eitaa logo
الی بیت المقدس
44 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
2.5هزار ویدیو
28 فایل
چکیده کانالهای مفید
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ زندگینامه 🌿✨ابراهیم در سال ۱۳۳۶ در محله شهید آیت سعیدی حوالی میدان خراسان دیده به هستی گشود. او چهارمین فرزند خانواده بشمار می رفت. با این حال پدرش،مشهدی محمد حسین به او علاقه خاصی داشت. او نیز منزلت پدر خویش را به درستی شناخته بود. پدری که با شغل بقالی توانسته بود فرزندانش را به بهترین نحو تربیت نماید. 🌿✨ابراهیم نوجوان بود که طعم تلخ یتیمی را چشید. از آنجا بود که همچون مردان بزرگ زندگی را به پیش برد. دوران دبستان را به مدرسه طالقانی رفت و دبیرستان را نیز در مدارس ابوریحان و کریم خان زند. 🌿✨سال ۱۳۵۵ توانست به دریافت دیپلم ادبی نائل شود. از همان سال های پایانی دبیرستان مطالعات غیر درسی را نیز شروع کرد. 🌿✨حضور در هیئت جوانان وحدت اسلامی و همراهی و شاگردی استادی نظیر علامه محمد تقی جعفری بسیار در رشد شخصیتی ابراهیم موثر بود. در دوران انقلاب شجاعت های بسیاری از خود نشان داد. 🌿✨او همزمان با تحصیل علم به کار در بازار تهران مشغول بود. پس از انقلاب در سازمان تربیت بدنی و بعد از آن به آموزش و پرورش منتقل شد. ابراهیم در آن دوران همچون معلمی فداکار به تربیت فرزندان این مرز و بوم مشغول شد. 🌿✨او اهل ورزش بود. با ورزش پهلوانان یعنی ورزش باستانی شروع کرد. در والیبال و کشتی بی نظیر بود. هرگز در هیچ میدانی پا پس نکشید و مردانه می ایستاد. 🌿✨مردانگی او را می توان در ارتفاعات سر به فلک کشیده بازی دراز و گیلان غرب تا دشت های سوزان جنوب مشاهده کرد. حماسه های او در این مناطق هنوز در اذهان یاران قدیمی جنگ تداعی می کند. در والفجر مقدماتی پنج روز به همراه بچه های گردان کمیل و حنظله در کانال های فکه مقاومت کردند اما تسلیم نشدند. 🌿✨سرانجام در ۲۲بهمن سال۱۳۶۱ بعد از فرستادن بچه های باقیمانده به عقب تنهای تنها با خدا همراه شد. دیگر کسی او را ندید. او همیشه از خدا میخواست گمنام بماند چرا که گمنامی صفت یاران محبوب خداست. خدا هم دعایش را مستجاب کرد. ابراهیم سال هاست که گمنام و غریب در فکه مانده تا خورشیدی باشد برای راهیان نور 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨ 👉 👈 💚 @Naghmeye_Behesht 🕊 •┈┈••✾❀🌸❀✾••┈┈•
🔰‌‌‏ ﺁﺛﺎﺭ ﻭﯾﺮﺍﻧﮕﺮ ﮔﻨﺎﻩ 🔰 ⭕️ ﺍﺛﺮ ﮔﻨﺎﻩ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻇﺎﻫﺮ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ، ﮔﻨﺎه ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ، ﺩﺭ ﻣﺤﯿﻄﺶ ﻫﻢ ﺍﺛﺮ ﺩﺍﺭﺩ، ﮔﻨﺎﻩ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺩﺭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺶ ﺍﺛﺮ ﺩﺍﺭﺩ، ﮔﻨﺎﻩ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﺍﺛﺮ ﺩﺍﺭﺩ، ﮔﻨﺎﻩ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﺯﺭﺍﻋﺖ ﺍﺛﺮ ﺩﺍﺭﺩ، ﮔﻨﺎﻩ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﺟﻮّ ﺍﺛﺮ ﺩﺍﺭﺩ. ⭕️ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﮔﻨﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺧﯿﺎﻝ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺩﺭ ﺟﺎﯼ ﺧﻠﻮﺗﯽ ﮔﻨﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ ! ⭕️ ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﯾﮏ ﮔﻨﺎﻫﯽ ﺑﮑﻨﺪ، ﻓﻮﺭﯼ ﯾﮏ ﻧﻘﻄﻪ ﺳﯿﺎﻫﯽ ﺩﺭ ﻗﻠﺐ ﺍﻭ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ، ﯾﮏ ﺗﯿﺮﮔﯽ ﻭ ﻇﻠﻤﺘﯽ ﺩﺭ ﺁﯾﯿﻨﻪ ﺭﻭﺡ ﺍﻭ ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﺪ، ﻏﺒﺎﺭﯼ ﺩﺭ ﺁﯾﯿﻨﻪ ﻗﻠﺐ ﺍﻭ ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﺪ ﻭ ﻗﻠﺐ ﺍﻭ ﮐﺪﺭ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻃﺮﻑ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻼﻟﯽ ﻣﯽ ﺑﺮﻧﺪ، ﺷﺎﯾﺪ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻢ ﻣﻄﻠﻊ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﯾﻦ ﮔﻨﺎﻩ ﺩﺭ ﻧﺴﻞ ﺍﻭ ﺍﺛﺮ ﺳﻮﺀ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﺩ، ﺩﺭ ﺭﻭﺡ ﺍﻭ ﺍﺛﺮ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﺩ. ⭕️ ﺑﻪ ﻭﺍﺳﻄﻪ ﮊﻥ ﻫﺎﯼ ﺍﻭ، ﮐﺮﻭﻣﻮﺯﻡ ﻫﺎﯼ ﻧﻄﻔﻪ ﺍﻭ، ﺩﺭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺶ ﺍﺛﺮ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻭﺳﯿﻠﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﮔﻨﺎﻩ ﮔﺎﻫﯽ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﻧﺒﺎﺭﺩ، ﮔﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﻧﺮﻭﯾﺎﻧﺪ، ﮔﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻧﺴﯿﻢ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﻧﻮﺯﺩ، ﮔﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻣﯿﮑﺮﻭﺏ ﻫﺎﯼ ﻣﻀﺮ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﻭﺑﺎ ﻭ ﻃﺎﻋﻮﻥ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﺑﺸﻮﺩ، ﮔﻨﺎﻩ ﭼﻨﯿﻦ ﺍﺛﺮﺍﺗﯽ ﺩﺍﺭﺩ، ﺍﻣﺎ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺧﯿﺎﻝ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﯾﮏ ﮔﻨﺎﻫﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، ﮔﻨﺎﻩ ﺍﺛﺮﻫﺎﯼ ﺧﺎﺹ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﺎ ﺑﺮﺧﯽ ﺍﺯ ﺁﺛﺎﺭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺟﺎ ﺑﺮﺷﻤﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﺗﻮﺑﻪ، ﻫﻤﻪ ﺍﯾﻦ ﺁﺛﺎﺭ ﺭﺍ ﭘﺎﮎ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ. 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨ 👉 👈 💚 @Naghmeye_Behesht 🕊 •┈┈••✾❀🌸❀✾••┈┈•
🌹شهید مهدی زین الدین به نقل از همرزم شهید : بینش عمیقی نسبت به تک تک نیروها داشت. با یکی دو برخورد می فهمید فلان نیرو به درد چه واحدی می خورد. گاه نیروی خاصی را انتخاب می کرد ، همه جا با خود همراهش می کرد، آن وقت بعد از چهارده، پانزده روز می دیدی حکمی برایش زده است به عنوان مسؤل فلان واحد. یعنی در این مدت رویش کار می کرد، او را مورد ارزیابی قرار می داد و کاملا به نقاط قوت و ضعفش آگاه می شد. پس از شهادت آقا مهدی، در لشکر هر چه نیروی با کیفیت و کارآمد در طول جنگ داشتیم، حاصل زحمتهای 🌹شهید زین الدین بود. 🆔 @misagh72
