از تیمورلنگ سوال میکنند
كه چگونه امنیتی در كشور پهناور خود ایجاد نمودی كه وقتی زنی با طبقی از
جواهرات طول كشور را طی میكند؛
كسی به او تعرضی نکرده و جسارتی نمیكند؟
در جواب، جمله كوتاه ولی با تاملی میگوید:
در هر شهری که دزدی دیدم ،، گردن داروغه را زدم!!
@Dr_anoosheh
@Dr_anoosheh
از #امیر_كبیر پرسیدند : در مدت زمان محدودی که داشتی چطور این مملکت رو
از هرچی دزد پاک کردی؟
گفت: من خودم دزدی نمی کردم و نمی گذاشتم معاونم هم دزدی کند.
اونم از این که من نمی گذاشتم اون دزدی کنه، نمی گذاشت معاونش دزدی
کنه و تا آخر همین طور...
اگه من دزدی میکردم تا آخر دزدی میکردن و کشور می شد دزدخونه،
همه هم دنبال دزد میگشتیم
و چون همه مون دزد بودیم هیچ دزدی هم محکوم نمی کردیم مردم هم گیج و
ویج می شدند،،
دشت مان ، گرگ اگر داشت ، نمی نالیدم؛
نیمی از گلّه ی ما را سگ چوپان خورده!!
@Dr_anoosheh
@Dr_anoosheh
📚#داستانی_کوتاه_از_ملانصرالدین
در نزدیکی ده ملانصرالدین مکان مرتفعی بود که شب ها باد می آمد و فوق العاده سرد می شد.
دوستان ملا گفتند: ملا اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی در آن تپه بمانی، ما یک سور به تو می دهیم و گرنه تو باید یک مهمانی مفصل به همه ما بدهی.
ملا نصرالدین قبول کرد، شب در آنجا رفت و تا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح که آمد گفت: من برنده شدم و باید به من سور دهید.
گفتند: ملا از هیچ آتشی استفاده نکردی؟ ملا گفت: نه، فقط در یکی از دهات اطراف یک پنجره روشن بود و معلوم بود شمعی در آنجا روشن است.
دوستان گفتند: همان آتش تو را گرم کرده و بنابراین شرط را باختی و باید مهمانی بدهی.
ملا قبول کرد و گفت: فلان روز ناهار به منزل ما بیایید. دوستان یکی یکی آمدند، اما خبری از ناهار نبود.
گفتند: ملا، انگار نهاری در کار نیست.
ملا گفت: چرا ولی هنوز آماده نشده.
دو سه ساعت دیگر هم گذشت باز ناهار حاضر نبود.
ملا گفت: آب هنوز جوش نیامده که برنج را درونش بریزم. دوستان به آشپزخانه رفتند ببینند چگونه آب به جوش نمی آید. دیدند ملا یک دیگ بزرگ به طاق آویزان کرده، چند متر پایین تر یک شمع کوچک زیر دیگ نهاده
گفتند: ملا این شمع کوچک نمی تواند از فاصله دو متری دیگ به این بزرگی را گرم کند!
ملا گفت: چطور شمعی از فاصله چند کیلومتری می توانست مرا روی تپه گرم کند؟ شما بنشینید تا آب جوش بیاید و غذا آماده شود!
@Dr_anoosheh
@Dr_anoosheh
از پیرهرات پرسیدند عبادت چیست ؟
فرمود :
عبادت خدمت کردن به خلق است
پرسیدند چگونه؟
گفت اگر هر پیشه ای که به آن اشتغال داری رضای خدا که بالطبع رضای مردم را هم همراه دارد در نظر داشته باشی نامش عبادت است.
پرسیدند: پس نماز و روزه و خمس و... این ها چه هستند؟!
گفت :
اینها اطاعت هستند که باید بنده برای نزدیک شدن به خدا انجام دهد تا انوار حق بگیرد.
