•°شهید ابراهیم هادی🇵🇸°•
❓ #کجای_قصهی_ظهوری؟! 2⃣1⃣ قسمت دوازدهم ✊ پارسال یادتونه دشمن سر بحث حجاب و اون جریانا و شعار زن
❓ #کجای_قصهی_ظهوری؟!
3⃣1⃣ قسمت سیزدهم
🔇 حس دوگانهای دارم. موندم خوشحال باشم یا غصه بخورم! از اینکه جایی اومدم که با حرفات کاری ندارن و درونت رو میبینن، سکوت میکنم. سکوتی پر از تمنا و شاید هم کلی دعا که نکنه پشت پرده، خیلی چیزا رو ببینه یا بخواد بگه!
🔆 اما دلم به این جماعت قرصه، جنسشون با خدا، قرابت و شباهت داره، آبرو بردن تو مرامشون نیست. مگه گاهی بخوان برای تلنگر و بیدار شدن، اونم به قدر ضرورت، نشونت بدن تا بدونی از کجا داری چوب میخوری!
صدای گرمش میشینه توی ذرهذره وجودم. سرش پایینه. چقدر خوبه نگام نمیکنه که مدام رنگ به رنگ شدن منو ببینه. میگه: آقا سید! شهادت یه آرزو نیست، یه جایزهاست برای کسایی که برای خدا و حجتش اونقدر دویدن و گمنام و مخلصانه کار کردن که خدا اونا رو با شهادت میخره برای خودش.
✍ یه سوال ازت دارم. میگم: جانم داداش، بگو! میگه: برای امام زمانت چیکار کردی که انتظار داری جایزه شهادت رو بهت بدن؟ فکر کردی با چند خطنوشتن و پستگذاشتن و ندبهرفتن کار تمومه؟! اگه اینجوری بود که آقا تا حالا اومده بود. به قول حاج قاسم اونقدر برای خدا باید بدویی که مدیون خستگی زانوات بشی، مدیون بیخوابیهات، مدیون بچههات که یه دل سیر کنارشون نبودی و بغلشون نکردی، مدیون آبروت که برای رضای خدا خرجش کردی، اگه اینجوری بودی الان اونور نبودی، اینور دنیا بودی، پیش ما و نفس تازه میکردی برای برگشتن، برای کار کردن!
💔 اشک از چشام جاری شد. دلم شکست. احساس جاموندن از آدمایی که اونور زیباییها، نگام میکردند. گفتم: من هیچکدوم از اینا که گفتین نیستم، اما امام زمانم رو دوست دارم. شما بگین چیکار کنم!
نگاهی به هم کردن. کنار دست حمید، یه جوون با محاسن کمپشت نشسته بود. نگاه جمع روی اون چرخید. گفت: ناامیدی کار شیطون هست و امید جزء جنود عقل، اما این مسیر، عشقی میخواد که عین عقله. خودتون مگه از کتاب «مکیال مکارم» از لزوم شناخت امام برای دیگرون نگفتین؟ اگه امامزمانت رو بشناسی و معرفت بهش پیدا کنی، برای مودت امام سنگ تموم میگذاری، مودت فقط دوستداشتن نیست، مودت یعنی همدلی، همبستگی و همراهی و در نهایت همکاری با امام.
🔥 اونوقت برای تحقق امر امام به آب و آتش میزنی. حرف امام زمین نمونه. درست مثل ما بسیجیا که برای حرف نائب امام، توی کانال کمیل، با دست خالی و با لبای تشنه، جون دادیم، اما نگذاشتیم حرف امام خمینی زمین بمونه.
🗣 ادامه دارد...
📖 #داستان_کوتاه
•°شهید ابراهیم هادی🇵🇸°•
❓ #کجای_قصهی_ظهوری؟! 3⃣1⃣ قسمت سیزدهم 🔇 حس دوگانهای دارم. موندم خوشحال باشم یا غصه بخورم! از ای
❓#کجای_قصهی_ظهوری ؟!
