eitaa logo
امام رضـایےام💚
223 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1هزار ویدیو
3 فایل
شکوه بارگاهش را که دیدم با خودم گفتم بهشتی هم اگر روی زمین باشد همین باشد السَّلامُ عَلَیْکَ يَا أبَا الْحَسَنِ يَا عَلِىِّ بْنَ مُوسىٰ الرِّضا
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز صد و چهل و هشتم ┄┄┅┅✿❀🍃🌹🍃❀✿┅┅┄┄ 📜 : (از نوف بكالی نقل شد كه امام علیه السلام در سال ٤٠ هجری در اواخر عمر خود در شهر كوفه بر روی تخته سنگی كه جعده بن هيبره مخزومی برای او نصب كرد ايستاد و اين سخنرانی را ايراد كرد، در حالیكه پيراهنی خشن از پشم بر تن داشت و شمشيری با بندی از ليف خرما به گردن آويخته و بر پاهای مباركش، كفشی از ليف خرما داشت و بر پیشانی او پینه از کثرت سجود آشکار بود، فرمود:) 1️⃣ ستايش پروردگار سبحان ستايش خداوندی را سزاست که سرانجام خلقت و پايان کارها به او باز می گردد. خدا را بر احسان بزرگش و برهان آشکار و فراوانی فضل و آنچه بدان بر ما منّت نهاده است می ستائيم، ستايشی که حقِّ او را اداء کند و شکر شايسته او را به جا آورد، به ثواب الهی ما را نزديک گرداند و موجب فراوانی نيکی و احسان او گردد. از خدا ياری می طلبيم، ياری خواستن کسی که به فضل او اميدوار و به بخشش او آرزومند و به دفع زيانش مطمئن و به قدرت او معترف و به گفتار و کردار پروردگار اعتقاد دارد. به او ايمان می آوريم، ايمان کسی که با يقين به او اميدوار و با اعتقاد خالص به او توجّه دارد و با ايمانی پاک در برابرش کرنش می کند و با اخلاص به يگانگی او اعتقاد دارد و با ستايش فراوان خدا را بزرگ می شمارد و با رغبت و تلاش به او پناهنده می شود. 2️⃣ راههای خداشناسی خدا از کسی متولّد نشد تا در عزّت و توانايی دارای شريک باشد. فرزندی ندارد تا وارث او باشد. وقت و زمان از او پيشی نگرفت و زيادی و نقصان در او راه ندارد. خدا با نشانه های تدبير استوار و خواسته های حکيمانه در خلق نظام احسن، در برابر عقل ها آشکارا جلوه کرده است. از نشانه های آفرينش او خلقت آسمان های پابرجا، بدون ستون و تکيه گاه است. آسمان ها را به اطاعت خويش دعوت و آنها بدون درنگ اجابت کردند. اگر اقرار آسمان ها به پروردگاری او و اعترافشان در اطاعت و فرمانبرداری از او نبود، هرگز آسمان ها را محلّ عرش خويش و جايگاه فرشتگان و بالا رفتن سخنان پاک و اعمال نيک و صالح بندگانش قرار نمی داد. ستارگان را نشانه های هدايت گر بيابان ماندگانِ سرگردان قرار داد، تا به وسيله آنها راهنمايی شوند، ستارگانی که پرده های تاريکِ شب، مانع نورافشانی آنها نمی گردد و نمی تواند از نورافشانی و تلألو ماه در دل آسمان جلوگيری کند. پس پاک است خدايی که پوشيده نيست بر او سياهی تيره و تار بر روی ناهمواری های زمين و نه در قلّه های کوتاه و بلند کوه ها و نه غرّش رعد در کرانه آسمان و نه درخشش برق در لابلای ابرها و نه وزش بادهای تند و طوفان و نه ريزش برگ ها بر اثر بارش باران و نه محلِّ سقوط قطرات باران و نه مسير کشيده شدن دانه ها به وسيله مورچگان و نه غذاهای کوچکِ ناديدنی پشه ها و نه آنچه که در شکم حيوانات مادّه در حال رشد است (خدا به همه آنها آگاه است). 