ویروس کرونا ثابت کرد:
زنی که زیر ماسک می‌تواند نفس بکشد قادر است که زیر حجاب و نقاب نیز نفس بکشد
و ثابت کرد:
کسی که مغازه‌اش را بخاطر ویروسی، سه ماه می‌بندد
می‌تواند آن را برای ادای نماز در مسجد، ۱۵ دقیقه ببندد.
@EEshghi
ساعت 1:20 سیزدهم دیماه نود و هشت
قسمت پانزدهم
حالا اینقدر اوضاع بحرانی است که ترجیح می‌دهیم اول به بدحالترها برسند
یکی میدود و با گریه دنبال مادرش میگردد
یکی دنبال خواهرش،دنبال پدرش،خانواده اش
عزیزانش میگردد و تازه یادمان افتاده، بچه ها وسط همین کوچه بودند چه شدند؟ سالمند؟نه ما خبری از آنها داریم و نه آنها از ما!!جمعیت هم پراکنده شده اند و آن فشردگی دیگر نیست، حالا همهمه و فریاد و گریه و غم جدیدی است و موجی دیکر از طوفان بلا!
جمعیت هم از کوچه گذشته و فقط دویدنها و رفتن‌ها و ماندن هاست که میبینم
کسی فریاد میزند انتحاری بوده!!!!!! لهجه اش به کرمانیها نمیخورد،
میگویم، نه!!!! من خودم بین جمعیت بودم، دیدم چه شد، اصلا چنین چیزی نبود!!
دوباره میگوید:
نه! یکی بین مردم گفته انتحاري!!! و اونها هم بخاطر فرار و نجات جانشان به کوچه هجوم آورده اند!!
از سرعت عملش در شایعه سازی تعجب میکنم! و در عین حال بخاطر اینکه تشییع هنوز ادامه دارد، میگویم، لطفا اینو نگین! مردم میترسند! وقتی چیزی نیست و نبوده از کجا میگویید؟؟!!
در حال رفتن میگوید؛ خواهر! ما هم شنیدیم!!
میگویم آخه! آدم هر چی شنید رو باید همینجور بگه؟!!!
میروم بین لباسها و وسایل پخش و پلای سر کوچه دنبال چادرم میگردم، نمیشود تو این شلوغی،پیدایش کنم، توانش هم ندارم
دوباره برمیگردم کنار خواهر دوستم مینشینم اما بدون چادر عذاب میکشم،
به خانمی که ایستاده ملتمسانه میگویم چادرم نیست، میرود و با چادری که مال خودم نیست برمیگردد، میپوشم و تازه یادم می آید که همسرم و بچه چه شدند؟
البته تا حدودی خیالم راحت بود چون وسط کوچه بودند،
گوشی ام شکسته و نمیتوانم زنگ بزنم
با دوستم تصمیم میگیریم از حالشان خبر بگیریم، در حالیکه صدا به صدا نمیرسد، زنگ میزنیم،
همراه هجوم جمعیت و فرار مردم، سریع رفته اند و حالا در بوستان خواجو منتظرمان هستند
دوستم از احوالات ما چیزی نمیگوید فقط از آسیب دیدگی خواهرش میگوید،
بالاخره تصمیم شد، دوستم با بچه ها بروند خانه و من بخاطر آشنایی با کرمان کنار خواهرش بمانم تا با آمبولانس ببریمشان بیمارستان و اگر آمبولانس جور نشد، شخصی برویم،بیمارستان دیگر،
دوستم کفش ندارد اما چادرش را پیدا میکند و بدون کفش میرود خانه و ما هم منتظر آمبولانس همانجا می نشینیم
به کمک چند نفر دیگر او را تا کنار میدان آزادی - که تا حدودی برای مصدومان، کمکهای اولیه آنجا انجام میشد- میبریم،
حالش دارد بدتر میشود، علاوه بر درد زانو، حالا فشارش افتاده و کسی شکلات میدهد و همزمان دیگری میگوید:
نه! نخورد! اینها آسیب دیده اند، شاید مشکلی پیش بیاد، بگذارید از نظر داخلی چک بشوند، بعد،
و او حالش بدتر میشود
اورژانس مستقر در میدان سرشان شلوغ است و
بیشتر به مصدومان قلبی، تنفسی و مغزی ها میرسند،
کسی از بلندگوی میدان مرتب اسم هایی را صدا میکند که اگر سالمند و مشکلی ندارند و یا کسی از آنها خبر دارد، اطلاع دهند که خانواده شان نگرانند،
اسم یکی از دانشجوهای پرستاری را می‌شنوم که صدایش میزنند، نگرانش میشوم، یادم افتاد از آدمهای دور میدان کمک بخواهم، میگویم کسی دانشجو پزشکی اینجا نیست؟!! پرستار هم نیست؟!!!