4⃣1⃣ قسمت چهاردهم
🧶 مثل کلاف سردرگمی میمونم که لحظه به لحظه توی خودش فرو میره. یه عمر واسه این و اون حرف از انتظار زده بودم و حالا خودم نشسته بودم پای شهدای گمنام شهرم که حتی اسمشون رو نمیدونم، اما حرفاشون بدجور منو بهم ریخته. اشک از چشام نمنم میباره و یه گوشه از سنگ قبر رو خیس میکنه.
دوست دارم فقط بشنوم. کلمات با ضربآهنگ اشکام انگار شنیده میشن، مثل قطرات بارون پاییزی...
🌷 اول حمید پا میشه، بعدش من. لحظهٔ آخری به اون جوون میگم: رفقاتون همه شهید شدن؟
میگه: نه! خیلیا توی صف انتظارن، اما ما منتظرشون میمونیم، اینا نشونه دارن. به قول حاج قاسم، شرط شهید شدن، شهید بودنه. میوهات برسه، میچیننت، تلاش کن برسی رفیق! اشک معجزه میکنه. یادته راز این اشک رو معاون علی آقا به علی چیتسازان هم گفت، اگه می خوای جا نمونی، گمنام باش و فقط برای خدا کار کن.
🪽 راه افتادیم. حمید راحت قدم برمیداره، سبکبال و رها، اما من بدجور سنگینم، انگار پاهامو به زمین دوختن.
بهش میگم: آقا حمید، بدجور توی دوراهی موندم. نه راه پیش دارم، نه راه پس!
سرعتشو کم کرد و به بهونه جواب دادن به من، چند قدم راه رفته رو برگشت. نگام کرد. میدونستم ذهنمو میخونه، اما دوست داشتم خودم بهش بگم.
🗻 با غصه گفتم: سالها از وظایف منتظران خوندم و برای خودم و دیگرون هم گفتم، اما با این دقت که میبینم، مو رو از ماست میکشن بیرون. ترس برم داشته که نکنه دارم درجا میزنم! اصلاً وقتی اینقدر انتظار سخته، پس بذار بیخیال بشم که لااقل بهم نگن ادعای منتظر رو داری درمیاری!
خندید و کنارم ایستاد. چشم دوخت به افق و غروب دلگیر شهر و با طمأنینه گفت: سید، میدونی انتظار بالاترین قلهای هست که تموم انبیا و صلحا در طول تاريخ، آرزو داشتن توی این عصر آخرالزمانی جای من و تو باشن و به این مقام بینهایت بزرگ منتظر برسن.
🔆 انتظار اونقدر اجر و قرب داره که اجر پنجاه شهید رو بهش دادن و کلی حدیث داریم که شنیدنش آدم رو به وجد میاره. رسیدن به این قله رفیع، اراده و ایمان قوی و توکل بر خدا و عنایت اهلبیت رو میخواد. حیفه جزء یاران امام حسین توی قصه کربلا نباشی، قصه، همون قصه کربلاست. کنارکشیدن و بیخیال شدن، یعنی توی لشکر دشمن رفتن. برای همین توی این عمر کوتاه دنیا میشه یه تجارت بزرگ و ماندگار کرد. اونم تلاش برای تمدنسازی و پای انقلاب موندن و گوش به حرف نایب امام زمان، رهبر عزیز سپردنه که داره انقلاب رو به سرمنزل مقصود میرسونه.
🗣 ادامه دارد...
📖 #داستان_کوتاه
•°شهید ابراهیم هادی🇵🇸°•
در آن ایام سپاه پاوه همچنان مشغول پاک سازی روستاهای مرزی از لوث گروهکها و عراقیها بود و چون او نق
برای یک مسلمان هیچ روزی بهتر از ولادت بنیانگذار اسلام نیست." و با این جمله قرار عقد را برای دو روز بعد، یعنی هفدهم ربیعالاول گذاشت.
دلم میخواست خطبه عقد را امام خمینی(ره) بخوانند، این، یکی از آرزوهایی بود که زوجهای جوان در آن روزها داشتند و در صورت انجام آن به خود میبالیدند. به حاج همت پیشنهاد کردم از دفتر امام وقتی بگیرند. ولی پیش از آنکه درخواست خود را به طور کامل به زبان بیاورم حاجی از من خواست صرف نظر کنم. او گفت: " راضی نیستم روز قیامت جوابگوی این سؤال باشم که چرا وقت مردی را که متعلق به یک میلیارد مسلمان است به خودت اختصاص دادی."
