eitaa logo
درونِ ماه
317 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
365 ویدیو
26 فایل
بسم‌‌‌ او..! ماجرای ماهِ آواره‌ی آسمان . 🌙 شروط:: @Sharayet99 ناشناس‌جانا:: @ZEHNIJAT
مشاهده در ایتا
دانلود
به رسم هر روز^•^ 🕊️☔☝🏾
روز ³⁶چله‌خودسازی‌و‌ترک‌گناه:)〽️
•🌿❛ 💡 میگفت🗣↓ میدونی ڪِی از‌چشم‌ِ خدا‌ میفتے؟!😣 زمانۍ‌ڪہ‌آقا‌ ⛅️ سرشو‌بندازه‌ پایین‌ و از‌ گناه‌‌ڪردن ‌تو خجالت بڪشہ!):😥 ولے تـو‌انگار‌ نہ‌انگار..! نزار‌ڪارت‌ بہ‌ اون‌جاها‌ برسہ...!😓 ‍‌‌‌‌‌ ||🌱 ᴶᵒⁱⁿ🕶🌻⇟ @CHERA_CHADOR
•🌿❛  چادر میـپوشم🙃 چون ترجیح میدهم..☝🏻 پا بہ حرف ِ خـــــدام باشـم😌 وچہ لذتـــ دارد اینڪہ خاص او باشم☺️ نہ اینڪہ..! مطیع دستـــ شیطان ||🌱 ᴶᵒⁱⁿ🕶🌻⇟ @CHERA_CHADOR
•🌿❛ نَشتاقُكَ حاج قاسِم..|🔗💛 +دلمون براٺ خیلے تنگ شده حاج قاسم ||🌱 ᴶᵒⁱⁿ🕶🌻⇟ @CHERA_CHADOR
•🌿❛ + نگـرانے؟:( - آࢪھ.. + زیاد ـبگو پس... - چے! + حسبنا اللّٰھ و نعم الوڪیݪ🐣:) 📔• ||🌱 ᴶᵒⁱⁿ🕶🌻⇟ @CHERA_CHADOR
❗ ‌ - - تَـوجُھ‌❌•• تَـوجُھ‌❌•• 🚶🏻‍♂•• ازاونجـآیی‌ڪِھ‌‌اَنـدَرفَضآے‌ِمَجآزے🙄🌿• آفتـآب‌ِخِیلـی‌شَـدیدے‌میتآبَـد🚶🏻‍♂•• وَپـوسـت‌ِتِعدآدِے‌از↓°° 👀🔥•• [🤦🏿‍♂✌️🏿👌🏿] توصِیـھ‌‌میشَود‌تآزَمآنـی‌ڪِھ‌🚶🏻‍♂|•• اَفرآد‌جَـو‌زَدھ‌💁🏻‍♂•• بِھ‌‌حآل‌ِعآدِیھ‌‌خودِشآن‌بَرنَگـردَند🤦🏻‍♂••! زیآد‌ازخآنِـھ‌‌خودبِیـرون‌نَیـآیَید🔥!! بآتَشــڪُر🚶🏻‍♂|•• 👀🖐🏻•• 🙄😂||•• ‌- - ||🌱 ᴶᵒⁱⁿ🕶🌻⇟ @CHERA_CHADOR
•🌿❛ ~|خوشبختے🍓🧘🏻‍♀¦•• ~|بہـ‌اين‌نيست‌کہـ🙅🏻‍♀🎟¦•• ~|بہـ‌همہـ‌ےچيزهایےكہـ‌ميخواے🍇¦•• ~|برسے!🍕🎧¦•• ~|بہـ‌اينہـ‌كہـ‌ازهمہـ‌ےچيزهایے⛲️⛱¦•• ~|كہـ‌دارےلذت‌ببرے(:🌸💕¦•• ||🌱 ᴶᵒⁱⁿ🕶🌻⇟ @CHERA_CHADOR
به وقت رمان🤤
📚: 🌈 ✍🏻 ❤️ اخیش راحت شدم احساس میکردم یه بار سنگین از رو دوشم برداشته شده😊😊 حسابی سرحال بودم مامان_خب دخترم چطور بود؟🤔 دیدی چه پسر اقا و باشخصیتی بود هزار ماشاالله😍 _خدا ببخشه به مادرش اوهوم پسر خوبی بود😊😊 مامان_ یعنی خوشت امد ازش؟ اخ اخ داشتم خراب کاری میکردم حتما مامان فکر کرده چون خوشم امد ازش خیلی سرحالم باید یه جور جمش کنم _ببین مامان جان آره پسره خوبیه🙄🙄🙄 ممکنه آرزو هر دختری باشه ولی ما خیلی با اختلاف نظر داشتیم خودش هم متوجه شد فکر کنم اصلا از من خوشش هم نیومد مامان_ معلوم نیست چی به پسر مردم گفتی که این جور خیالت راحته😕😕 یادت باشه همیشه موقعیت هایی مثل این پیش نمیاد هم پسره هم خانوادش مورد تایید ما بود _ مامان من قبلا حرف هامو زده بودم لطفا دیگه در مورد بحث نکنیم😣 من میرم با اجازه وقتی اصرار داشتم نیان جلو به خاطر همین چیزا بود دیگه خداروشکر بابا چیزی نگفت خیالم از یاسر هم راحت بود به خانوادش بگه به تفاهم نرسیدیم کلا پرورندش بسته میشه سرم پایین بود اصلا متوجه حسین نشدم که جلو در اتاقم وایستاده _ وااای ترسیدم داداش چه بی سر و صدا میای😐😐 حسین_ من صدات کردم خواهری انقدر تو خودت بودی نشنیدی _آره حواسم نبود بیا بشین چیزی میخواستی؟ حسین _راستش امدم یکم حرف بزنیم😊😌 _نگو که مامان تو رو فرستاده نصیحتم کنی😠 از یاسر خوب بگی پیشم حسین اروم زد تو سرم و گفت: چه فکر های هم پیش خودت میکنی کوچولو فکر کردی دست به یکی کردیم شوهرت بدیم؟ _آخه مامان خیلی از یاسر خوش اومد☹️ حسین_ پسره معقولی بود ولی من از اول هم به مامان گفته بودم حلما آمادگی ازدواج نداره بره دوباره برمیگرده خونه _عههه داداش😐😐 حالا درسته من آمادگیشو ندارم ولی دیگه این جوری ها هم نیست... حسین_ باشه خانم کوچولو حق با تو هست __بله همیشه حق با منه😊 حسین_ خب حالا 2 دقیقه آروم بگیر من اصلا نیومده بودم از امشب حرف بزنم _ عه خب زودتر میگفتی برادر من خب حالا زود بگو چیکارم داشتی که خیلی خستم مامان امروز کلی ازم کار کشید حسین_چند روز دیگه که محرم میشه علی اینا مثل هر سال مراسم دارن _آره زینب یه چیزایی گفت حسین_ امسال تصمیم گرفتم برم کمکشون😍😍 _ هر سال میری عزیزم برو سر اصل مطلب حسین_ میخواستم بگم امسال تو هم میای؟ خانم موسوی پا درد داره زینب خانم دست تنهاست تو هم بیکاری خونه حوصلت هم سر نمیره چی میگی میای کمک؟ _نمیدونم والا چی بگم حسین_ قبول کن دیگه همه هستیم کار خیر هم هست _ من تا حالا از این کارا نکردم بنظرم سخت باشه حسین_ حالا یه بار امتحان کن نخواستی دیگه برای کمک نیا دیدم بد فکری هم نیست به قول حسین ثواب هم داره هم اینکه به امام حسین حس خیلی خوبی دارم باید با زینب حرف بزنم حسین_ این سکوتت رو بله حساب کنم؟ _ باشه داداش میام کمک😘😘 ||🌱 ᴶᵒⁱⁿ🕶🌻⇟ http://eitaa.com/CHERA_CHADOR