خانمی می آید، میگوید پزشک است،
سراغ بیمار میگیرد، نشانش میدهم،
با تعجب میگوید اینکه عمه خودم هست!خدا را شکر عمه و برادرزاده یزدی، اینجا و در این شرایط همدیگر را پیدا کردند،
بنده خدا داشته میرفته، چون صدای ما رو شنیده از روی کنجکاوی و حس کمک رسانی راهش را به این سمت کج کرده تا اگر بتواند کمک کند، و حالا به عمه خودش کمک میکند، زانویش را محکم می بندد و با خانواده اش تماس میگیرد که سالم است و فعلا تا بیمارستان می روند تا ببینند چه میشود،خانه اش کرمان است و طرح می‌گذراند، بچه کوچک هم دارد و حالا همسر و فرزندش منتطر او هستند،قبول نمیکند برود و میگوید تا بیمارستان می آید، میرود که یک جای خالی داخل آمبولانس پیدا کند ولی خاطر وخامت اوضاع موفق نمیشود، با هم صبر میکنیمنمیدانم خانواده ام، خواهران و برادرانم و دیگر عزیزانم سالمند؟! از هیچ کس خبر ندارم، گوشی هم ندارم، تازه اگر بود هم اوضاع ارتباط اینقدر ضعیف و خراب است که نمیشود تماس بگیرم،
تازه فرصتی میشود کمی فکر کنم
حالا از تشییع هیچ نفهمیده ام و اصلا نمیدانم کجا هستند؟ افسوس میخورم، نشد بروم،با خودم میگویم؛کاروان رفت! تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی؟ ره ز که پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟!
صدای قرآن می آید
چه صوت حزینی! دلم میگیرد از این بی توفیقی! چاره ای هم نیست، وقتی اینهمه آشوب و غوغاست، نمیشود،
یک آمبولانس فوتی ها را می برد
یکی بد حالهای قلبی
یکی را دارند همانجا احیا میکنند
روی چهره کسی چادر می کشند و میروند سراغ بعدی،کسی رد میشود و با دستان لرزان چادر را بالا میزند که عزیزش هست یا نه؟و میرود سراغ جنازه بعدی!چه سخت و جانکاهند این لحظات!
@EEshghi
سلام
دوستای خوب ومهربونم میدونید که این ماه قمری که الان داخلش هستیم ماه جمادالثانیه،و تواین ماه یه نماز خیلی مهم وبافضیلت وعالی داره که فقط یکبار باید تو این ماه خونده بشه
.
❤هركه اين عمل را بجا آورد، خدا خودش و مال و همسر و فرزندان و دين و دنيای او را تا سال آينده حفظ می‌كند و اگر در اين سال از دنيا برود بر حال شهادت رفته است، يعنى ثواب شهيدان را دارا می‌باشد.❤
.
👈این نماز زمان معیّنی نداره. از آغاز این ماه تا پایان این ماه، چه روز و چه شب می‌توان انجام داد.
.
👈چهار رکعت نماز، که دو نماز دو رکعتی است و پس از سلامِ دو رکعتِ اوّل، بلافاصله و بدون آنکه روی از قبله برگردونی و یا حرفی بزنی، از جا بلندمیشی و دورکعت دوم رومیخونی.حالا چطوری؟؟.
.
اینجوری:👇
.
👈 نماز اوّل:
.
👈ركعت اوّل سوره حمد ۱ مرتبه، آیه الکرسی(تا هوالعلی العظیم) ۱ مرتبه، سوره قدر ۲۵ مرتبه.
.
👈ركعت دوّم سوره حمد ۱ مرتبه، سوره تكاثر ۱ مرتبه، سوره توحيد ۲۵ مرتبه
.
👈نمازدوم:
.
👈ركعت اوّل سوره حمد ۱ مرتبه، سوره كافرون ۱ مرتبه، سوره فلق ۲۵ مرتبه
.
👈ركعت دوّم سوره حمد ۱ مرتبه، سوره نصر ۱ مرتبه، سوره ناس ۲۵ مرتبه
.
👈و پس از سلام نماز دوّم بگو:
.
👈▪️سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ (هفتاد مرتبه)
.
👈▪️اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ (هفتاد مرتبه)
.
👈▪️اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ (سه مرتبه)
.
👈🔅 سپس سر به سجده بزار و سه مرتبه بگو:
.
👈▪️يَا حَيُّ يَا قَيُّومُ يَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِكْرَامِ يَا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ
.
👈▪️سپس در همان سجده هر حاجتی كه داری از خدا بخواه.
.
👈سپس برای من هم دعاکنید😀
.
.
👈منبع:مفاتیح
.
⬅دوستای گلم خیلیا از این نماز عالی خبر ندارن لطف کنید و با کپی ارسال این پست بقیه عزیزان هم در جریان بگذراید.
.
⬅این پست رو برای خودت سیو کن که بعدا دنبالش نگردی وگمش نکنی.
.
⬅دعا برای سلامتی وظهور امام مهربونمون یادت نره.
به امید توفیق
التماس دعا🤲
دوستانتون را به کانال ما دعوت کنید
@EEshghi