یه حرف دلی بزنم
این روزها، روزهای سختی برای قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی است
از طرفی حقوق کارگران کارگاهها مونده از طرفی خرجهای دیگه برای کارهای بزرگ.
سه روز پیش، کارشدیدا گره خورد
جوری که مجبور شدیم بچه های دفتر رو برداریم بریم کنار یادمانش
به چشمهاش نگاه کردم
یه جمله گفتم : داش ابراهیم، من خیلی زور زدم تا مجموعه ای به نامت راه بیفته
آبرومو دادم، کارمو دادم، زندگیمو پای کار گذاشتم و خدا شاهده که کم نگذاشتم
ریشهام تو یک ماه سفید شد از بار مسئولیت
دیگه نوبت خودته بسم الله
چون من ته زورمو زدم دیگه بقیه اش با خودت، چون میخوام سکوت کنم که خودت بیایی وسط
این پیامهایی که بالا از عنایات شهید ارسال میشه بعد از اون روزه
دمت گرم ابراهیم