قرار خرید گذاشته شد. حاج همت دست خانوادهاش را جهت خرید برای من باز گذاشته بود، اما برای خودش جز یک حلقه ساده که قیمت آن به دویست تومان هم نمیرسید، خرید دیگری نکرد.مراسم عقد به دور از هرگونه تجملات و ریخت و پاش برگزار شد. من با لباس ساده سرسفره حاضر شدم. حاجی نیز یک دست لباس سپاه به تن کرده بود.
میهمانان مجلس، اعضای هر دو خانواده و تعدادی از دوستان من و حاجی بودند. مراسم با صلوات و مدیحهسرایی برگزار شد، هر چند که اینچنین رسمی در میان اقوام و خانواده ما معمول نبود.»
•°شهید ابراهیم هادی🇵🇸°•
برای یک مسلمان هیچ روزی بهتر از ولادت بنیانگذار اسلام نیست." و با این جمله قرار عقد را برای دو روز ب
نحوه شهادت شهید🥲🫀
در جریان عملیات خیبر، همچنان که نیروهای ایرانی در برابر ارتش عراق مقاومت میکردند هنگامی که همت برای بررسی وضعیت جبهه جلو رفته بود بر اثر اصابت گلولهٔ توپ در نزدیکیاش همراه با سید حمید میرافضلی، در غروب ۱۷ اسفند ۱۳۶۲ در محل تقاطع جادههای جزایر مجنون شمالی و جنوبی بر اثر اصابت گلوله توپ سر از بدن جداشده و کشته شد.
حجاب استایل یعنی:
+پوشش حضرت زهرا
_با تفکر عمر وعاص🚶🏻♂✋🏻
#حجاب
#حجاب_استایل
𝐣𝐨𝐢𝐧→@EBRAHIMHADI_BAFQ🕊✨
• پایان فعالیت|♡❀
• شبتونشهدایی|♡❀
• عاقبتتونامامزمانی|♡❀
• غیرتتون عَلوی|♡❀
• عشقتونزهرایی|♡❀
• التماسدعا،، یاعلی|♡❀
گفت مگر میشود ندیده عاشق شد
گفتم ما ندیده عاشقش شدیم🤍🌱
#امام_زمان
ﭘﺪﺭﻡ میگفت:
ﭘﺴﺮ ﺟــﺎﻥ
ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺑﺎ ﺁﺑﺮﻭۍ ڪﺴﯽ ﺑﺎﺯﯼ ڪﻨﯽ‼️
ﻣﺒـﺎﺩﺍ🚫
ﺩﺧﺘﺮ ﻣﺮﺩﻡ بشہ چرڪنویس اﺣﺴﺎﺳﺎٺت❕
یڪ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ نصیحٺ ﻫﺎﺵ
ﻧﯿﺸﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ:
ﺍﯼ ﺑﺎﺑﺎ
ﺩﻭﺭﻩ ﯼ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻓﺎ ﮔﺬﺷﺘﻪ
ﺩﺧﺘﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺭﻩ ﺯﻣﻮﻧﻪ
ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﭼﺮﺍﻍ ﺳﺒﺰ ﻣﯿﺪﻥ...🚦
ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﺷﻮنہ...😏
ﭘﺪﺭﻡ ٺو ﭼﺸﻤﺎﻡ ﻧﮕﺎﻩ ڪﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﭘﺴﺮ ﺟﺎﻥ ﺯﻟیـﺨـﺎ ﺯﯾﺎﺩﻩ🔥
ﺗﻮ " ﯾـﻮﺳـﻒ "ﺑﺎﺵ ⚠️
ﻫﻤﯿﻦ ڪھﺍﯾﻦ جملھ ﺭﻭ ﺷﻨﯿﺪﻡ
ﻣﻮ ﺑﻪ ﺗﻨﻢ ﺳﯿﺦ ﺷﺪ ﺯﺑﻮﻧﻢ ﺑﻨﺪ ﺍﻭﻣﺪ🤐
ﺩﯾﮕﻪ ﻫﯿﭻ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﺪﻡ...
ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻫﻢ ﺣﻖ ﻣﯿﮕﻔﺖ🤔
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺯﻟـﯿـﺨـﺎ ﺯﯾﺎﺩ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﻫﺴﺖ؛
ﺍﻭﻥ ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ " ﯾـﻮﺳـﻒ " ﺑﺎﺷﻢ..👌
♨با یـوســـف بودن تو،
زلیخـــا نیز به خود می آید
•°شهید ابراهیم هادی🇵🇸°•
❓#کجای_قصهی_ظهوری ؟! 4⃣1⃣ قسمت چهاردهم 🧶 مثل کلاف سردرگمی میمونم که لحظه به لحظه توی خودش فرو
❓ #کجای_قصهی_ظهوری ؟!
5️⃣1️⃣ قسمت پانزدهم
📱بهش گفتم: حمید، یه چیز بگم خوشحال بشی؟
نگام کرد. گفتم: من رفقای باحالی دارم. همهشون مهدوی هستن و پای کار آقا! دمشون گرم. هم توی فضای مجازی پای کارن، هم توی مراسمها و هیأتها. مطمئنم اونا رو ببینی کیف میکنی! اونا مثل من نیستن!
تبسمی کرد. خواست چیزی بگه، اما پشیمون شد. رو کرد سمت شهر، گفت: اونا هم صدای یاری امام رو میشنون؟!
📿 موندم چی باید بگم. واقعاً نمیدونستم. شاید آره، شایدم نه! البته احتمال اولی بیشتره، چون میدونم اهل ریا نیستن و از پیشونیهاشون میشه فهمید که اهل نماز شب و تهجد و راز و نیازن.
نخواستم فکر کنه رفقامو نمیشناسم. برای همین گفتم: اونا ذکر هر روزشون «اللهم عجل لولیک الفرج» هست. یه جمعه نیست برای ندبه نیان، اینا حتماً جز منتظران آقان...
بعد تهش گفتم: انشاءالله!
🎤 گفت: کدومشون رو بیشتر از همه قبول داری؟
گفتم: حاج آقا فلانی، هم مداحه، هم سخنران و هم امام جماعت مسجدمون.
گفت: بیا بریم سراغش. مشتاقم ببینمش.
توی مسجد بودیم. از در و دیوار مسجد میشد فهمید که دهه اول محرمه. فهمیدم بعد از نماز صبح، روضههای صبحگاهیه و کلی جمعیت نشستن و دارن به فرمایشات رفیقمون گوش میدن. مثل این بود که یه نوار ضبط صوت بگذارن رو دور تند! تموم اون دهه رو گوش دادیم. هر روز یه موضوع جدید، با کلی مطلب جالب، ته همهشون هم یه روضه عالی و بعدشم بساط صبحونه...
چیزی برای گیر دادن نمیدیدم.
🔆 به حمید نگاه کردم. برخلاف من، اثری از ذوقزدگی درش ندیدم. طاقت نیاوردم و گفتم: میدونم همه سخنرانیش رو گوش دادی، نظرت چیه؟
گفت: جوابتو با یه سوال میدم.
گفتم: بفرما!
ادامه داد و گفت: توی این ۱۰ روز که سخنران مجلس بود و کلی مستمع داشت، یادی هم از امام زمان کرد؟ آیا توی این ۱۰ روز نمیشد یه موضوع رو هم به آقا اختصاص بده؟! آیا بحثی مهمتر از یاد امام زمان ارواحنافداه وجود داره؟! روضه خوند، اما از منتقم امام حسین علیهالسلام حرف نزد؟
🧮 سید! خیلیا هستن عاشق امام حسین هستن. نمونهاش همین پیادهرویی اربعین. ۲۵ میلیون زائر چه عظمتی به اسلام دادن، اما آیا همهشون به یاد امامزمانشون هستن؟ اگه جواب این سوالا رو بفهمی، نیازی به گفتن باقی مسائل نیست اخوی! باقی دوستاتم اینجورین؟!
