#تمثیل
♨️ بزرگ ترین خطر ❗️
🛑 در شطرنج ، شاه سفید یا سیاه را نمیکشند ؛ ماتش میکنند که نتواند حرکت کند . وقتی حرکت نکرد ، باخته است . اجانب دنبال این نیستند که رهبر ما را ترور کنند ، دنبال این هستند که ماتش کنند ؛ انفعال در او ایجاد کنند ؛ درصدد این هستند که حرفش اثر نکند .فرمانش اثر نکند . یعنی راههای حرکت او را ببندند . جلوی تحرکش را ببندند . از هر راهی برود ، کیش بشود ، از هر نقطهای بخواهد حرکت کند ، راهها را بر او ببندند . آنها دنبال این هستند که مطلبی از ایشان صادر بشود ، اما واقع نشود !
🛑مثلا بگوید «اقتصاد مقاومتی» ، اما هیچ تغییری نکند . بگوید «همدلی و همزبانی» ، اما همان طور که افراد بودند ، باشند . اگر این طور شد ، این بزرگ ترین ضرر است . بزرگ ترین خطر در جمهوری اسلامی این است که رهبر در یک موردی حرفی بزند و یک چیز دیگر از آب در بیاید .
🛑 این «کیش» شدن است ؛ اگر تکرار شد ، «مات» شدن است و ما نباید بگذاریم ، کار به اینجا بکشد .
«مرحوم آیت الله حائری شیرازی»
#شهید_مهدی_نوروزی
🌷🌷🌷🌷🌷
#از_شهداء
برای
#دوست_داران_شهدا
* متولد: ۱۳۶۱
* شهادت: ۲۰ دی ۱۳۹۳
* محل دفن: مزار شهدا کرمانشاه
*علت شهادت: اصابت تیر
* محل شهادت: سامرا
آقا مهدی نسبت به اطرافش بی تفاوت نبود، مثلا اگر همسایه مشکلی داشت، مشکلش را رفع می کرد حتی در خیابان اگر برای کسی مشکلی پیش می آمد بی تفاوت رد نمی شد.
در روز خرید عروسی صحنه ای که خودم بودم و دیدم؛ برای خرید رفته بودیم و قصد برگشتن داشتیم که یک موتور که دو نفر خانم و آقا سوارش بودند و معلوم بود که رابطه شرعی با یکدیگر ندارند، تصادف کرد و آقای موتور سوار از ترس اینکه بلایی سر خانم آمده باشد فرار کرد.
آقا مهدی با دیدن این صحنه به من گفت: که در خودرو بنشین و درها را قفل کن و خودش را به سرعت به موتور سوار رساند و با منحرف کردن موتور سوییچ را در آورد و مانع فرار او شد تا پلیس بیاید و رسیدگی کند.
┄┄┅┅┅🌺┅┅┅┄┄
🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#شبتون_شهدایی
شادی روح مطهر امام راحل وشهدا 🌷 صلوات
🕊🌷🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷
🌷
♦️ #تـلنـگــــر
از شخصـے پرسیدند :
تا بهشت چقدر راه است ؟
گفت : یڪ قدم
گفتند : چطور ؟!
گفت : مثل #شهیدان یڪ پایتان را ڪہ
روے نفس شیطانـے بگذارید
پاے دیگرتان در بهشت است .
🌷 #دختر_شینا – قسمت 4⃣
✅ فصل اول
....میگفتند: « حاجآقا که پدرت است! »
میگفتم: « نه، حاجآقا شوهرم است. هر چه بخواهم، برایم میخرد. »
بچه بودم و معنی این حرفها را نمیفهمیدم. زنها میخندیدند و درگوشی چیزهایی به هم میگفتند و به لباسهای داخل تشت چنگ میزدند.
تا پدرم برود و برگردد، روزها برایم یک سال طول میکشید. مادرم از صبح تا شب کار داشت. از بیکاری حوصلهام سر میرفت. بهانه میگرفتم و میگفتم: « به من کار بده، خسته شدم. » مادرم همانطور که به کارهایش میرسید، میگفت:« تو بخور و بخواب. به وقتش آنقدر کار کنی که خسته شوی. حاجآقا سپرده، نگذارم دست به سیاه و سفید بزنی. »
دلم نمیخواست بخورم و بخوابم؛ اما انگار کار دیگری نداشتم. خواهرهایم به صدا درآمده بودند. میگفتند: « مامان! چقدر قدم را عزیز و گرامی کردهای. چقدر پیِ دل او بالا میروی. چرا که ما بچه بودیم، با ما اینطور رفتار نمیکردید؟!» با تمام توجهای که پدر و مادرم به من داشتند، نتوانستم آنها را راضی کنم تا به مدرسه بروم.
پدرم میگفت: « مدرسه به درد دخترها نمیخورد. »
معلم مدرسه مرد جوانی بود. کلاسها هم مختلط بودند. مادرم میگفت: « همین مانده که بروی مدرسه، کنار پسرها بنشینی و مرد نامحرم به تو درس بدهد. »
اما من عاشق مدرسه بودم. میدانستم پدرم طاقت گریة مرا ندارد. به همینخاطر، صبح تا شب گریه میکردم و به التماس میگفتم: «حاجآقا! تو را به خدا بگذار بروم مدرسه. »
پدرم طاقت دیدن گریة مرا نداشت، میگفت: « باشد. تو گریه نکن، من فردا میفرستم با مادرت به مدرسه بروی. » من هم همیشه فکر میکردم پدرم راست میگوید.
🔰ادامه دارد.....🔰
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه _ بقره_آیه۱۷۷
#اوصاف_نیکو_کاران_واقعی
ونماز به پا می دارد و زکات می پردازد. به عهد و پیمان که متعهد می شوند،وفا می کنند
و در سختیها و بیماری ها و در میدان جنگ و جهاد، صبر و استقامت می کنند . آنها واقعا راستگو هستند
و آنها همان پرهیزکاران واقعی هستند.
🌹ختم گویای سهم روز پنجاه ویکم
┄┅═══✼✨🦋✨✼═══┅┄
📜 #نامه72 : نامه به عبدالله بن عباس
🔹انسان و مقدرات الهی
♦️ پس از ياد خدا و درود، تو از اجل خود پيشی نخواهی گرفت و آنچه كه روزی تو نيست به تو نخواهد رسيد و بدان كه روزگار دو روز است ؛ روزی به سود و روزی به زيان تو می باشد و همانا دنيا خانه دگرگونيهاست و آنچه كه به سود تو(و از آن تو ) است هر چند ناتوان باشی خود را به تو خواهد رساند و آنچه كه به زيان تو است هر چند توانا باشی دفع آن نخواهی كرد.
┄┅═══✼✨🦋✨✼═══┅┄
📜 #نامه71 : نامه به منذر بن جارودی عبدی که در فرمانداری خود، خیانتی مرتکب شده بود.
🔹سرزنش از خيانت اقتصادی
♦️پس از ياد خدا و درود، همانا شايستگی پدرت مرا نسبت به تو خوشبين و گمان كردم همانند پدرت می باشی و راه او را ميروی. ناگهان به من خبر دادند كه در هواپرستی چيزی فرو گذار نكرده و توشه ای برای آخرت خود باقی نگذاشته ای، دنيای خود را با تباه كردن آخرت آبادان می كنی و برای پيوستن با خويشاوندانت از دين خدا بريده ای، اگر آنچه به من گزارش رسيده، درست باشد شتر خانه ات و بند كفش تو از تو باارزش تر است و كسی كه همانند تو باشد، نه لياقت پاسداری از مرزهای كشور را دارد و نه می تواند كاری را به انجام رساند، يا ارزش او بالا رود، يا شريك در امانت باشد. يا از خيانتی دور ماند پس چون اين نامه به دست تو رسد نزد من بيا. ان شاء الله.
┄┅═══✼✨🦋✨✼═══┅┄
📜 #نامه70 : نامه به سهل بن حنيف انصاری فرماندار مدینه در سال ٣٧ هجری آنگاه که گروهی از مردم مدینه گریخته و به معاویه پیوستند.
🔹روش برخورد با پديده فرار
♦️پس از ياد خدا و درود، به من خبر رسيده كه گروهی از مردم مدينه به سوی معاويه گريختند، مبادا برای از دست دادن آنان و قطع شدن كمك و ياريشان افسوس بخوری كه اين فرار برای گمراهی شان و نجات تو از رنج آنان كافی است، آنان از حق و هدايت گريختند و به سوی كوردلی و جهالت شتافتند. آنان دنياپرستانی هستند كه به آن روی آوردند و شتابان در پی آن روانند. عدالت را شناختند و ديدند و شنيدند و به خاطر سپردند و دانستند كه همه مردم در نزد ما در حق يكسانند، پس به سوی انحصارطلبی گريختند دور باشند از رحمت حق و لعنت بر آنان باد. به خدا سوگند، آنان از ستم نگريختند و به عدالت نپيوستند، همانا آرزومنديم تا در اين جريان، خدا سختی ها را بر ما آسان و مشكلات را هموار فرمايد. ان شاء الله، با درود.
┄┅═══✼✨🦋✨✼═══┅┄
خوش بحال قلبهایی، که هر صبح؛
رو به یاد تـــو، باز میشوند...
طراوت همه عالم...
در گروی تکرار یاد تـــوست حضرت صاحب دلم!
✋🏻سلامتنہادليݪطࢪاوتزمین❤️
#اللّٰھـُــم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَجْ❣
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع