eitaa logo
التجا (دوستداران امام زمان)
19.7هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.7هزار ویدیو
1هزار فایل
▫️سامانه تخصصی پیرامون مهدویت و دعا برای ظهور امام زمان ▪️توجه به مناسبت‌های آیینی با رویکرد مهدوی ▫️در قالب سخن آوا، عکسنوشته، داستانک، تشرفات و... 👈 آدرس اینستاگرام: https://www.instagram.com/elteja_com 🚫بدون تبلیغ و تبادل ادمین: @Eltejagroup
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ▫️صدای کبوترها خانه را پر کرده بود. امام نشسته بود روی تخت، داخل حیاط. ناگهان لبخند آمد روی لب‌های امام. علّت را پرسیدند. امام کاظم علیه السلام فرمود: این دو کبوتر را می‌بینید؟ زن و شوهرند. شوهر دارد برای زنش آواز می‌خواند: «آرامشم! ❤️ عروس خانه‌ام! در این دنیا هیچکس را بیشتر از تو دوست ندارم، مگر امام زمانم؛ همین آقایی که روی تخت نشسته!» . 📚 برگرفته از بصائر الدرجات ج1 ص342 و ص346. . 👈 این حکایت اگرچه در مورد امام رضا علیه السلام مشهور شده، اما بررسی‌ها نشان می‌دهد در اصل مربوط به امام کاظم علیه السلام است. 🔘 اینکه انسان کسانی غیر از خودش را دوست داشته باشد خیلی زیباست. اما قانون خدا این است که نباید هیچ کس را بیشتر از نماینده او یعنی امام زمان علیه السلام دوست داشته باشیم. خیلی وقتها خدا ما را در این مورد امتحان میکند و ما را در یک دوراهی قرار میدهد که خواسته‌ی عزیزانمان با خواسته‌ی امام زمانمان مخالف است تا معلوم شود آیا حاضریم اماممان را بر معشوقمان ترجیح دهیم؟! @Elteja
‍ ▫️به مناسبت روز (24 ذی الحجه) آرام و قرار نداشتند. پیامبر صلی الله علیه وآله برایشان نامه فرستاده بود. دعوتشان کرده بود مسلمان شوند. مسیحی بودند و اهل نجران. گفتند: اگر واقعا پیامبر خداست، باید اسمش در کتاب‌های آسمانی قبل آمده باشد. رفتند سراغ صحیفه‌ی حضرت آدم. بخشی از صحیفه، قصّه‌ی روزهای اوّل خلقت بود. همان‌جا که خدا همه‌ی فرزندان آدم را به او نشان داد. در میان همه آن‌ها، چهارده نور چشم آدم را خیره کرد.🌟 پرسید: خدایا این‌ها کیستند؟ شنید: "این‌ها بهترین فرزندان تو هستند: محمّد و اهلبیتش علیهم السلام" در میان آن چهارده نور، مردی بود که وجودش مثل ستاره‌ی صبح می‌درخشید. خدا به آدم فرمود: "روزی به دست این فرزندت بندگانم را نجات خواهم داد ✨ آن روز زمین را از عدالت و مهربانی لبریز خواهم کرد، همان‌طور که از ظلم و بی‌رحمی پر شده" 📚 برگرفته از اقبال الاعمال، جلد2 ص336. @Elteja
‍ ▪️پرسید: دیشب کجا بودی؟ عرض کرد: کسی خبر آورد از رویت هلال محرم، یکی از دوستان شما مجلس عزا گرفته بود، مهمان مجلس او شدم، برای گریه بر جدّ غریبتان حسین علیه السلام. امام دعایش کرد و فرمود: وقت بیرون آمدن، مقابل درب خانه کسی را ندیدی؟ گفت: دیدم، ولی نشناختمش. شب بود و هوا تاریک! امام صادق علیه السلام فرمود: من بودم آنکه دیدی و نشناختی! عرض کرد: پس چرا نیامدید، تا صدرنشین مجلس عزا باشید؟! فرمود: خواستم وارد شوم، ولی دیدم که رسول خدا، امیرالمومنین و حضرت زهرا علیهم السلام در صدر مجلس حاضرند و اشک میریزند. 📚 برگرفته از احرام محرم، ص ۵۰ (به نقل از ثمرات الاعواد، ج۱، ص۱۱۶) @Elteja