با یه چرتکه، دو دوتا، دیدم حق داره آقا نیاد! سخنرانش که من باشم، اینه وضع کارام. اونم از رفیق و رفقام! دلمون خوش بود حتماً مشکل از دیگرونه، نه ما!
🗣 ادامه دارد...
📖 #داستان_کوتاه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما را به لطف حضرت حيدر نميبرند
در آتشي كه بغض علي خالقش بود
صلی الله علیک یا امیر المومنین🖤
#شب_قدر
#ماه_رمضان
𝐣𝐨𝐢𝐧→@EBRAHIMHADI_BAFQ🕊✨
امشب ملائک با دیده ي تر
سر می گذراند بر قبر حیدر
آه یا حجه الله بقیه الله آجرک الله
محراب و مسجد شد سوگوارش
زهرا و محسن چشم انتظارش
شهادت حضرت علی «ع» تسلیت باد
𝐣𝐨𝐢𝐧→@EBRAHIMHADI_BAFQ🕊✨
شهیده «راضیه کشاورز» ۱۱ شهریور سال ۱۳۷۱ در مرودشت متولد شد. وی هفت ساله بود که راهی مدرسه شهدای پتروشیمی شد و تا سوم ابتدایی را در آنجا گذراند و خرداد همان سال همراه خانواده به شیراز رفت.
پدرش ورزشکار بود، از این رو راضیه را در کلاس کاراته سبک شوتوکان ثبت نام کرد که سال پنجم ابتدایی کمربند قهوهای و سال دوم راهنمایی موفق به اخذ کمربند مشکی شد.
شهیده «راضیه کشاورز» در ۱۱ مسابقه کومیته و کاتا شرکت کرد که در تمام مسابقات کومیته (مبارزه) مقام اول را به خود اختصاص داد. وی در سال چهارم ابتدایی در مدرسه شاهد ۸ در مسابقات حفظ قرآن کریم مقام اول و در ناحیه مقام ممتاز را کسب کرد.
𝐣𝐨𝐢𝐧→@EBRAHIMHADI_BAFQ🕊✨
📌📌سلام و عرض ادب به دوستدارانو همراهان همیشگی، شهید ابراهیم هادی، طاعات و عباداتتون قبول درگاه حق تعالی،خب تا الان که حتماداستان #کجای_قصهی_ظهوری رو که خوندینچطور بود براتون🤔؟؟
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
شبهایقدر هم داره شروع میشه اگتو این شبها دلتون لرزید اشکتون جاری شد. اول از خدا سلامتی مولامون، بعدم ظهورشون رو بخوایین.بعدم واسه مردم مظلوم غزه خیلی دعا کنین.
التماس دعا، یا علی
راستی اگ دلتون هوای کربلا رو کرده، ان شاءالله اربعین امسالرو میخوای بری🥺.. امشب از اقا امیرالمومنین 🥀امضاتو بگیر
• پایان فعالیت|♡❀
• شبتونشهدایی|♡❀
• عاقبتتونامامزمانی|♡❀
• غیرتتون عَلوی|♡❀
• عشقتونزهرایی|♡❀
• التماسدعا،، یاعلی|♡❀
•°شهید ابراهیم هادی🇵🇸°•
شناسنامه شهیده☁️ 𝐣𝐨𝐢𝐧→@EBRAHIMHADI_BAFQ🕊✨
راضیه به نقل از مادر شهیده :
* راضیه همه چیش رو حساب و کتاب بود ! این 18 روزی هم که موند برا این بود که ما رو آماده کنه ، برا این بود که ما دعا و مفاتیح زیاد بخونیم و آماده بشیم برا رفتنش ! و الّا اگه همون روز اول رفته بود کلی ناشکری می کردم !
* خیلی خیلی درس میخوند ، می گفت : می خواهم با درسم انقلاب کنم و با درس خوندن شکر گزار زحمات والدینم باشم.
* تو زندگی همیشه جهانی دعا می کرد ، تنها دغدغه خودشو نداشت ، دوست داشت همه موفق باشن و به اونا کمک می کرد.
* روز به روز همراه با قرآن بزرگ می شد ، تو مجالس اهل بیت شرکت میکرد ، سخنرانیا رو خوب گوش میداد و به اونا عمل میکرد