eitaa logo
کانال رسمی مداح اهل بیت روح الله رمضانی (خاکی)
451 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
65 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
در مدح و شهادت حضرت رقیه (س) . ✍️زبدةالاشعار✍️ . 🆔: @nohe_torki . حاج روح الله رمضانی (خاکی) . رقیه دختر شاه شهیدان مدال سینه سلطان خوبان سپهر عصمته ماه درخشان او آزسینیله اولدی فخر نسوان مقام و منصبی شایان رقیه دوای درد بی درمان رقیه . . اوزی محبوبه اهل جهاندی آدی ورد لب پیروجواندی سرور سینه افلاکیاندی رقیه عمه صاحب زماندی عزیز عالم امکان رقیه دوای درد بی درمان رقیه . . رقیه خانه دینین سراجی شرفدی کعبه عشقه بوحاجی علی اکبره ایستکلی باجی چاغیر گلسین مریض لا علاجی ائدرهر مشکلی آسان رقیه دوای درد بی درمان رقیه . . آتا قدرتده مشهور جهاندی عموسی جنگیده شیر ژیاندی اوزی اوچ یاشدا اما قهرماندی یزیدین قصرینه لرزه سالاندی یاراتدی شامیده طوفان رقیه دوای درد بی درمان رقیه . . اونون اذهانیدن اوصافی خارج همیشه سکه بازاری رایج کیچیک زهرا لقب باب الحوائج خلوصیله گل آل یاخشی نتایج ائدر چون لطف بی پایان رقیه دوای درد بی درمان رقیه . . دلیلی وار باشی عرشه اوجالدی حیا درسین خانیم زینبدن آلدی اگرچه اوچ یاشی ... ⬇️⬇️⬇️ ⬇️⬇️⬇️
نوحه حضرت رقیه (س) ئولدی غم الیندن قوتاروب جان رقیه گلمور داخی ویرانه دن افغان رقیه قورتاردی بلادن ویرانه سرادن گوردی بابا سین خوابیده دوردی یوخوسوندان ویرانه ده بزم غمی قوردی یوخوسوندان تپراق باشینا دوردی سوووردی یوخوسوندان عمه دئدی گلمیشدی بورا جان رقیه آچدی باشینی ناله سین افلاکه اوجاتدی اشک ترینی گوزده جگر قانینه قاتدی نصف شبیدی قصر یزیده سسی چاتدی دوردی یوخودان دشمن نادان رقیه آلدی خبر آیا بو نه ناله بونه سسدی کیم اولدی نشان تیر ملاله بو نه سسدی پاسخ وئرون ایندی بو سواله بو نه سسدی یاتمور نیه بس دیده ی گریان رقیه یوزدوتدی یزیده بیری ائتدی بئله اظهار ویرانه ده اولما خبرون یوخ نه خبر وار گئت گور نجه باشه بالالار کول سووورولار اولموش باباسی خوابیده مهمان رقیه ایستور باباسین تا ئوپه عطشان دوداقیندان بابا دیه بیرده ائشیده جان دوداقیندن جانی چیخاجاق گورسه آخور قان دوداقیندان اتمامه یتر بو گجه دوران رقیه ادامه افلاکیان خاکی
آرزوی نوکر اباعبدالله حسین (ع) گریز به شهادت حضرت رقیه (س) گویلوم ایستور قالان عمروم قوتارا هیئتده جانیمی حضرت عزرائیل آلا هیئتده سرزنش ایلمین اولماسا والله دییرم قبریمی هیئتین اعضاسی قازا هیئتده اوزومه فخر ائدرم آند اولا حقه دئسه لر ئولدی بو نوکر شاه شهدا هیئتده آرزودی منه آی هئتیلر دنیاده بزم ترحیمیمی ایل طایفا دوتا هیئتده منه الگودی بو دنیاده او اوچ یاشدا خانیم قازدی زینب بی بی سی قبر اوقیزا هیئتده شام ویرانه سینه من ائله هیئت دییرم چون اولار