‍ ‍ ▪️جمع شده بودند خانه امیرالمومنین علیه‌السلام، همه گرم صحبت بودند. ناگهان پسر ارشد خانواده وارد شد. شنیدند که پدر به پسر فرمود: مَرْحَباً يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ خوش آمدی فرزند پیامبر صلی الله علیه وآله! چنددقیقه بعد پسر دوم مولا آمد، این بار شنیدند که پدر فرمود: پدر و مادرم به فدایت، ای که از نسل توست فرزند بهترین بانوان! برای همه سوال شد: چرا حسین علیه‌السلام را اینطور صدا زدید؟! منظورتان از فرزند بهترین بانوان کیست؟! امیرالمومنین علیه‌السلام فرمود: منظورم مهدی علیه‌السلام است، نهمین فرزند از نسل حسین علیه‌السلام، او گم‌شده‌ای است که رانده و آواره است... 📚 برگرفته از منتخب‌الأثر، ج‏۲، ص۲۰۶، حدیث۵۶۸. @Elteja
▪️حاجتش ازدواج بود. اما گره از کارش وا نمی‌شد. به سرش زد برود مسجد سهله. شبانه از کربلا راه افتاد. ✋ بین راه سیّدی نورانی دید. به اسم صدایش زد. فرمود: کجا می‌روی؟ گفت: سهله. سیّد همراهش شد. بین راه شروع کردند روضه خواندن، روضه شش‌ماهه کربلا. سیّد می‌خواند، او گریه می‌کرد. او می‌خواند، سیّد گریه می‌کرد. چند لحظه بعد رسیدند به مسجد سهله! 👈 فرمود: برو داخل مسجد، وقتی برگردی کربلا، حاجت‌روا می‌شوی. سیّد که رفت به خودش آمد: این سیّد مرا از کجا می‌شناخت؟ چطور یک‌شبه مرا از کربلا به سهله رساند؟ حاجتم را از کجا می‌دانست؟ فهمید صاحب مسجد سهله را دیده. صبح که شد برگشت کربلا. عصر همان روز به حاجتش رسید! 📚 شیفتگان حضرت مهدی علیه السلام، ج۱ ص۲۶۸. @Elteja
‍ ▪️مهمان خانه‌ی امام شده بود. امام خرما تعارفش کرد، گفت: از غصّه نمی‌توانم چیزی بخورم؛ در راه دیدم ماموران حاکم زنی را می زدند؛ می‌خواستند زندانی‌اش کنند؛ کسی به دادش نمی‌رسید! امام پرسید: مگر چه کرده بود؟ بَشّار گفت: شنیدم از مردم که پایش لغزیده و زمین خورده. همان وقت دشمنان مادرتان زهرا سلام الله علیها را نفرین کرده. محاسن امام صادق علیه السلام خیس اشک، فرمود: برخیز! 👈 برویم مسجد سهله آنجا برای نجاتش دعا کنیم. امام دو رکعت نماز خواند، دست به دعا برداشت، بعد دعا فرمود: آزادش کردند، برویم! خبر آوردند زن آزاد شده. حاکم شهر دویست درهم به او بخشیده؛ برای جبران و دلجویی، زن اما قبول نکرده، با اینکه سخت محتاج بوده. به امر امام بشار به دیدن آن زن رفت. گفت: امام صادق علیه السلام سلامت را رساند، این هفت دینار را هم هدیه فرستاده. زن مات و مبهوت پرسید: امام زمانم به من سلام فرستاد؟ از هوش رفت، وقتی جواب آری شنید. به هوش که آمد، باز همین سوال را پرسید. باز بیهوش شد، از شوق آن سلام. برای سومین بار هم مدهوش شد. بار آخر به بَشّار گفت: به امام زمانم بگو کنیز او هستم و محتاج دعایش. بَشار، همان کرد که زن گفته بود. امام با اشک برایش دعا کرد. 📚 برگرفته از المزار الكبير ، ص۱۳۶. @Elteja