3️⃣ خداشناسی حمد و سپاس خداوندی را سزاست که همواره وجود داشت، پيش از آن که کرسی يا عرش، آسمان يا زمين، جن يا انس، پديد آيند. خداوندی که ذات او را فکرها و عقل های ژرف انديش نمی توانند بشناسند و با نيروی انديشه نمی توانند اندازه ای برای او تصوّر کنند. هيچ سؤال کننده ای او را به خود مشغول نسازد و فراوانی عطا و بخشش از دارايی او نکاهد، برای ديدن به چشم مادّی نياز ندارد و در مکانی محدود نمی شود. همسر و همتايی ندارد و با تمرين و تجربه نمی آفريند و با حواس درک نشود و با مردم مقايسه نگردد. خدايی که بدون اعضاء و جوارح و زبان و کام با حضرت موسی(علیه السلام) سخن گفت و آيات بزرگش را به او شناساند. ای کسی که برای توصيف کردن پروردگارت به زحمت افتاده ای! اگر راست می گويی جبرييل و ميکاييل و لشکرهای فرشتگان مقرّب را وصف کن، که در بارگاه قدس الهی سرفرود آورده اند و عقل هايشان در توصيف بهترين آفريننده، سرگردان و درمانده است. تو چيزی را می توانی با صفات آن درک کنی که دارای شکل و اعضاء و جوارح و دارای عمر محدود و أجَلِ معيّن باشد. پس جز الله خدايی نيست که هر تاريکی را به نور خود روشن کرد و هرچه را که جز به نور او روشن بود، به تاريکی کشاند. ┄┄┅┅✿❀🍃🌹🍃❀✿┅┅┄┄
🌷🌷🌷🌷🌷 ✍شهیدی که قرائت به نیت او گره گشاست... 💠مادر شهید می گوید مواقعی که دلتنگ او می شوم با عکسش صحبت می کنم و مطمئن هستم که صدای من را می شنود و به حرف هایم گوش می کند. بیشتر دوستان و اقوام می گویند هنگامی که مشکلی برایمان پیش می آید به نیت حسین می خوانیم و هنوز تمام نشده مشکلمان حل میشود. 💠مادر شهید مدافع حرم حسین بواس که تصویری از این شهید در دستانش بود با بیان اینکه پسرم و روزه قضا نداشت گفت: او از همان دوران کودکی کارهای شخصی اش را خودش انجام می داد و تمام نمازهایش را می خواند و روزه هایش را می گرفت👌 🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ 🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ 🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شادی روح مطهر امام راحل وشهدا 🌷 صلوات 🕊🌷🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
*═✧❁﷽❁✧═* مدام توی رفتار خودم و بقیه دقت می کردم خوب و بد می کردم و با اون عقل 9 ساله سعی می کردم همه چیز رو با رفتار 🌷 بسنجم. اونقدر با جدیت و پشتکار 💪پیش رفتم که ظرف مدت کوتاهی توی جمع بزرگ ترهاشدم آقا مهران این تحسین برام واقعا ارزشمند بود اما آغاز و شروع بزرگ ترین امواج زندگی من شد از مهمونی برمی گشتیم، مهمونی مردونه، چهره پدرم به شدت😞 گرفته بود به حدی که حتی جرات نگاه کردن بهش رو هم نداشتم خیلی عصبانی😡 بود تمام مدت داشتم به این فکر می کردم که - چی شده؟ _ یعنی من کار اشتباهی کردم؟ _مهمونی که خوب بود ... و ترس عجیبی وجودم رو گرفته بود از در که رفتیم تو مادرم با خوشحالی☺️ اومد استقبال مون اما با دیدن چهره پدرم خنده اش خشک شد و مبهوت به هر دوی ما نگاه 👀کرد - سلام  اتفاقی افتاده؟ پدرم با ناراحتی سرچرخوند سمت من - مهران برو توی اتاقت 😒 نفهمیدم چطوری با عجله دویدم 🏃‍♂توی اتاق قلبم تند تند می زد هیچ جور آروم نمی شد و دلم شور می زد چرا؟ نمی دونم لای در🚪 رو باز کردم آروم و چهار دست و پا اومدم سمت حال - مرتیکه عوضی دیگه کار زندگی من به جایی رسیده که من رو با این سن و هیکل به خاطر یه الف بچه دعوت کردن  قدش تازه به کمر من رسیده اون وقت به خاطر آقا باباش رو دعوت می کنن 😏 وسط حرف ها یهو چشمش افتاد بهم با عصبانیت نیم خیزحمله کرد سمت قندون و با ضرب پرت کرد سمتم 😮  - گوساله 🐄مگه نگفتم گورت رو گم کن توی اتاق؟ دویدم داخل اتاق و در رو بستم تپش قلبم💔 شدید تر شده بود دلم می خواست گریه کنم اما بدجور ترسیده بودم الهام و سعید زیاد از بابا کتک می خوردن اما من، نه این، اولین بار بود دست بزن داشت زود عصبی 😡می شدو از کوره در می رفت ولی دستش روی من بلند نشده بود مادرم همیشه می گفت: - خیالم از تو راحته و همیشه دل نگران دنبال سعید و الهام بود منم کمکش می کردم مخصوصا وقتی بابا از سر کار برمی گشت سر بچه ها 👧👦رو گرم می کردم سراغش نرن حوصله شون رو نداشت مدیریت شون می کردم تا یه شر و دعوا درست نشه  سخت بود هم خودم درس📚 بخونم هم ساعت ها اونها رو توی یه اتاق سرگرم کنم و آخر شب هم بریز و بپاش ها رو جمع کنم سخت بود اما کاری که می کردم برام مهمتر بودهر چند  هیچ وقت، کسی نمی دید این کمترین کاری بود که می تونستم برای پدر و مادرم انجام بدم و محیط خونه رو در آرامش نگهدارم اما هرگز فکرش رو هم نمی کردم  از اون شب🌃 باید با وجهه و تصویر جدیدی از زندگی آشنا بشم حسادت پدرم نسبت به خودم حسادتی که نقطه آغازش بود و کم کم شعله هاش ♨️زبانه می کشید فردا صبح هنوز چهره اش گرفته بود عبوس😞 و غضب کرده الهام، 5 سالش بود و شیرین زبون سعید هم عین همیشه بیخیال و توی عالم بچگی و من دل نگران زیرچشمی به پدر و مادرم نگاه 👀می کردم می ترسیدم بچه ها کاری بکنن بابا از اینی که هست عصبانی تر بشه و مثل آتشفشان یهو فوران کنه از طرفی هم نگران مادرم بودم  بالاخره هر طور بود اون لحظات تمام شد من و سعید راهی مدرسه🏦 شدیم دوید سمت در و سوار ماشین شد منم پشت سرش به در ماشین🚖 که نزدیک شدم  پدرم در رو بست - تو دیگه بچه نیستی که برسونمت خودت برو مدرسه😰 سوار ماشین 🚖شد و رفت و من مات و مبهوت جلوی در ایستاده بودم من و سعید هر دو به یک مدرسه می رفتیم مسیر هر دومون یکی بود ♻️ادامه دارد... ══ ೋ💠🌀💠ೋ══
اگه دنبال ی کانال متفاوت و عالی میگردی اگه دنبال ختم هستی وحاجت داری اینجارو ازدست نده http://eitaa.com/joinchat/1608187940Ccb69ba07b6
برگزاری ختم ذکر🌺 یا ودود🌺 برای حل مشکلات https://eitaa.com/joinchat/1608187940Ccb69ba07b6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم زمین در روی زمین فساد نکنید بعد از آنکه زمین, امکانات مناسب برای زندگی خوب را در اختیار انسانها گذشته و از وجود فسادگران پاک و اصلاح شده است. خدا را با حالت ترس وامید بخوانید رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است
💠السّلام علیکَ ایُّها المقدَّمُ المأمول... 🌺سلام بر تو ای مولایی که آرزوی آمدنت بهترین آرزوهاست و آرزومندان و منتظرانت، برترین مردم تاریخ... 🌼‌‌📣امام مهدی منتظر ماست
🌹ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز صد و چهل و نهم ┄┄┅┅✿❀🍃🌹🍃❀✿┅┅┄┄ 📜 4️⃣ سفارش به تقوی و پندپذيری از تاريخ ای بندگان خدا! شما را به پرهيزکاری و ترس از خدايی سفارش می کنم که بر شما جامه ها پوشانيد و وسايل زندگی شما را فراهم کرد. اگر راهی برای زندگی جاودانه وجود می داشت، يا از مرگ گريزی بود، حتماً سليمان بن داوود(علیه السلام) چنين می کرد، او که خداوند، حکومت بر جنّ و انس را همراه با نبوّت و مقام بلند قرب و منزلت در اختيارش قرار داد. امّا آنگاه که پيمانه عمرش لبريز و روزی او تمام شد، تيرهای مرگ از کمان های نيستی بر او باريدن گرفت و خانه و ديار از او خالی گشت، خانه های او بی صاحب ماند و ديگران آنها را به ارث بردند. مردم! برای شما در تاريخ گذشته درس های عبرت فراوان وجود دارد، کجايند عمالقه و فرزندانشان؟ «پادشاهان عرب در يمن و حجاز» کجايند فرعون ها و فرزندانشان؟ کجايند مردم شهر رَس «درخت پرستانی که طولانی حکومت کردند» آنها که پيامبران خدا را کشتند و چراغ نورانی سنّت آنها را خاموش کردند و راه و رسم ستمگران و جبّاران را زنده ساختند؟ کجايند آنها که با لشکرهای انبوه حرکت کردند و هزاران تن را شکست دادند، سپاهيان فراوانی گرد آوردند و شهرها ساختند؟ 5️⃣ وصف حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشريف) زِرِه دانش بر تن دارد و با تمامی آداب و با توجّه و معرفت کامل آن را فرا گرفته است. حکمت، گمشده اوست که همواره در جستجوی آن می باشد و نياز اوست که برای به دست آوردنش می پرسد. در آن هنگام که اسلام غروب می کند و چونان شتری در راه مانده ،دُم خود را به حرکت در آورده، گردن به زمين می چسباند. او پنهان خواهد شد (دوران غيبت صغری و کبری) او باقيمانده حجّت های الهی و آخرين جانشين از جانشينان پيامبران است. 6️⃣ پند و اندرز ياران ای مردم! من پند و اندرزهايی که پيامبران در ميان امّت های خود داشتند، در ميان شما نشر دادم و وظائفی را که جانشينان پيامبران گذشته در ميان مردم خود به انجام رساندند تحقّق بخشيدم. با تازيانه شما را ادب کردم، نپذيرفتيد، به راه راست نرفتيد و با هشدارهای فراوان شما را خواندم ولی جمع نشديد. شما را به خدا، آيا منتظريد رهبری جز من با شما همراهی کند و راه حق را به شما نشان دهد؟ آگاه باشيد! آنچه از دنيا روی آورده بود پشت کرد و آنچه پشت کرده بود روی آورد و بندگان نيکوکار خدا آماده کوچ کردن شدند و دنيای اندک و فانی را با آخرت جاويدان تعويض کردند. 7️⃣ ياد ياران شهيد "آری! آن دسته از برادرانی که در جنگ صفّين خونشان ريخت هيچ زيانی نکرده اند، گرچه امروز نيستند تا خوراکشان غم و غصّه و نوشيدنی آنها خونابه دل باشد. به خدا سوگند! آنها خدا را ملاقات کردند، که پاداش آنها را داد و پس از دوران ترس، آنها را در سرای امن خود جايگزين فرمود. کجا هستند برادران من که بر راه حق رفتند و با حق در گذشتند؟ کجاست عمّار؟ و کجاست پسر تيهان؟ (مالک بن تيهان انصاری) و کجاست ذوالشّهادتين؟ و کجايند همانند آنان از برادرانشان که پيمان جانبازی بستند و سرهايشان را برای ستمگران فرستادند؟ (پس دست به ريش مبارک گرفت و زمانی طولانی گريست و فرمود:) دريغا! از برادرانم که قرآن را خواندند و بر اساس آن قضاوت کردند، در واجبات الهی انديشه کرده و آنها را برپا داشتند، سنّت های الهی را زنده و بدعت ها را نابود کردند، دعوت جهاد را پذيرفته و به رهبر خود اطمينان داشته و از او پيروی کردند. (سپس با بانگ بلند فرمود:) جهاد! جهاد! بندگان خدا! من امروز لشکر آماده می کنم، کسی که می خواهد به سوی خدا رود همراه ما خارج شود. نوف گفت: برای حسين(علیه السلام) ده هزار سپاه و برای قيس بن سعد ده هزار سپاه و برای ابو ايّوب ده هزار سپاه قرار داد و برای ديگر فرماندهان نيز سپاهی معيّن کرد و آماده بازگشت به صفّين بود که قبل از جمعه، ابن ملجم ملعون به امام ضربت زد و لشکريان به خانه ها بازگشتند و ما چون گوسفندانی بوديم که شبان خود را از دست داده و گرگ ها از هر سو برای آنان دهان گشوده بودند." ┄┄┅┅✿❀🍃🌹🍃❀✿┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا