﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
سلام مولای ما ، مهدی جان
خدا کند به نبودنتان عادت نکنیم ...
خدا کند ندیدنتان ، همواره بزرگترین اندوهمان باشد...
خدا کند زندگی فریبمان ندهد ...
خدا کند دعا برای ظهورتان از اعماق جانمان باشد ...
خدا کند غیبت و غربتتان، جانمان را آتش بزند ...
خدا کند قلبمان خانه ی مهرتان باشد ...
خدا کند فرزندان خوبی برایتان باشیم ...
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
☄انتظار یعنی...
اینکه ببینـی در جایگاهی که هستی،
با توانایی هایی کھ داری...
چه کاری از دستت بر میآید تا برای امامزمان انجام بدهـی !
انتظار توقف نیست؛
حرکتی رو به جلوست...🍃
💫امام منتظر
كی شود یا رب، امام منتظر مهدی بیاید
در دل ما آروزیش، بر لب ما گفتگویش
دیگر ای دست دعا بر گیر دامان اجابت
مسلمین را بگذرد ایام ذلت با ظهورش
اهل عالم را اگر افكنده عصیان در تباهی
ظالمی بر پا نخیزد خون مظلومی نریزد
خون مظلوم شهید كربلا جوشد به عالم
طول غیبت شیعیان را بس ملال انگیز باشد
آن ولی اللهِ غایب ازنظر، مهدی بیاید
چشم محرومان بسویش، كی ز در مهدی بیاید
تا زمان گیرد شتاب و زودتر مهدی بیاید
عزت اسلام باز آید اگر مهدی بیاید
غم مخور كز بهر اصلاح بشر مهدی بیاید
ظلم از عالم گریزد دادگر مهدی بیاید
از پی خونخواهی خون پدر مهدی بیاید
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
1_1413030717.mp3
19.46M
کلیپ قرائت زیارت #آل_یاسین
با سرعت مناسب برای قرائت غروب جمعهها
#شهید_حسن_آقاسی_زاده
🌷🌷🌷🌷🌷
#از_شهداء
برای
#دوست_داران_شهدا
خون شهیدان تضمین کننده استقلال ملت و سربلندی اسلام است.
نظام جمهوری اسلامی امروز امانت شهیدان است و همه باید بدانند که مبارزه با جمهوری اسلام تمام نشده است
#رهبر_انقلاب_اسلامی
┄┄┅┅┅🌺┅┅┅┄┄
🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#شبتون_شهدایی
شادی روح مطهر امام راحل وشهدا 🌷 صلوات
🕊🌷🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷
🌷
🌷 #دختر_شینا – قسمت 6⃣
✅ فصل دوم
.... دیگر محرم و نامحرم برایم معنی نداشت. حتی جلوی برادرهایم هم چادر سر میکردم.
خانه عمویم دیوار به دیوار خانهی ما بود. هر روز چند ساعتی به خانهی آنها میرفتم. گاهی وقتها مادرم هم میآمد. آن روز من به تنهایی به خانهی آنها رفته بودم، سر ظهر بود و داشتم از پلههای بلند و زیادی که از ایوان شروع میشد و به حیاط ختم میشد، پایین میآمدم که یک دفعه پسر جوانی روبهرویم ظاهر شد. جا خوردم. زبانم بند آمد. برای چند لحظهی کوتاه نگاهمان به هم گره خورد.
پسر سرش را پایین انداخت و سلام داد. صدای قلبم را میشنیدم که داشت از سینهام بیرون میزد. آنقدر هول شده بودم که نتوانستم جواب سلامش را بدهم. بدون سلام و خداحافظی دویدم توی حیاط و از آنجا هم یکنفس تا حیاط خانهی خودمان دویدم.
زنبرادرم، خدیجه، داشت از چاه آب میکشید. من را که دید، دلو آب از دستش رها شد و به ته چاه افتاد. ترسیده بود، گفت: « قدم! چی شده. چرا رنگت پریده؟! »
کمی ایستادم تا نفسم آرام شد. با او خیلی راحت و خودمانی بودم. او از همهی زنبرادرهایم به من نزدیکتر بود، ماجرا را برایش تعریف کردم. خندید وگفت: « فکر کردم عقرب تو را زده. پسر ندیده! »
پسر دیده بودم. مگر میشود توی روستا زندگی کنی، با پسرها همبازی شوی، آنوقت نتوانی دو سه کلمه با آنها حرف بزنی! هر چند از هیچ پسر و هیچ مردی جز پدرم خوشم نمیآمد.
از نظرمن، پدرم بهترین مرد دنیا بود. آنقدر او را دوست داشتم که در همان سن و سال تنها آرزویم این بود که زودتر از پدرم بمیرم. گاهی که کسی در روستا فوت میکرد و ما در مراسم ختمش شرکت میکردیم، همینکه به ذهنم میرسید ممکن است روزی پدرم را از دست بدهم، میزدم زیرِ گریه. آنقدر گریه میکردم که از حال میرفتم. همه فکر میکردند من برای مردهی آنها گریه میکنم.
🔰ادامه دارد.....🔰
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه _ بقره_آیه۲۰۱
#عاقبت_کسانی_که_هم_دنیا_و_هم_آخرت_را_می خواهند
آنها که خواهان دنیا و آخرت هستند،بهره ای از کسب و دعای خود دارند
و خداوند به سرعت به حساب هرکس رسیدگی میکند