عبادت به جز خدمت به خلق نیست
به تسبیح و سجاده و دلق نیست
#خواجه_عبدالله_انصاری
@Dr_anoosheh
@Dr_anoosheh
⭕️✍تلنگر
حضرت آدم پنج وصیت به فرزندش شیث کرد ودستور داد او هم این وصیت ها را به فرزندانش بکند.
1- به دنیا مطمئن نشوید که من به بهشت جاوید اطمینان یافتم خدا این اطمینان را نپسندید وبیرونم کرد.
2- به رای زنان رفتار نکنید که من به میل زن عمل کردم از درخت خوردم وپشیمان شدم.
3- هر کاری می خواهید بکنید اول عاقبتش را بنگرید که من اگر عاقبت اندیشی کرده بودم به این مصیبت دچار نمی شدم.
4- کاری را که دل در انجامش ارام ندارد ،نکنید؛که من هنگام خوردن از آن درخت دلم می لرزید اما اعتنا نکردم ،خوردم وپشیمان شدم.
5- در کارها مشورت کنید که اگر من با ملا ئکه شور کرده بودم،گرفتار نمی شدم.
@Dr_anoosheh
@Dr_anoosheh
از رجبعلی خیاط پرسیدند چرا اینقدر آرامی؟
گفت بعد از سالها مطالعه و تجربه زندگی خود را بر پنج اصل بنا کردم
دانستم رزق مرا دیگری نمی خورد پس آرام شدم
دانستم که خدا مرا میبیند پس حیا کردم
دانستم که کار مرا دیگری انجام نمی دهد پس تلاش کردم
دانستم که پایان کارم مرگ است پس مهیا شدم
دانستم که نیکی و بدی گم نمی شود و سرانجام به سوی من باز می گردد پس بر خوبی افزودم و از بدی کم کردم
و هر روز این ۵ اصل را به خود یادآوری میکنم.
@Dr_anoosheh
@Dr_anoosheh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈جملـاتی كوچـك، مفاهيمی بـزرگ :
👈آنقدر خوب باشيد که ببخشيد، امّا
👌آنقدر ساده نباشيد که دوباره اعتماد کنید!
👌اگر احساس افسردگی دارید، درگير گذشته هستید.
👌اگر اضطراب دارید، درگير آینده!
👌و اگر آرامش دارید، در زمان حال به سر می بريد.
👍پس در لحظه زندگی کنید...!
👌قدر لحظه ها را بدانيد!
زمانی می رسد که دیگر شما نمی توانید بگویید جبران می کنم.
👌از کسی که به شما دروغ گفته نپرسيد: چرا؟
چون سعی می كند با دروغ های پی در پی ، شما را قانع كند!
👌هیچ بوسه ای جای زخم زبان را خوب نمی کند!
پس مراقب گفتارتان باشيد...
👌جاده زندگی نبايد صاف و هموار باشد
وگرنه خوابمان می برد!
دست اندازها نعمت بزرگی هستند..
👍و نكته آخر:
هيچ وقت فراموش نكنيد كه:
"دنيا تكرار نمی شود.
@Dr_anoosheh
9.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برای خودت زندگی کن
رفیق جان؛
هرگز به دیگران اجازه نده
قلم خودخواهی خود را دست بگیرند؛
دفتر سرنوشت تو را ورق بزنند...
خاطرات خوبت را پاک کنند؛
آینده ات را نابود کنن؛
آرزوهایت را نادیده بگیرند؛
تو را بدون اینکه دوست داشته باشند بازیچه ی دست خودشان قرار دهند فقط برای اینکه چند صباحی سرگرم باشند...
و در پایان بنویسند:
" قسمت نبود"
تو برای خودت زندگی کن...
همیشه لبخند به لب داشته باش و بدان که لبخند مسری است اگر تو بخندی جهان با تو میخندد...
در خلوت؛
خودت را در بالای
قله های پیشرفت تصورکن
برای رسیدن به آرزوهایت تلاش کن...
