🌹شهید نورعلی شوشتری
شفاعت امام خمینی(ره)
روزی يكی از زيباترين خاطراتش را از عمليات مرصاد برايم اينگونه تعريف كرد: «وقتي عمليات با موفقيت به اتمام رسيد. مرحوم حاج سیداحمد خمینی با دفتر امام تماس گرفت و به ایشان اطلاع داد كه عمليات با موفقیت تمام شده و دشمن منهدم شده است. نيروها هم در حال برگشتن به عقب هستند. صدای امام خمينی (ره) را از پشت تلفن شنيدم كه فرمودند: «اگر قابل باشم، در روز قيامت شوشتری را قطعا شفاعت میكنم.» شهید با گريه و اشك اين خاطره را برايم تعريف كرد.
به نقل از (همسر سردار شهيد نورعلی شوشتری)
🆔 @misagh72
🌹شهید شوشتری
وصيتهايي در حاشيه كتابها
بسيار اهل مطالعه بود و كتابهاي فراواني براي ما به يادگار گذاشتهاست. هميشه كنار سجادهاش يك جلد قرآن، مفاتيح و ديوان حافظ بود. وقتي مطالعه ميكرد، در كنار صفحات كتاب يادداشت مينوشت. يك جور نكتهبرداري و حاشيهنويسي بود. هر كتابي را كه حالا باز ميكنيم، در هر گوشه آن نكتهاي، دستخطي و يادداشتي از پدر را ميبينيم كه مانند يك وصيتنامه ما را در مشكلات ياري ميكند.
زهرا شوشتری – فرزند شهید
🆔 @misagh72
🌹شهید رجبعلی محمدزاده
به نقل از دوستان شهید:
ترجیح خدمت بر مقام
همواره در تماس های تلفنی نام بچه ها را می آورد و می گفت: این ها را فراموش نکن! اخیراً توسط برخی از بچه ها زمزمه هایی شده بود مبنی بر استاندارشدن ایشان. گفت: رها کنید این حرف ها را! من یک لحظه خدمت در این لباس را به هزاران سال استانداری نمی فروشم. بعد هم گفت: با رفقا صحبت هایی کرده ایم که در هفته بسیج، بچه های گردان را جمع کنیم و این پراکندگی ها را برطرف کنیم، زمینه هایش را مهیا کنید! ایشان یک روانشناس متبحر بود و تغییرات حال بچه ها را به سرعت متوجه می شد. همین قدر که دست نیرو را می گرفت و چند قدم با او می رفت، آرامشی در آن فرد ایجاد می کرد که از حالت پریشانی فاصله می گرفت. لازم نبود حرفی هم به بزند؛ همین قرار گرفتن کنار او این اثرات را داشت.
🆔 @misagh72
🌹شهید نورعلی شوشتری :
خادم علیابنموسیالرضا(ع)
در عين صلابتی كه داشت، زماني كه پا به حرم مطهر حضرت رضا(ع) ميگذاشت، واقعا با كمال خضوع و خشوع وارد میشد. همیشه شهيد شوشتری برای كشيك از «در طلا» میآمد. قبل از شهادتش آنجا كنار در طلا، روبهروی ضريح مطهر ايستاده بودم كه ایشان آمد. سلام و احوالپرسی كردم. سردار شوشتری گفت: «اجازه میدهی آقای اسلامفر بايستم؟» گفتم: «اختيار داريد، شما هر زمان كه تشريف بياوريد در خدمت هستيم.» چوبپَر را به ايشان دادم و پست را تحويل گرفت. او اين كلام را به من گفت: «شايد اين آخرين پستم باشد در اينجا.» واقعا به ايشان الهام شده بود و به اين رسيده بود كه اين سفر آخر است و اين زيارت كه الان آمده، زيارت آخری است و اين آخرين خاطره من از اوست.
به نقل از حسين اسلامفر(از خدام کشيک حرم رضوی)
🆔 @misagh72
7.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لحضاتی از جنگ سوریه
انهدام خودروی انتحاری داعش توسط نیروهای مقاومت
به یاد 🌹شهید سردار سلیمانی
به امید فتح قدس به زودی انشاالله
🆔 @misagh72
🌹سردار شهید نور علی شوشتری
بخشی از سخنان آن شهید بزرگوار قبل از شهادت:
اگر امروز هم هر دیوانه و هر ابلهی دستش به این کشور دراز شود ، دستش را قطع می کنیم. ما همان آدم ها هستیم و با همان انگیزه و همان اراده .
حالا درست است که موهایمان سپید شده است، اما امروز برای شهید شدن بیشتر آماده هستیم ، چون آنروز یک آرزوهایی توی دلمان بود ، اما امروز همه آرزوهایمان تمام شده.
امروز برای شهادت از هر روزی آماده تر هستیم
✅شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
🆔@misagh72
🌹شهید نورعلی شوشتری
امید بچه ها بود
توی لشکر می گفتند اگر کسی جوابتان را نداد بروید پیش سردار شوشتری. بچه ها می رفتند کمین می کردند تا برای نماز بیرون بیاید، چون دفتردارش راه نمی داد، حالا به دلایل نظامی. برای نماز که بیرون می آمد، همه دوره اش می کردند. بعضی از سربازها می گفتند: ما نان آور خانه هستیم؛ دستور می داد بررسی کنند که اگر حرفش درست است ظهرها از پادگان خارج شود. این همان سرداری است که وقتی توی عملیات می خواهند عقب نشینی کنند، خودش با موتور تک تک سنگرها را سر می زند که نکند یک بسیجی جامانده باشد و اسیر شود.
