🌼 #السلام_علیک_یابقیه_الله
🌸بیا که بی تو
✨نه سحـر را طاقتی است
🌸و نه صبـح را صداقتی؛
🌸که سحـر
✨به شبنم لطف تو
🌸بیدار میشـود
🌸و صبح، به سلام تو
✨ازجا برمیخیزد...
🌸امام خوب زمانم
✨هر کجا هستی ...
🌸با هزاران عشق سلام..
🌼الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج🌼
سلام امام زمانم
#امام_زمان
☞@azghadirtazohor_313
تند خوانی جزءسی ام.mp3
4.09M
㉚ تندخوانی جزء سی ام قرآن
🎙 استاد معتز آقایی
❥︎➪@azghadirtazohor_313
43.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠تند خوانی جزء سیام قرآن کریم
🔹 با صدای استاد معتز آقایی
❥︎➪@azghadirtazohor_313
#درسهایی_ازحضرت
#از_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#قسمت_صدوسی_چهـــــارم💎
امام علیه السلام: آن گاه که تلبیه گفتی آیا نیت کردی که برای خداونپ به هر طاعتی گویا شدی و از معصیت او خود را باز داشتی؟ شبلی: نه.
امام علیه السلام: در میقات داخل نشدی و نماز نخواندی و تلبیه نگفته ای! سپس امام علیه السلام فرمود: آیا در حرم داخل شدی و کعبه را دیدی و نماز خواندی؟ شبلی: آری.
امام علیه السلام: آن گاه که داخل حرم شدی آیا نیت کردی که بر خود هر گونه عیب اهل امت اسلام را حرام کرده ای؟ شبلی: نه.
امام علیه السلام: آن گاه که به مکه رسیدی و کعبه را دیدی و دانستی که آن خانه خدا است آیا قصد خداوند سبحان کردی و از غیر او بریدی؟
شبلی: نه. امام علیه السلام: پس نه داخل مکه شدی و نه داخل حرم. سپس امام علیه السلام فرمود: آیا طواف بیت را به جای آوردی و ارکان را مس کردی و عمل سعی را انجام دادی؟
شبلی: آری.
امام علیه السلام: آن گاه که سعی کردی آیا نیت کردی که از همه گریختی و به سوی خداوند فرار کردی و صدق این نیت را علام الغیوب شناخت؟ شبلی: نه.
امام علیه السلام: نه طواف بیت کردی و نه سعی به جا آوردی.
سپس امام علیه السلام فرمود: آیا در مقام ابراهیم علیه السلام وقوف کردی و در آن مقام دو رکعت نماز گذاردی؟ شبلی: آری.
ادامه دارد...
❥︎➪@azghadirtazohor_313
«رمــان جــان شیعــه،اهـل سـنـت» عاشقانه ای برای مسلمانان
🖌 قسمت نود و دوم
سحری پدر و عبدالله را بردم و داشتم سفره را برایشان میچیدم که عبدالله تکیه به در آشپزخانه زد و با لحنی لبریز درد پرسید:
»تو بودی دیشب جیغ میزدی؟«
از اینکه صدای ضجه هایم را شنیده بود، غمگین سر به زیر انداختم و او دوباره پرسید: »باز خواب مامانو میدیدی؟
« با شنیدن نام مادر، اشک پای چشمم نشست و عبدالله که جوابش را از نفسهای خیس من گرفته بود و توانی هم برای دلداری ام نداشت، با قدمهایی سنگین از آشپزخانه بیرون رفت.
سفره را آماده کردم و خواستم بروم که پدر با چشمانی خوابآلود از اتاقش بیرون آمد، جواب
سالمم را زیر لبی داد و برای صرف سحری به آشپزخانه رفت.
به خانه خودمان کهُ بازگشتم دیدم مجید سر به مهر گذاشته و با دستانی که به نشانه دعا کنار سرش گشوده شده، لبانش به مناجات با خدا میجنبد.
آهسته در را پشت سرم بستم تا خلوت خالصانه اش را به هم نزنم، پاورچین به آشپزخانه رفتم و مشغول آماده کردن میز سحری شدم ّ لحظاتی نگذشته بود که مجید با چشمانی که پای اشک روی مژگانش مانده بود، به آشپزخانه آمد و سر میز نشست.
میتوانستم حدس بزنم که از ضجه های نیمه شبم چقدر دلش به درد آمده و تا چه اندازه از این حال و روز من عذاب میکشد که اینچنین دل شکسته به درگاه خدا دعا میکند.
بعد از نماز صبح مشغول خواندن قرآن بودم که مجید کیفش را از کنار اتاق برداشت و آهسته زمزمه کرد
»الهه جان! من دارم میرم، کاری نداری؟« سرم را بالا آوردم تا جواب خداحافظی اش را بدهم که دیدم پیراهن مشکی به تن کرده است.
قرآن را بوسیدم و با تعجب پرسیدم:
»چرا مشکی پوشیدی؟« به لباس سیاهش نگاهی کرد و در برابر چشمان پرسشگرم پاسخ داد:
»آخه امشب شب نوزدهمه!«
تازه به خاطر آوردم که شب ضربت خوردن امام علی علیه السلام از راه رسیده و او به قدری
دلبسته امامش بود که در سحرگاهی که به شب ضربت خوردن آن امام ختم میشود، لباس عزا به تن کند.
از جا بلند شدم و با مهربانی پاسخش را دادم: »نه کاری ندارم! به سلامت!«
و او با بدرقه با محبتم از در بیرون رفت. گرچه این روزها حالی برایم نمانده و هر روز دل مرده تر از روز گذشته بودم
ادامه دارد...
#رمان
❥︎➪@azghadirtazohor_313
«إِنَّ مَنْ كَسَرَ مُؤْمِناً فَعَلَيْهِ جَبْرُهُ»
براستی كسي كه دل مومنی را بشكند بر او لازم است كه جبرانش كند...
امروزجمعه اول اردیبهشت ماه ۱۴۰۲
امروزهرکدوم ازاعضامحترم که تولدشه
تولدش مبارک باشه💐
ان شاالله تنتون سالم،عاقبتتون بخیر🎈🎉
🌏به کام
🎁هدیه بنده ده صلوات جهت حاجت روایی،عاقبت بخیری وسلامتی
🌸🌿🌸🌿
#تولد🎈
➬@azghadirtazohor_313