شک نداشته باش که کسی هوای تو را دارد که اگر بخواهد هر غیر ممکنی را برای تو ممکن میسازد.
🎙#مرتضی_خدام
@Dr_anoosheh
5.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بام قضاوت،
به شیروانے بلندے میماند
با شیب بسیار تند ڪه
آدمهایے ڪه از آن بالا میروند،
ناگزیر، یا از این سمت میافتند،
یا از سمت دیگر و هیچڪس توان
ایستادن در میانهے این بام را ندارد.
پس بیخیالِ حرف مردم شو
درگیر قضاوتها نباش و
هرجور راحتے زندگے ڪن !
@Dr_anoosheh
سرخپوست پیری
برای کودکش از حقایق زندگی
چنین گفت:
در وجود هر انسان،
همیشه مبارزه ایی وجود دارد...
مانند؛ مبارزه ی دو گرگ!
که یکی از گرگها سمبل بدیها
مثل، حسد، غرور، شهوت، تکبر،
و خود خواهی و دیگری
سمبل مهربانی، عشق، امید،
وحقیقت است.
کودک پرسید:
پدر کدام گرگ پیروز میشود؟
پدرلبخندی زد و گفت؛
گرگی که تو به آن غذا میدهی...❤️
@Dr_anoosheh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همیشه یک شاید،
در هر هرگزی وجود داره ...!
کتاب ظرافت جوجه تیغی برای کسانی است که آدمهای دور و اطرافشان را با شغل و جایگاه و مقامشان تعریف میکنند. مثلا با خودشان میگویند تمام نانواها، تمام رانندهتاکسیها، تمام پولدارها و حتی تمام سرایدارها… . این کتاب کمک میکند تا وارد دنیای آدمها شوید و انسانها را فارغ از شغل و جایگاهی که دارند، دوست داشته باشید و با خودتان بگوید، شاید او هم به همان چیزی فکر میکند که من فکر میکنم، همان کتابی را میخواند که من روی میزم گذاشتهام و به خودم قول دادهام تا آخر هفته تمامش کنم. شاید او همان چیزهایی را آرزو میکند که من تکتکشان را در دفتر آرزوهایم نوشتهام. کتاب ظرافت جوجه تیغی عادتهای کلیشهای را دور میریزد.
📙ظرافت جوجهوتیغی
✍موریل باربری
🎙"مجتبی شکوری"
@Dr_anoosheh
8.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بزرگ شدیم و فهمیدیم که دوا، آب میوه نبود.
بزرگ شدیم و فهمیدیم که پدر همیشه با دستان پر باز نخواهد گشت آنطور که مادر گفته بود.
بزرگ شدیم و فهمیدیم که چیزهای ترسناک تر از تاریکی هم هست!
بزرگ شدیم به اندازه ای که فهمیدیم پشت هر خنده ی مادر هزار گریه بود و پشت هر قدرت پدر یک بیماری نهفته!
بزرگ شدیم و فهمیدیم که مشکلات ما دیگر در حد یک بازی کودکانه نیست!
و کس دیگه ای نیست برای عبور از خیابون
بزرگ تر که شدیم، فهمیدیم که این تنها ما نبودیم که بزرگ شدیم؛ بلکه والدین ما هم همراه با ما بزرگ شده اند و چیزی نمانده که بروند! شاید هم رفته باشند...!
خیلی بزرگ شدیم تا فهمیدیم که دلیل چین و چروک صورت مادر و پدر نگرانی از آینده ما بود.
خیلی بزرگ شدیم تا فهمیدیم سخت گیری مادر عشق بود،
غضبش عشق بود،
و تنبیه اش عشق...
و خیلی بزرگتر شدیم تا فهمیدیم زیباتر از لبخند پدر، انحنای قامت اوست!
🎙#مرتضی_خدام
@Dr_anoosheh