🌹شهید زین الدین نحوه شهادت : از جلسه که بیرون آمدیم، پای ماشین ها، 🌹کاوه به 🌹زین الدین گفت: «برنامه ی شما چیست؟» زین الدین گفت: «ما از جادهٔ بانه به سردشت می رویم.» کاوه گفت: «الان وقت خوبی نیست. ما می خواهیم برویم سپاه کامیاران، شب آن جا بخوابیم، شما هم با ما بیایید. صبح با هم از کامیاران می رویم.» زین الدین نپذیرفت و گفت: «نه، تا غروب نشده می رویم، هرجا هم به شب خوردیم، در یک پایگاه می مانیم، صبح می رویم.» او همراه برادرش مجید، با استیشن فرماندهی راه افتاد، ما هم به سپاه کامیاران رفتیم. شب حدود ساعت یازده، از قرارگاه تلگرافی آمد مبنی بر این که در جاده بانه - سردشت، دستگاه استیشن فرماندهی کمین خورده است. به محض این که کاوه نامه را دید، گفت: «بچه ها! زین الدین را زدند!» 🆔 @misagh72
👈 پیام در خصوص جریانات اخیر بسم الله الرحمن الرحیم اقدام ننگین گرچه تنش‌زدایی با نظام سلطه را بهانه کار خود کرده بود، توسط ستون پنجم داخلی و «فی قلوبهم مرضِ» بی جیره و مواجب طراحی شد تا نتیجه خوش بینی و اعتماد به دشمن و عدم اعتماد به وعده‌های الهی و فرامین و راهبردهای امام انقلاب بر همگان واضح شود. تا به امروز چنان حفره‌های حقوقی این مولود حرام عیان شده که کسی دیگر یارای دفاع ندارد و چشم‌های بسیاری از آزادمردان را باز کرد. منتها به دیدن گذشته نیست که البته کورباطنانِ به آیات الهی از درک گذشته هم عاجزند «و ما انت بمسمع من فی القبور» بلکه آینده است که در انتظار است. از آنجاییکه خدای متعال، قوم‌های برگزیده و قیام کرده را با تنبیه، تطهیر و عفو می‌کند با شهادت ملت را هم تنبیه کرد و هم در معرض آزمون «فقاتلوا ائمة الكفر» و قرار داد تا عزت ابدی را برای آنها رقم بزند. به شهادت خود این انتقام انجام نشد و صرفاً سیلی زده شد. لذا کار ملت ایران سخت‌تر شد. روز به روز فشارها و خرابکاری‌ها زیادتر شد. خدای متعال مجددا ملت ایران را بخشید «ثم عفونا عنکم من بعد ذلک» و او را در جدیدی قرار داد تا یکبار دیگر عزت جهانی را به فضل الهی برای خودشان بخرند. این فرصت طلایی با در اختیارمان است. اگر سربلند شدیم که پیروزی‌های بعدی در انتظارمان است و چنانچه شکست خوردیم در جایگاه بسیار اسفناک و بدی خواهیم نشست «ضربت علیهم الذله و المسکنه و باءوا بغضب من الله» امروز همان چشمانش از ترس بی اختیار در حدقه می‌چرخد «تدور اعینهم کالذی یغشی علیه من الموت» و صبر و شکیبایی ذلیلانه را به انتظار انتخابات آمریکا پیشنهاد می‌دهد که همان مردودی در آزمون است. جواب قاطع، کاهش تعهدات برجامی یا حتی توقف تعهدات نیست بلکه در مرحله اول «و اما تخافن من قوم خیانة فانبذ الیهم علی سواء» و گام دوم به سرعت خروج از NPT است تا دست برتر مؤمنان حفظ شود «و انتم الاعلون ان کنتم مؤمنین» در غیر این صورت تیه و سرگشتگی طولانی، ملت را خواهد گرفت و تا پای‌بوسی نظام سلطه پیش خواهد رفت و نخ تسبیح نظام پاره خواهد شد «لن ترضی عنک الیهود و لا النصاری حتی تتبع ملتهم» والعاقبه للمتقین ۱۸ شهریور ۹۹ غلامرضا قاسمیان ✅ @qasemian_ir
🔻اسماعيلي: سلبريتي‌ها درباره همه‌چيز اظهارنظر مي‌كنند بدون اينكه چيزي از ماجرا بدانند سخنگوي قوه قضاييه: چرا دلسوزان «نويد افكاري» درباره خانواده داغدار مقتول حرفي نمي‌زنند؟ او هم انسان است نويد افكاري دست به قتل زده و خب بايد قصاص شود؛ خودِ قاتل در دادگاه علني به جرمش اقرار كرده، آن‌وقت اين فضاسازي براي چيست برخي از چهره‌هاي مشهور تا خبري مي‌شنوند بدون اينكه چيزي بدانند اظهارنظر مي‌كنند؛ انگار قسم خورده‌اند در همه چيز ورود كنند بدون اينكه تخصصي يا اطلاع درستي داشته باشند. ⛔افشاگری علیه"دشمنان داخلی"👇 @doshmandakheli
