنگ زدی با علیاکبرم بودیم بیرون؟
کاش که بدنیا نمیومدی!کاش....کاش....
_وقتی که بهم گفتی داری میری کربلا اطلاعاتت رو در آوردم.
فکر کردم که عزیزتو اگه گروگان بگیرم میتونم ازت انتقام بگیرم....
منو ببخش
_نمیبخشم!
کاش که بمیری....💔
در و برام باز کردن...
داشتن هانا رو میبردن که جیغ و داد میکشید...
_ارااااااممممممم
منو دارن مییییبرنننننن
نزار برممممممم
خدااااااااااااااااااااااا
غلط کردم ارامممممم
نمیتونستم تحمل کنم..بردنش...
یه آقایی اومد پیشم
_واقعا متاسفم.
بچه ها میرسونن....
_تشکر خودم میرم
_اصلا هیچ تعارفی در کار نیست.
منتظر موندم .بردنم تو یه ماشين سیاه
نشستم عقب....
سرمو به شیشه تکیه دادم و خوابیدم.....
با صدای راننده بیدار شدم
_خانمبابایی
.....
_چشم الآن تشکر.
پیاده شدم .
راننده هم پیاده شد و چمدون رو پشت سرم آورد.
تا هواپیما راهنماییم کرد...
چمدون و گرفتم و رفتم ...
از پله ها داشتم بالا میرفتم. یهو پام لیز خورد
_اع خانم مواظب باش دیگه...
به جای اینکه هواست به اون نیم متر پارچه باشه به خودت باشه که مردم و داغون نکنی
یه لحظه خیلی قشنگ دلم شکست.....💔🙂
آخه داشتیم میرفتیم کربلا هم یه نفر بهم تیکهانداخته بود..ولی الان کسی نیست جوابش رو بده...علیاکبر من نبود!😭
هیچی نگفتم...
چمدونو گرفتم و رفتم تو...
روی صندلیم نشستم.
به بیرون نگاه کردم....هنذفری گزاشتم تو گوشم...سعی کردم هیچی به یاد نیارم....
اما نمیشد...
کلی تو ذهنم آدم بودن....فرشته هم بودن!
هانا،بابا رسول،خاله، سدنا،محمد حسین،علیاکبر! ،مجتبی،فاطمه....بهار!
ای خداااااا
هواپیما داشت حرکت میکرد...
اما ...
دیگه کسی نبود تا دستشو بزاره رو دستم و بگه نترس من هستم!
چشمامو بستم....!
ترسم داشت میریخت!
چون پشتم کسی نبود که نگهم داره و از این لوسی در بیام.....
یه خانمی کنارم نشست....
توجهی نکردم و به آهنگم گوش دادم....
آروم اشک ریختم....
دیگه طاقت چیزی و نداشتم.....
کاش که منم بمیرم.....
کاش!
همه میگن من صبورم!
ولی ....
همه کوه و میبینن نمیدونن از تو شکسته!
من صبور نیستم!
نمیتونم باشم....
هدایت شده از کانال حسین دارابی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موندنی ترین رفیق من امام حسین...
خودم قربونت برم اینجا یا کربلا
شبیه بابات شدی همبازی بچه ها
با تو قشنگه زندگی دوست همیشگی
دوسِت دارم قد همون ده تای بچگیم
باصدای عبدالرضا هلالی ومحمداسداللهی
#ولادت_امام_حسین مبارکباد
#اعیاد_شعبانیه