کاش
قاصدکی بودم
تا باد مرا
به تو میرسانید یا
فنجانی قهوه
در دستانت که عصرها لبانت
را بوسه باران میکردم ... 🌱
تو لیلی نیستی
من اما مجنون حرف هایت میشوم
دیوانه ی دست هات
مبهوت خنده هات
گل قشنگم، شیرین نیستی
ولی من صخره های شب را
آنقدر می تراشم
تا خورشیدم طلوع کند
و تو در آغوشم بخندی...🌱
ماییم کہ تا مهرِ تو آموختهایم
چشم از همہ خوبان جهان دوختهایم
مولانا 🌱
فقط اونجا که عباس معروفی میگه :
من فقط نگاهش میکردم
این همه قشنگی
کجای خلقت پنهان شده بود؟
که حالا یکباره همه اش بریزد توی بغل من...
همینقدر زیبا...🌱