▪️آمده بود مسجد سهله برای عبادت. نزدیک اذان صبح، صدای مناجاتی شنید. دلش رفت. عجب صدای لطیفی! چه سوز و گدازی! صدا از سمت مقام امام زمان علیه السلام می‌آمد. انگار در و دیوار سهله با او دعا می‌خواندند. گوش‌هایش را تیز کرد. می‌خواست ببیند کدام دعاست. جمله‌ای شنید که زبانش بند آمد: " خدایا، شیعیان من را... " فهمید صاحب سهله دارد برای شیعیانش دعا می‌کند. خواست برود سمت مقام، اما نتوانست! پاهایش نا نداشت. صدای مناجات قطع شد. در پاهایش رمق احساس کرد. دوید سمت مقام امام زمان علیه السلام، اما کسی را ندید! 📚 العبقري الحسان، ج‏۲، ص۵۵۹. @Elteja
به مناسبت سالروز وفات افتخار ایران زمین، جناب سلمان فارسی علیه الرحمة (هشتم صفر)؛ ▪️از خوشحالی اشکش بند نمی‌آمد. مژده‌هایی از پیامبر صلی الله علیه وآله می‌شنید که تا آن روز نشنیده بود: "هر پیامبری دوازده جانشین دارد؛ دوازدهمین جانشین من، مهدی علیه السلام است. تو او را خواهی دید! هم تو، هم کسانی که مثل تو باشند، هم کسانی که با معرفت کامل او را ولیّ خود بدانند." سلمان پرسید: یعنی من تا آن روز زنده‌ام؟؟ پیامبر صلی الله علیه وآله آیه‌های رجعت را خواند. گریه‌های سلمان بیشتر شد. پرسید: آن روز شما هم خواهید بود؟! فرمود: " آری. هم من، هم علی، هم فاطمه، هم یازده فرزندشان. هر کس از ما باشد، هر کس همراه ما باشد، هر کس در راه ما رنج دیده باشد، همه آن‌ها هم خواهند بود!..." 📚برگرفته از دلائل الامامة ص ۴۴۷ 📚مشابه در المقتضب الاثر ص۶ @Elteja
▫️پول زیادی خرج کرد. اینجا و آنجا رفت. زخمش را به همه اطبّا نشان داد. پاسخ همه یک چیز بود: "برای این زخم، دارویی نداریم!" ناامید از همه‌شان، نامه نوشت، خطاب به امام زمان علیه السلام. از رنج و بیماریش گفت. ملتمسانه تقاضای دعا کرد. چند روز بعد نامه‌ای دستش رسید. نامه‌ای پر از محبت: «خدا سلامتی‌ات بدهد. از خدا می‌خواهم با ما باشی، هم در دنیا، هم در آخرت». یک هفته نشده، معجزه را دید! خوب خوب شد. طبیبش می‌گفت: حاصل دارو و دوا نیست. زخمی که تو داشتی فقط معجزه می‌خواست! 📚 برگرفته از الکافی ج۱ ص۵۱۹. @Elteja
‍ ▫️با هزار زحمت آمده بودم مدینه، مهمانِ خانه امام شدم. حضرت برایم از ظهور گفت؛ از اینکه انتظار ظهور مثل جهاد در رکاب رسول خداست. صحبت که به اینجا رسید، غریبه‌ای وارد شد. امام حرفش را قطع کرد. حسرتش ماند روی دلم. تا وقتی مدینه بودم، یازده بار دیگر هم آمدم خانه‌ی امام، اما نشد! نشد که امام دست از تقیّه بردارد و سخنش را کامل کند. یک سال گذشت؛ دوباره آمدم مدینه. باز هم مهمان خانه حضرت. امام صادق علیه السلام کلامش را این طور کامل کرد: «مهدی ما خواهد آمد؛ غم‌ها را از شیعیانش خواهد زدود، پس از سختی‌های بسیار، پس از روزگار آزمایش‌های طولانی، پس از زمانه‌ی اندوه و هراس... خوش به حال کسی که آن زمان را درک کند.» 📚 برگرفته از کمال الدین، ج۲، ص۳۳۴. @Elteja