آقابیاجهانم بی توالف ندارد😔 برده غمت امانم،ای صاحب زمانم ای آنکه ظهورتوتمنای همه العجل آقا بحق فاطمه س @EEshghi

#استوری 🖤 من به هر کوچه ی خاکی که قدم بگذارم ناخودآگاه به یاد تو میافتم @EEshghi

@EEshghi

**یک روزی معلم بر تخته موارد زیر را نوشت*: 🖍️ *١×٩ = ٧* *٢×٩ = ١٨* *٣×٩ = ٢٧* *٤×٩ = ٣٦* *٥×٩ = ٤٥* *٦×٩ = ٥٤* *٧×٩ = ٦٣* *٨×٩ = ٧٢* *٩×٩ = ٨١* *١٠×٩ = ٩٠* 🀄 *هنگامی که نوشتن را تمام کرد، به پشت سر خود نگاه کرد، دید که دانش آموزان می خندند،🎋 🧮*زیرا معادله اولی اشتباه بود.* *معلم به آنها گفت:* *من معادله اولی را عمداً اشتباه نوشتم.* 🏵️ *زیرا امروز می خواستم مساله خیلی مهمی به شما آموزش دهم، و آن :* *چگونه مردم با شما برخورد می کنند؟!* ✅🌸 *اگر دقت کرده باشید، من 9 معادله را صحیح نوشتم،* 🎋 *هیچکس بخاطر آنها مرا تشویق نکرد، بلکه همه بخاطر یک اشتباه خنده های تمسخر آمیز و منتقدانه کردند.* 🎲 *حتی بعضی ها هم بقیه معادله ها را نخواندند، و ذهنشان را مشغول همان اشتباه کردند!* 💠 *اغلبِ مردمِ نزدیک شما برایشان مهم نیست که کار را خوب انجام می دهی، حتی اگر هم هزار بار خوب انجامش دهی.* 💠 *اما تو به خاطر یک اشتباه مورد هدف انتقاد آنها قرار می‌گیری.* 🎋 *پس زیاد بودن مسخره کنندگان شما را سست نکند.*🌸 ⚡ *کسی که فقط به اشتباهات و لغزش های مردم نگاه کند، مردم هم نسبت به او نگاه قدرشناسانه و محترمانه نخواهند داشت.* ✅پس جوری زندگی کن که مورد پسند خدا باشی و اشتباهات کوچک بقیه رو بزرگ نکنیم و‌چشم پوشی کنیم و به نیکی ها و کارهای خوب‌شان هم دقت کنیم‌🌹 عاقبت تان بخیر و سلامتی و سعادت ‎‌‌‌ @EEshghi

@EEshghi

⭕️ سیلی ایران به شلدون ادلسون قمرباز معروف آمریکایی 🔹این عاقبت کسانی است که به ایران متلک بیاندازند و تهدید کنند! @EEshghi

@EEshghi

ساعت 1:20 سیزدهم دیماه نود و هشت قسمت دوازدهم قبل خروج از خانه، از تلویزیون حرکت فشرده جمعیت در خیابان‌های منتهی به میدان آزادی را دیدم، با اینکه هنوز از مراسم رسمی خبری نیست از دو سه خیابان منتهی به میدان، جمعیت امکان حرکت ندارد، نگرانم که این‌جمعیت وقتی بخواهد همین مسیر را برعکس برود چه میشود؟؟؟؟؟ ما هم به خیال اینکه پیاده ایم، راه هم‌کوتاه هست و زود میرسیم، از داخل کوچه حرکت می کنیم، اما همینکه به خیابان میرسیم متوجه می‌شویم که با این شلوغی به محل برگزاری مراسم نمیرسیم، حالا مسئولیت بچه ها و میهمانمان هم فکرم رو مشغول کرده، آدرس دقیق خانه را به میهمانمان و خواهر شون میدهم که اگر از هم جدا شدیم با این آدرس مشکلی پیش نیاد و میگم به بچه ها که شماره تلفن ماها رو حفظ کنن، مسیر پر از جلوه های زیبای حماسه حضور مردمی عاشق و شیفته است که هروله کنان می‌روند تا از کاروان عقب نمانند کنار بوستان خواجو کسی بساط چای و صبحانه آماده کرده، کنار سفره اش عکس حاج قاسم گذاشته و همه را دعوت می‌کند که؛ بفرماییییییییید! شما مهمان حاج قاسم اید! قدمتون سر چشم. جلوتر خانواده ای قابلمه ای بزرگ پر از نان روغن جوشی گذاشته روی جعبه عقب پراید و خانوادگی همه رو دعوت می‌کنند که ؛ بفرماییییید صبحانه نخوردین! بچه ام بهانه گرفته و میخواهد، اکراه دارم بروم جلو، چون این برای میهمانان حاج قاسم است و من کرمانی ام خانم صاحب پذیرایی متوجه می‌شود و با اشتیاق میگوید: خسته اید! راهتون دور بوده! ببخشید بضاعتمان همین است حال و تلاش پسر نوجوانان با سربند سرخ " من قاسم سلیمانی ام "و دختر کوچکشان دیدنی است، انگار پیاده روی اربعین است عذرخواهی میکنم و به راهمان ادامه می‌دهم، چون جمعیت دارد متراکمتر میشود، پسرم را بغل میکنم و به همسرم که همراه دوستش جلوتر می‌روند و از درد پا و اذیت کردن پلاتین داخل پایش ناراحت است میگویم: شما که سختت هست بیا با بچه بروید خانه! اما راضی به برگشتن نیست، کسی دلش نمی آید این آخرین فرصت دیدار را از دست بدهد، حتی پیرزنی که عصا زنان جلوتر از ما می‌رود و با خودش نوحه میخواند و اشک میریزد و همسرش هم چند قدمی می‌رود و دوباره برمیگردد تا او هم برسد😭 بیشترین چیزی که جلب توجه میکند، حضور جوانان، نوجوانان و حتی بچه هاست!!! با سربندهای سرخ و پرچم ها و عکس های حاج قاسم شان. گفتگوی نوجوانی ( به قول امروزی ها داش مشتی) که با دوستش جلومان میروند، جالبه، با لهجه خاص جنوبی خودش میگه: یعنی خدا شاهده، اگه دستُم به ترامپ لعنتی میرسید هااااااا، با همین دستام خفه اش میکِردُم، بعدشم هر چه باداباد یِ ....... اَ رووو زمین کَم میکردُم ایییی.........فقط به درد ......بازی میخوره، چِش به رئیس جمهوری و اییییی غلطاااااا حالا رسیده ایم سر زیرگذر خیابان استقلال، امکان جلو رفتن نیست از اینجا هم که چیزی نه دیده میشه و نه شنیده میشه به پیشنهاد خانواده دوستمان که تجربه اربعین دارند، تصمیم میگیریم که جلوتر نرویم، چون بچه ها و کالسکه و... همراهمان هست ناچار کمی می ایستیم اما دلم آرام نیست، نمیتوانم اینجا بمانم، با مشورت همراهان تصمیم میگیریم از فرعی ها وارد خیابان شهید بهشتی- که در مسیر تشییع هم هست- شویم و از آنجا با کاروان همراه باشیم از خیابان وارد کوچه می‌شویم و کم کم راهمان را باز میکنیم ، تا وسطای کوچه میرویم، آقایون تصمیم می‌گیرند به خاطر بچه ها جلوتر نرویم، خودشان با بچه ها همانجا میمانند ما هم با دوستم و خواهرش کمی جلوتر میریم، حالا بدون بچه ها راحت تر میتوانیم به مراسم برسیم، به سختی راهمان را باز میکنیم و خودمان را از لابلای جمعیت به خیابان می رسانیم چه قیامتی است اینجا!!!! چه چیزی جز عشق میتواند این دریای عاطفه و شور و احساس را به اقیانوس جاذبه " حاج قاسم" پیوند بزند و اینجور سراسیمه به اینجا بیاوردشان؟!!!! صدا به صدا نمیرسد هر چه تلاش میکنم جلوتر برویم نمیشود! در حالیکه با خودم و عقلم درگیرم به ایستادن همینجا رضایت میدهم و با خودم می‌گویم، هم خیابان است و هم نزدیک میدان محل برگزاری مراسم و کاروان تشییع هم که از همین مسیر میگذرد، کمی صدای میدان را هم داریم اگر شور و احساسات جمعیت بگذارد!!! سخنران سردار سلامی است، میگوید: انتقااام میگیریییییم سخت و پشیمان کننده تکبیر جمعیت نمیگذارد ادامه سخن شان شنیده شود، فقط همین قسمت را می‌شنوم که: اگر آمریکا بخواهد کاری کند، آنجا را که دوست دارد و به آن عشق میورزد به آتش میکشیم الله‌ اکبر جمعیت فضارا می‌شکافد. ادامه می‌دهند که حرف ما یک کلام انتقام وااااالسلام @EEshghi

🎥 آخرین دیدار شهید حاج‌قاسم سلیمانی با سید حسن نصرالله دو روز پیش از شهادت @EEshghi

🖤 #ازفاطمه‌بگو و علی زهرایش را این گونه خطاب می کرد... آرامِ دل علی .... @EEshghi