eitaa logo
عاشقانه‌های کلامی_اعتقادی
334 دنبال‌کننده
408 عکس
91 ویدیو
46 فایل
یاعلی گفتیم و عشق آغاز شد.. "لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون" کانالی برای دسترسی آسان به پاسخ سوالات کلامی و اعتقادی و صوت های تدریسِ دکتر زهرا دلاوری پاریزی* ارتباط با مدير: @Dr_zdp53
مشاهده در ایتا
دانلود
26.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قیامتی به پا کرد... 🟢 سرای راهبردی نورهان 🇮🇷 https://eitaa.com/noorhan_strategic_house 🟢 هيئت شهید گمنام 🌹 https://eitaa.com/heyat_shahid_gomnam 🟢 نورهان در آپارات 📽 https://www.aparat.com/v/rbcv2s2 🟢 نورهان در یوتیوب ▶️ https://youtu.be/7zc2DX2cu4g?feature=shared
یارفیق حسادت اگر مجسم شود، شیطان می‌شود، فرقی ندارد انسی یا جنی. حسود نه خود آسایش دارد نه برای دیگران آسایش می‌گذارد، نه خود قدمی به جلو برمی‌دارد، نه می‌گذارد قدمی برداری.. چه سود واقعا؟؟ حسادت ایمان را می‌خورد مثل خوردن آتش مر هیزم را. به جای بالارفتن با تخریب دیگران، اگر همت بلند می‌داشتیم، یا کمی تواضع برای یادگیری آن‌چه که بلد نیستیم، یا کمی تواضع برای قبول عیب‌های کار و شخصیت خود، خیلی زودتر از آن‌چه فکرش را بکنیم به مقصد عالی می‌رسیدیم. واقعا دنیا ارزش حسادت کردن دارد؟ اصلا چقدر این متاع و لذت‌ها و پست‌ها و بلندی‌هایش ماندنی هست که چنین بتواند کسی را زمین‌گیر کند! حتی نوشتن از حسادت هم نوک و قلب قلم را می‌خراشد و آزارش می‌دهد، اما مخاطب خاص و عزیز من! شاید نیاز باشد یک‌بار دیگر در سخنان و واکنش‌هایت تجدید نظر کنی، واقعا طرف مقابلت چیزی دارد که بخواهی آن را از او بگیری؟ یا مانع خیر شوی؟ یا جایگاهی را غصب کنی با بالارفتن از آبرو و عزت دیگران؟! مخاطب این متن قبل از همه خود حیوانی من است که گاهی نیاز به تذکر جدی دارد، حسادت نمی‌گذارد از ۵۰۰ سال راه بوی بهشت به مشامت بخورد نفس من! حالا ببین می‌ارزد؟ آیا می‌ارزد که نه تنها نتوانی خوبی‌ها و پیشرفت دیگران را ببینی و دلت قنج برود، بلکه آن‌ها را ناچیز بشماری و سعی در پنجه انداختن بر پیروزی‌اش بکنی! عزیز دلم، مخاطب دوست‌داشتنی من! واقعا با نیم قرن تجربه می‌گویم، حسادت نه تنها بلندت نمی‌کند، که زمینت می‌زند و طرف مقابلت را بالاتر می‌برد. سعی کن خدا و جلوه‌های آفرینش الهی را زیباتر ببینی! جهان مظهر روی ماه خداست. @Dr_zdp53 03/10/15
Mohsen HeshmatiRad - Shohre Shahr.mp3
10.81M
هرخط از «شهره‌ی شهر»، یک راز پرواز تا «او»ست... 🎼 با شعری از حافظ شیرازی و صدای محسن حشمتی راد media.montazer.ir/شهره-شهر/ به پیرِ میکده گفتم که چیست راه نجات ؟ بخواست جامِ می و گفت عیب پوشیدن @Ostad_shojae https://eitaa.com/Dr_zdp53_Theology