🔻زاغری، معادل ۱۳۵۰ تانک روزنامه «وطن‌امروز» نوشت: 🔹هم‌زمان با صدور کیفرخواست جدید برای نازنین زاغری، جاسوس انگلیسی وزیر خارجه انگلیس از تلاش فعالانه این کشور برای پرداخت بدهی ۴۲ ساله به ایران به خاطر نقض قرارداد خرید تانک‌های چیفتن خبر داد 🔹بن ‌والاس، وزیر دفاع انگلیس گفت «فعالانه» به دنبال پرداخت بدهی کشورش به دولت ایران است که در نهایت می‌تواند به آزادی شهروندان دو‌تابعیتی بریتانیا از جمله «نازنین زاغری-راتکلیف» کمک کند 🔹دولت انگلیس برای نخستین‌بار به طور رسمی بدهی ۴۰۰ میلیون پوندی خود به ایران را پذیرفته و تلویحا ادعا کرده زندانی ‌شدن نازنین زاغری در ایران، با این بدهی مرتبط است پی‌نوشت: این موضوع نشان میدهد زاغری چه جاسوس ارزشمندی برای انگلیس است! ⛔افشاگری علیه"دشمنان داخلی"👇 @doshmandakheli
10.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌سخنرانی ✅ راهپیمایی حتی با وجود برای ما ضروری است... ✌از دست ندید 👈دست به دست انتشار بدید تا به دست برسه... 📹 ما هنوز به این فضای نیاز داریم!
3.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ما مي‌خواهيم فريبكارى و اغفال بكنيم، بازى درآوريم، وعده دروغ بدهيم، گول بزنيم و به ادعاها عمل نكنيم؟ ♨️ این سیاست اسلام نیست... ☑️ @Sh_Aviny
5.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 درد و دل جوان عراقی با امام حسین علیه السلام و حضرت عباس علیه السلام درباره برگزاری مراسم اربعین 🔹 مگه میشه امسال مردم علم بدست نیان! 🔹 مگه میشه موکب ها برپا نشن؟ ☑️ @Sh_Aviny
ده خاطره راجع به 🌹شهید زین الدین عراقی ها، نصف خاکریز را باز کرده بوند و آب بسته بودند توی نیروهای ما. از گردان، نیرو خواستیم که با الوار و کیسه ی شن، جلوی آب را بگیریم. وقتی که آمدند، راه افتادیم سمت خاک ریز. دیدیم زین الدین و یکی دونفر دیگر، الوار های به چه بلندی را به پشت گرفته بودند و توی آب به سمت ورود ی خاکریز می رفتند. گفتم:«چرا شما؟ از گردان نیرو آمده» گفت:«نمی خواست. خودمون بندش می اوریم.» 2) عراق پاتک سنگینی کرده بود. آقا مهدی، طبق معمول، سوار موتورش توی خط این طرف و آن طرف می رفت و به بچه ها سر می زد. یک مرتبه دیدم پیدایش نیست. از بچه ها پرسیدم، گفتند«رفته عقب.» یک ساعت نشد که برگشت و دوباره با موتور، از این طرف به آن طرف. بعد از عملیات، بچه ها توی سنگرش یک شلوار خونی پیدا کردند. مجروح شده بود، رفته بود عقب، زخمش را بسته بود، شلوارش را عوض کرده بود، انگار نه انگار و دوباره برگشته بود خط 3) سرتاسرِ جزیره را دودِ انفجار گرفته بود. چشم چشم را نمی دید. به یک سنگر رسیدیم. جلوش پر بود از آذوقه. پرسیدیم «اینا چیه؟»گفتند«هیچ کس نمی تونه آذوقه ببره جلو. به ده متری نرسیده، می زننش.» زین الدین پشت موتور، جعفری هم ترکش، رسیدند. چند تا بسته آذوقه برداشتند و رفتند جلو. شب نشده، دیگر چیزی باقی نمانده بود. 4) شب دهم عملیات بود. توی چادر دور هم نشسته بودیم. شمع روشن کرده بودیم.