🆔 @misagh72
🌹شهید نورعلی شوشتری
بلوچ ها گریه می کردند
بلوچ ها در شهادت شوشتری گریه می کردند، می گفتند: عجب سرداری شما داشتید؟ شوشتری با این ها چه کار کرد، قلب ها را تسخیر کرد.
آقای عابدینی :
همه ما به دنبال کارهای بزرگ هستیم، هیچ کدام از ما دنبال کارهای مانده نرفته ایم. شهید شوشتری سراغ کار روی زمین مانده رفت.
🆔 @misagh72
🌹شهید شوشتری
همه عمر خدمتش در حال جهاد بود
شايد خيليها ندانند كه شهيد شوشتري در كدام عمليات مجروح شدند،يا در كدام عمليات جانبار شدند،شايد يكبار همايشان به آسايشگاهي نرفت. در عملياتي كه حدود 2 تا 3هزار جانباز شيميايي داشتيم، شهيد شوشتري در متن همان عمليات بود اما هرگز براي كنترل و بازديد پزشكي نرفت، بنابراين امروز ممكن است خيليها تصور كنند كه قامت رعناي شهيد شوشتري همه جايش سالم بود.
شما حتي اگر هشت سال دفاع مقدس را نگاه كنيد نميتوانيد يك دوره اقامت طولاني در پشت جبهه از شهيد شوشتري پيدا كنيد، اگر هم بوده دورههاي درمان مجروحيتهايش است يا دورههاي اضطراري خانوادگي.
اگر يك پژوهشگر امروز زندگي شهيد شوشتري را در هشت ساله جنگ مورد بررسي قرار بدهد، مطمئن باشيد كه يك دوره يك ماهه پيدا نخواهد كرد كه او فارغ از دغدغه جنگ بوده باشد.
سردار احمدی همرزم شهید و فرمانده سپاه امام رضا(عليه السلام)
🆔 @misagh72
🌹شهید رجبعلی محمدزاده
فرمانده شجاع پابرهنه
جنگیدن آقا رجب هم خصوصیات عجیبی داشت. همیشه آستین و پاچه هایش را مقداری بالا می زد. بدون کفش و کلاه حرکت می کرد و همه بچه ها را در وسط میدان مدیریت می کرد. ایشان معمولاً کفش پایش نمی کرد و بسیار شجاعانه می جنگید. روحیاتی در ایشان بود که ما در احادیث و در وصف یاران پیغمبر شنیده بودیم.
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
حسینیها پشت سر من
در خاطرهای دیگر به نقل از همرزمان شهید محمد زاده آمده است: «تک مهران بود، تانکهای دشمن که آمدند همه پا به فرار گذاشتند، این اوضاع را که دید لباس هایش را در آورد، پا برهنه «آر. پی. جی» بر دوش، به سمت تانک ها رفت. به ما هم گفت: حسینی ها پشت سر من. انگار کربلا و عاشورا بود، ما هم رفتیم با منفجر شدن چند تانک، عراقیها فرار را بر قرار ترجیح دادند.»
🆔 @misagh72
🌹شهید رجبعلی محمد زاده
از همرزمان شهید :
شرمنده بزرگواری اش بودیم
با توجه به اینکه بنده و حاج آقای سالاری و اسماعیلی مقداری سن مان در گردان از بقیه بیشتر بود، آقا رجب به خاطر همین، همیشه با ما بسیار با احترام رفتار می کرد و ما همیشه شرمنده ایشان می شدیم. می آمد و از تک تک ما سؤال می کرد که اگر مشکلی برای دویدن و یا شنا دارید، بگویید تا مراعات شما را بکنیم. این رفتارها بود که ایشان را بزرگ کرده بود. درجه و مقامش از ما بالاتر بود.
🆔 @misagh72
🌹شهید شوشتری
عملیات کربلای5
در عملیات کربلای5 از نیروهای لشکر، 5نفر در موقعیت سخت و خطرناکی قرار گرفتند. ما داخل سنگر کوچکی که گروهی از فرماندهان از جمله شهید شوشتری در آن بودند، نشسته بودیم. سردار شوشتری توسط بیسیم مشغول هدایت عملیات بود. اصلا در جمع ما نبود و تمام فکرش پیش بچههای خط بود. همین لحظه سعید مولف اناری برداشت و مشغول آب کردن آن برای شهید شوشتری شد. به سعید گفتم: «آقا سعید خیلی فشار میدهید. الان می ترکد.» اما گوشش بدهکار نبود. انار ترکید!... سر و صورت شهید شوشتری هم... شهید شوشتری که تا آن لحظه اصلا حواسش نبود. از جا پرید و نگاهی به اطراف کرد و با گوشی بیسیم به سر من زد. بعد که عملیات تمام شد، گفتم: «حاج آقا سعید انار رو ترکاند. چرا من را زدید؟» پاسخ داد: «سعید دور بود و من وقت نداشتم که او را بزنم...»
همرزم شهید شوشتری
🆔@misagh72