🖤🖤🖤 بسم الله الصبار الشکور "خبر داغ" صدای خنده ‌مان قطع نمی‌شد. غرق در بازی کودکانه‌مان بودیم. اسم فامیل، قایم موشک، بالابلندی، هرنگ هرنگ و ... شادی‌مان تمامی نداشت.. در میان هیاهوی کودکانه‌مان ناگهان انگار بمبی ریختند، همه جا ساکت شد، فقط سکوت بود و سکوت، صدای گریه بلند بابا را نشنیده بودم. دلم مثل یک تنگ ماهی عید، از دستم افتاد و شکست. همگی به اتاق رفتیم، منزل مرحوم حاج ذبیح الله بودیم. بزرگ‌ترها همه به گریه افتاده بودند و ما کوچک‌ترها مبهوت که چه خاکی بر سرمان شده. حاجی در نقش بزرگ‌تر آبادی پاریز بود، خبرهای سخت و داغ، کارهای شاقی که کسی انجام نمی‌داد او بر عهده می‌گرفت. نمی‌دانم تا حالا خبر شهادت نزدیکان را شنیده‌اید؟ نمی دانم که می دانی چه دردی دارد یا نه؟ به خصوص که امروز غروب نامه‌اش به تو رسیده باشد و نوشته باشد که اگر از احوالات من خواسته باشید، ملالی نیست جز دوری شما. آه چه شبی بود آن شبِ خبر. شب ۲۸ دی ماه ۱۳۶۵. نمی‌دانم گریه‌های بابا سخت‌تر بود یا شهادت مسعود، شکستن مامان تلخ‌تر بود یا پر کشیدن برادر. آخ یاد کمر امام حسین علیه السلام افتادم. " الان انکسر ظهری و قلت حیلتی" آه ببخشید اشتباه نوشتم. برادر او کجا و برادر من کجا؟ رنج او کجا و درد من کجا.. مسعود عزیزم تاریخ نامه‌اش روز شهادتش بود. نمی‌دانم چند ساعت قبل از شهادت. کمک آرپی جی زن بود و ۱۶ ساله‌ای که با دستکاری شناسنامه توانسته بود به کربلای ۵ شلمچه برود. الان اگر بود، همسن همسرم بود، شهادتش خیلی از جوان‌های فامیل را به جبهه کشاند، از جمله شهید رضا پسر عمه جان فاطمه را و همسرجان را. هنوز حسرت آخرین دیدارش بر دلم مانده. چون بچه بودیم ما را برای وداع نبردند. تقریبا ۱۲ ساله بودم. از مدرسه که برگشتم تمام دیوار خانه‌مان پر از پارچه‌های تبریک بود. مسعودجان شهادتت مبارک. دوستم زهرا همراهم بود که پاهایم سست شد. زیر بغلم را گرفت و به خانه کشاند. چنان جیغی از دل برکشیدم که اهل خانه را به ناله کشاند. جیغ آوار شدن دنیا روی سرم، داغ سوزان نداشتن برادری همسن و سال.. خاموش شدن یکی از چراغ‌های خانه و سوختن دل بابا .. ترجمان این آتش مثنوی ۵۲ بیتی بابا بود در سوگ مسعود. یوسف آمد بهر یعقوب لب گشود.. یوسف من عالمی دیگر سرود.. و همان دوبیتی که سال‌ها روی دیوار خانه باقی بود: دانم که تو پیش انبیایی مسعود هم زنده و مهمان خدایی مسعود اما دل من چو آتشی شعله‌ور است شاید بود این سبب که نامم پدر است بابا دیگر آن بابای قبل نشد که نشد و مادر نیز هم. خنده گویا از خانه‌مان رخت بربست یا لااقل تصنعی شد، نام فرزند دیگر را هم که مسعود نهادند، افاقه نکرد.‌ یک جای خالی، یادگاری مسعود شد از این دنیا برای خانواده‌ی ما که این خلا هیچ وقت با هیچ امتیاز مادی و معنوی پر نشد. امسال سی و هشتمین سال نبودنش حال و هوای عجیب‌تری دارد، داغ‌های داغ‌تری که از پارسال تا الان دیدیم، رئیس‌جمهور شهید، امیرعبداللهیان، سید حسن نصرالله، هنیه و سنوار. من‌ هم همیشه آرزویم این بوده با دست صهیونیست یا وهابی کشته شوم.. آمین😭 بگذریم، با همه‌ی حرف‌ها و رنج‌هایی که نبودن مسعود آن‌ها را عمیق‌تر و کاری‌تر می‌کند، گذشتن از همه‌چیز و بخشیدن از دل و جان، در مکتب شهادت و ایثار، اولین درسی است که گرفته‌ام. دلبستگی هست اما وابستگی قطعا نه!! این‌که همه چیز را بگذارم و بگذرم حتی محصول سال‌ها تلاش را و به این بلوغ برسم که دیده نشوم جز با یک هدف: هموار کردن راه محبت الهی در قلب‌های سرد و مهجور. من برای وصل کردن آفریده شده‌ام، ماموریتی که پای آن جان خواهم داد. شکر خدا که در مکتب تشیع، قطعا ما هیچ فعالیت و کار دورریز و تباه‌شده نداریم، همه‌چیز با معیار اخلاص سنجیده می‌شود، نیت‌ها و گفتار و کردارها، و قطعا عمل به وظیفه ملاک است حتی اگر نتیجه‌ دیده یا کسب نشود. درس دوم عفاف است با معنای خاص خودش (چادر). روزی که مسعود عزیزم در وصیت‌نامه‌اش با افتخار مرا با اسم مورد خطاب قرار داد و گفت: خواهر عزیزم! حضرت زهرا س بهترین الگو برای توست و حفظ حجاب و چادرت از خون من مهم‌تر. با همان شعر معروف: ای زن به تو از فاطمه این گونه خطاب است.. درس سوم در دوازده‌سالگی‌ام معنای ولایت فقیه بود که آن را با این جمله‌اش خطاب به آشنایان و اقوام، در جان و روحم حک کرد: اگر امام ما، خمینی را قبول ندارید بر سر قبر من نیایید و اگر بیایید به خدا شکایت می‌کنم. اینک مسعودجان! با همه‌ دلتنگی و داغ نبودنت، اقرار می‌کنم در حد توانم خون تو همیشه و همه‌جا شد چراغ راهم، در هر ایده‌ای، قدمی، قلم‌زدنی، حرکتی، هرچند سخت. سعی کرده‌ام خون قلمم پاک و سازنده و دلالت به آسمان وصال و اخلاص باشد مثل خون تو، اینک نیز احتیاج مبرم دارم که هوای دل و قلم و قدمم را داشته‌باش جانِ خواهر! ✍Dr_zdp53 @Dr_zdp53_Theology 03/10/22
تاریخ تولد:۱۳۵۰/۰۱/۰۱ شهادت ۱۳۶۵/۱۰/۲۲ فرمانده:حاج قاسم سلیمانی 🖤🖤❤️🖤❤️🖤🖤
سلام و رحمت🌱 به امید خدا قصد داریم که دوره های متنوع داشته باشیم،به برکت و دعای شهید عزیزمان 🌷شهید مسعود دلاوری پاریزی دومین دوره را با صوت های وبا موضوع مهندسی فکر شروع می کنیم. به این ترتیب که روزی یک صوت در کانال قرار داده می شود و عزیزان در گروه، تیک✅ حضور خود را روی صوت میزنن و در اخر به سه نفراز دوستانی که با ما همراهی داشتن و همه ی صوتها را گوش دادن، به قید قرعه هدیه ناقابل خواهیم داد. به برکت صلوات برمحمد وال محمدو دعای 🌷برادر شهیدمان شروع خواهیم کرد. https://eitaa.com/Dr_zdp53_Theology از دوستان خود بخواهید که در این سیر مطالعات صوتی با ما همراه باشند ☺️🦋🙏🌺👇👇👇
بسم التواب الغفار "خدای ماه رجب" می‌گویند زمان نظرکرده است. مکان‌ها هم همین‌طور. خدای بزرگ من که نمی‌فهمم، یعنی چطور؟ یعنی خدای ماه رجب با بقیه ماه‌ها متفاوت است؟ یا خدا در ماه رجب با بقیه ماه‌ها متفاوت است؟ یا چه؟ می‌گویند ماه رجب ماه خداست، یعنی چه؟ مثلا همان طور که ما می‌گوییم نام من، فرزند من، خانه‌ی من، سالگرد تولد من؟ یا چطور؟‌ باز هم نمی‌فهمم.. چه چیزی رجب را عزیزتر کرده است از بقیه ماه‌ها؟ از رمضان؟ از شعبان؟ رمضان شهرالله است یا رجب؟ رمضان ماه امت است یا رجب؟ گیج می‌زنم!! هرچه هست، گویا خدا هم دنبال بهانه‌ای برای جمع شدن بندگانش است، یا خلوت با خود خود او، دوست دارد سه روز بنده‌اش تنها و خصوصی اما در جمع برای خودش باشد، رها از دنیا و سنگینی رنج دنیا.. تا بال پرواز پیدا کند، تا غل و زنجیرهای رذایل و وابستگی‌ها را از پای خود باز کند، دمی کنار جویبار رجب بیاساید و نفس تازه کند، نفَس از دست نفسی که رهایش نمی‌کند، تاریک و تیره، حسود و عنود و دنبال مجادله، خودنمایی، عیب دیگران و کینه‌ورزی، با هدایت شیطان و خوشحالی او که قند در دلش آب می‌شود. خدای ماه رجب! سلام از من بنده خسته به تو بزرگ علیم و قدیر! ارادت از من ناچیز نادان، به حضرت تو غنی دارا و دانا! می‌شود کمی خستگی‌ام را با تو واگو کنم تا نوازشم کنی؟‌ می‌شود کمی انرژی و شادی و نشاط بر سرزمین دلم بپاشی تا جان بگیرم برای حرکت؟‌ می‌شود زنجیرهای حسادت و کینه و خودنمایی را از دست و پایم باز کنی؟ یا در روحم بدمی تا پر بگیرم و به سویت بشتابم؟ ای خدای زنده‌ی قیوم! من مرده، میت و بی‌جان را جانی عطا کن! "خدايا! از تو درخواست می‌كنم به حقّ دو مولود ماه رجب، محمّد بن على دوّم (امام جواد ع)، و فرزندش على بن محمّد برگزيده (امام هادى ع) و به وسيله آن دو امام به جانب تو تقرّب می‌جويم به بهترين تقرّب، اى آن كه نيكى تنها از سوى او خواسته شده، و تنها در آنچه نزد اوست رغبت شده است، از تو میخواهم خواهش جرم‌پيشه معصيت كارى كه گناهانش او را هلاك نموده، و عيوبش او را به اسارت كشيده، پس عادتش بر گناه طولانى شد، و امورش با بلاهاى سخت به هم آميخت، از تو میخواهد: توبه و خوبى بازگشت، كنده شدن از گناه، رهايى جانش از آتش، گذشت از آنچه بر گردن اوست، زيرا مولاى من تو بزرگ ترين آرزو و اميد او هستى. خدايا! از تو میخواهم به حق مسائل شريفت، و وسايل والايت، كه مرا در اين ماه به رحمت گسترده است، و نعمت تقسيم شده ات فروگيرى، و نفسى به من عنايت كنى كه به آنچه روزى اش نموده اى قناعت ورزد تا گاهى كه به گور درآيد و به آخرت رسد، و به آنچه عاقبت اوست بازگردد." @Dr_zdp53 @Dr_zdp53_Theology 1446/07/11