صدای موتور آمد. چند لحظه بعد، کسی وارد شد. تاریک بود. صورتش را ندیدیم. گفت «توی چادرتون یه لقمه نون و پنیر پیدا می شه؟» از صدایش معلوم بود که خسته است. بچه ها گفتند «نه، نداریم.» رفت. از عقب بی سیم زدند که «حاج مهدی نیامده آن جا؟» گفتیم «نه.» گفتند «یعنی هیچ کس با موتور اون طرف ها نیامده؟» 5) جزیره را گرفته بودیم. اما تیر اندازی عراقی ها بد جوری اذیت می کرد. اصلا احساس امنیت و آرامش نمی کردیم. سرِ ظهر بود که آمد. یک کلاشینکف توی دستش بود نشست توی سنگر، جلوی دید مستقیم عراقی ها. نشانه می گرفت و می زد. یک دفعه برگشت طرفمان، گفت«هر یک تیری که زدن، دو تا جوابشونو می دین.» همان شد. 6) اول من دیدمش. با آن کلاه خود روی سرش، و آرپی جی روی شانه اش مثل نیروهایی شده بود که می خواستند بروند جلو. به فرمانده گردانمان گفتم. صدایش کرد «حاج مهدی!» برگشت. گفت«شما کجا می رین؟» گفت«چه فرقی می کنه؟ فرمان ده که همه ش نباید بشینه تو سنگر. منم با این دسته می رم جلو.» 7) بعد خیبر، دیگر کسی از فرمانده گردان ها و معاون ها شان باقی نماند بود؛ یا شهید شده بودند، یا مجروح. با خودم گفتم«بنده ی خدا حاج مهدی. هیچ کس رو نداره. دست تنها مونده.» رفتم دیدنش. فکرمی کردم وقتی ببینمش، حسابی تو غمه. از در سنگر فرمان دهی رفتم تو. بلند شد. روی سرو صورتش خاک نشسته بود، روی لبش هم خنده ؛ همان خنده ی همیشگی. زبانم نگشت بپرسم«با گردان های بی فرمان دهت می خواهی چه کنی؟» 8) ماشین، جلوی سنگر فرماندهی ایستاد. آقا مهدی در ماشین را باز کرد. ته آیفا یک افسر عراقی نشسته بود. پیاده اش کردند. ترسیده بود. تا تکان می خوردیم.، سرش را با دست هایش می گرفت. آقا مهدی باهاش دست داد و دستش را ول نکرد. رفتند پنج شش متر آن طرف تر. گفت برایش کمپوت ببریم. چهار زانو نشسته بوند روی زمین و عربی حرف می زند. تمام که شد گفت «ببرید تحویلش بدید.» بی چاره گیج شده بود باورش نمی شد این فرمان ده لشکر باشد. تا آیفا از مقر برود بیرون، یک سره به مهدی نگاه می کرد. 9) چند تا سرباز، از قرارگاه ارتش مهمات آورده اند. دو ساعت گذشته و هنوز یک سوم تریلی هم خالی نشده، عرق از سر و صورتشان می ریخت. یک بسیجی لاغر و کم سن و سال آمد طرفشان. خسته نباشیدی گفت و مشغول شد. نمی دانستند آقا مهدی است. تا ظهر کار تمام شد.سربازها پی فرمانده می گشتند تا رسید را امضا کند. همان بنده ی خدا، عرق دستش را با شلوار پاک کرد رسید را گرفت و امضا کرد. 10) توی تدارکات لشکر، یکی دو شب، می دیدم ظرف ها ی شام را یکی شسته. نمی دانستیم کار کیه. یک شب، مچش را گرفتیم. آقا مهدی بود. گفت «من روزها نمی رسم کمکتون کنم. ولی ظرف های شب با من» 🆔 @misagh72
🌹شهید زین الدین نفر چهارم کنکور دانشگاه شیراز شد و در رشته پزشکی قبول شد اما حضور در جبهه را واجب تر دید. بیست و دو سه سال بیشتر نداشت که فرماندهی لشکر 17 علی بن ابیطالب را به او سپردند و 17 آذر 1363 هم جاده بانه سردشت، جاده 25 ساله عمرش را به آسمان متصل کرد.   اما مهدی زین الدین به خاطر اینها عزیز نشد. ستاره ها نور می دهند، نه آنکه نور بگیرند و مهدی ستاره درخشانی بود از قبیله آنان که نامشان در زمره یاران آخر الزمانی امام عشق ثبت گردیده ... 🆔 @misagh72