حزن بکا آه و نوا هیئتده دئمه ویرانه دئنن شاه شهیدانه عزا ساخلیاردی گجه لر زین العبا هیئتده واحسینا سسی هر لحظ گلردی اوردان شامیده ساکنیدی آل عبا هیئتده قلبیمی قان ائلیوب بو غم طاقت فرسا مگر اصلا یوخودی آب و غذا هیئتده بس نیه اوردا رقیه خانیم آج اولدی شهید یری وار شیعه گلوب باشه ویرا هیئتده اسرا ایچره او قیز زینبه نازلی گلودی باغبان ئولموشیدی سولدی اودا هیئتده یاتدی اول او غصه لی ویرانه ده اکبر باجیسی غم الیندن او گجه گلدی جانا هیئتده دوردی باشینه ال آتدی یاخاسین پاره لدی آتاسین اوخشادی هی ویردی باشا هیئتده قول وئرمیشدی گله یانینه مظلوم آتاسی قولینه ائتدی عمل بی کس آتا هیئتده آتا گلدی ولی طشت ایچره بدنسیز گلدی محشرین واقعه سی اولدی بپا هیئتده سینییه باسدی اوقانلی باشی ئوپدی دوداقین قره پیراهنیده باتدی قانا هیئتده یاسدان هیچ چیخمادی دنیادن عزالی گئتدی او یتیمین کفنی اولدی قرا هیئتده حقی واریدی ئولیدی دیری قالماز (خاکی) آتا باشین یارالی گورسه بالا هیئتده افلاکیان خاکی
من گلستان بتوله لاله ی زیبایم عمه آزقالور دوشسون خسوفه صورت مه سایم عمه عمه جان دور ایله چاره کیم منی قویسون مزاره هانسی شهزاده ائدوبدی گوشه ویرانی مسکن کیم وئروبدی اوچ باشیندا قوم و قارداشین الیندن بس ندن بوچرخ سفله پرور اوز دوندردی مندن لشگر غم دسته دسته من ولی تنهایم عمه رسمیدی شهزاده ایلر قصریلرده زندگانی خصم نادان سیندیروبدی حرمت آل عبانی یر وئروبدی اهل بیته شامیده ویران سرانی عاقبت ویرانه اولدی منزل و ماوایم عمه دور یریمی قبلیه سال گوزلریمی باغلا عمه اوخشاما دئه یانه یانه کائناتی داغلا عمه سسله لیلا و ربابی باشیم اوسته آغلا عمه دار فانیدن ال اوزدوم عازم عقبا یم عمه ادامه افلاکیان خاکی
زبانحال حضرت زینب (س) راه شام سبک : میگذرد کاروان گئتمه دایان ساربان _ قافله دن وارقالان قورخولی چولده قالیب _ دختر شیرین زبان واریری ناله عرشه سالام ناقه دن دوشدی نازلی بالام آغلارام آغلارام آغلارام آغلارام من (3) قلبیمی غملر آلوب _ غصه لی حاله سالوب بیلمیرم هاردا منیم _ نازلی رقیم قالوب باخورام یولارا ناگران اولموشام غصه دن باغری قان آغلارام آغلارام آغلارام آغلارام من (3) غملیدی یولداشلاری _ عمه سی، قارداشلاری آغلادوری غصه سی _ نیزه کی داشلاری دایانوب نیزه ده نور عین گئتمیور شامه راس حسین آغلارام آغلارام آغلارام آغلارام من (3) ادامه غمنامه خاکی
من حسینون قیزیام من حسینون قزییام چاتمیشام عالی هدفه شهرتیم طنطنه دنیاده سالوب هرطرفه دختر ذوالحشمم شاه حجازو نجفه بیر طراوتلی گلم گلشن ملک فدکه سرزمین شرف و عزته اولدوم ملکه من حسینون قیزیام رتبه ی شایانیم وار یاور نهضت سرخم نقدر جانیم وار خانیم عممله بو عالم آرا پیمانیم وار اهل ظلم و ستم و جوریله جنگه چیخاجاق باشینا قصر یزیدی منیم آهیم یخاجاق من حسینون قیزیام تیغه ی الماس کیمی ریشه ی نسل یزیدی کسرم داس کیمی غیرتین معدنی یم من عموم عباس کیمی ایستسم آنیده من لشگری کفری قیرارام دین اسلام علمین شهر دمشقه ویرارام ادامه غمنامه خاکی
درمدح حضرت رقیه (س) شمس هدا رقیه نور خدا رقیه کنز حیا رقیه کان وفا رقیه باب سخا رقیه مشکل گشا رقیه درده دوا رقیه روحه صفا رقیه ای شیعه سسله هردم لبیک یا رقیه لبیک یار قیه لبیک یا رقیه برج حیایه اختر بحر وفایه گوهر اهل سمایه مفخر خلق زمینه زیور زینب کیمی موقر زهرا کیمی مطهر نور دل پیمبر دلبند آل حیدر عزو جلال و جاه آل عبا رقیه لبیک یا رقیه لبیک یا رقیه تا حشره جک جهاندا کالای عشقی رایج ناپخته فهمی لردن درک مقامی خارج امراض لاعلاجه زیبا آدی معالج کیم گلدی درگهیندن آلدی گوزل نتایج صعب العلاج درده ایلر دوا رقیه لبیک یا رقیه لبیک یا رقیه ادامه غمنامه خاکی
🌸🍃🌸🍃 اگر خواندي و دلت شكست التماس دعا یکی از شیعیان در بصره سالی ده شب در خانه اش دهه عاشورا روضه خوانی می کرد این بنده خدا ورشکست شد و وضع زندگی اش از هم پاشیده شد حتی خانه اش را هم فروخت . نزدیک محرم بود با همسرش داخل منزل روی تکه حصیری نشسته بودند یکی دو ماه دیگر بنا بود خانه را تخلیه کنند، و تحویل صاحبخانه بدهند و بروند. همسرش می گوید: یک وقت دیدم شوهرم منقلب شد و فریاد زد. گفتم : چه شده ؟ چرا داد می زنی ؟ گفت : ای زن ما همه جور می توانستیم دور و بر کارمان را جمع کنیم ، آبرویمان یک مدت محفوظ باشد، اما بناست آبرویمان برود. گفتم : چطور؟ گفت : هر سال دهه عاشورا امام حسین (ع ) روی بام خانه ما یک پرچم داشت مردم به عادت هر ساله امسال هم می آیند ما هم وضعمان ایجاب نمی کند و دروغ هم نمی توانیم بگوئیم آبرویمان جلوی مردم می رود. یکدفعه منقلب گردید، گفت : ای حسین (ع) مپسند آبرویمان میان مردم برود، قدری گریه کرد. همسرش گفت : ناراحت نباش یک چیز فروشی داریم . گفت : چی داریم ؟ گفت : من هیجده سال زحمت کشیدم یک پسر بزرگ کردم پسر وقتی آمد گیسوانش را می تراشی ، و فردا صبح دستش را می گیری می بری سر بازار، چکار داری بگوئی پسرم است ، بگو غلامم است . و به یک قیمتی او را بفروش و پولش را بیاور و این چراغ محفل حسینی را روشن کن . مرد گفت : مشکل می دانم پسر راضی بشود و شرعاً نمی دانم درست باشد که او را بفروشیم یا نه . زن و شوهر رفتند خدمت علماء و قضیه را پرسیدند، علماء گفتند: پسر اگر راضی باشد خودش را در اختیار کسی بگذارد اشکالی ندارد، و بعد از سؤ ال بر گشتند خانه . یک وقت دیدند در خانه باز شد پسرشان وارد شد، پسر می گوید. وقتی وارد منزل شدم دیدم مادرم مرتب به قد و بالای من نگاه می کند و گریه می کند، پدرم مرتب مرا مشاهده می کند اشک می ریزد گفتم : مادر چیزی شده ؟ مادر گفت : پسر جان ما تصمیم گرفته ایم تو را با امام حسین (ع ) معامله کنیم . پسر گفت : چطور؟ جریان را نقل کردند پسر گفت : به به حاضرم چه از این بهتر. شب صبح شد گیسوان پسر را تراشیدند، پدر دست پسر را گرفت که به بازار ببرد پسر دست انداخت گردن مادرش (مادر است و اینهم جوانش است ) پس یکمقدار بسیار زیادی گریه کردند و از هم جدا شدند. پدر، پسر را آورد سر بازار برده فروشان ، به آن قیمتی که گفت ، تا غروب آفتاب هیچکس نخرید، غروب آفتاب پدر خوشحال شد، گفت : امشب هم می برمش خانه یکدفعه دیگر مادرش او را ببیند فردا او را می آورم و می فروشم . تا این فکر را کردم دیدم یک سوار از در دروازه بصره وارد شد و سراسیمه نزد ما آمد بمن سلام کرد جوابش را دادم . فرمود: آقا این را می فروشی ؟ (نفرمود غلام یا پسرت را می فروشی ) گفتم : آری . فرمود: چند می فروشی ؟ گفتم : این قیمت ، یک کیسه ای بمن داد دیدم دینارها درست است . فرمود: اگر بیشتر هم می خواهی بتو بدهم ، من خیال کردم مسخره ام می کند. گفتم : نه . فرمود: بیا یک مشت پول دیگر بمن داد. فرمود: پسر جان بیا برویم . تا فرمود پسر بیا برویم ، این پسر خود را در آغوش پدرش انداخت ، مقدار زیادی هم گریه کرد بعد پشت سر آن آقا سوار شد و از در دروازه بصره رفتند بیرون . پدر می گوید: آمدم منزل دیدم مادر منتظر نتیجه بود گفت : چکار کردی ؟ گفتم : فروختم . یک وقت دیدم مادر بلند شد گفت : ای حسین (ع) به خودت قسم دیگر اسم بچه ام را به زبان نمی برم . پسر می گوید: دنبال سر آن آقا سوار شدم و از در دروازه بصره خارج شدیم بغض راه گلویم را گرفته بود بنا کردم گریه کردن ، یک وقت آقا رویش را برگرداند، فرمود: پسر جان چرا گریه می کنی ؟ گفتم آقا این اربابی که داشتم خیلی مهربان بود، خیلی با هم الفت داشتیم ، حالا از او جدا شدم و ناراحتم . فرمود: پسرم نگو اربابم بگو پدرم . گفتم : آری پدرم . فرمود: می خواهی برگردی نزدشان ؟ گفتم : نه . فرمود: چرا؟ گفتم : اگر بروم می گویند تو فرار کردی . فرمود: نه پسر جان ، برو پائین من را پائین کرد، فرمود: برو خانه . گفتم : نمی روم ، می گویند تو فرار کردی . فرمود: نه آقا جان برو خانه اگر گفتند فرار کردی بگو نه ، حسین مرا آزاد کرد. یک وقت دیدم کسی نیست . پسر آمد در خانه را کوبید مادر آمد در را باز کرد. گفت : پسرجان چرا آمدی ؟ دوید شوهرش را صدا زد گفت : بتو نگفته بودم این بچه طاقت نمی آورد، حالا آمده . پدر گفت : پسر جان چرا فرار کردی ؟ گفتم : پدر بخدا من فرار نکردم . گفت : پس چطور شد آمدی ؟ گفتم : بابا حسین عليه السلام آزادم کرد. @DastaneRastan
17.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 🎶 نوحه قدیمی و بسیار قشنگ و سنگین با صدای دلنشین عقاب تیز پرواز ارتش جمهوری اسلامی ایران سرتیپ خلبان 🎙🥀 👌 عالی و زیبا ، واقعاً ارزش شنیدن دارد ▪️اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ🕯🥀🌹🥀