#بخش های اضافه شده به داستان سه دقیقه تا قیامت(قسمت ۲)
👇👇👇👇👇
❎او اهل نماز و روزه نبود هیچ عبادتی نمیکرد اما میگفت هر چه از خدا بخواهم سریع میدهد! بیشتر کشورهای دنیا رفتم و همینطور اسم کشورها را میبرد ...
🔆گفتم چند بار تا حالا کربلا رفتی؟چند سفر مشهد رفتی؟
🔰خنده ای بر اثر تمسخر کرد و گفت:
کربلا که فعلا امنیت ندارد، اما اگر بخواهم یک قطار را کامل می خرم و همه را مشهد می برم!
💠دوباره سوال را تکرار کردم:
چند بار مشهد رفتی؟
گفت: یک بار برای پروژه اقتصادی رفتم اما زود برگشتم.
🔆 گفتم حرم امام رضا هم رفتی؟ گفت فرصت نشد اما اراده کنم میروم...
بعد یکی از بزرگترهای هیئت فامیلی را صدا کرد و گفت حاجی امسال هزینه غذای ده شب محرم را به حساب من بزن. این را گفت و بلند شد و رفت..
درست دو شب مانده به محرم اعضای هیئت به سراغ او رفتند که هزینه غذا را بگیرند اما خارج از کشور بود!
♻️ بعد از عاشورا برگشت و باز هم مثل همیشه مردمان عادی هزینه محرم را پرداخت کردند.
💥 خبر دارم که هنوز این شخص توفیق زیارت مشهد را پیدا نکرده است!
💥از دیگر موقعیت هایی که در جهنم و در نزدیکی آن مشاهده کردهام نحوه عذاب برخی افراد بود که من از سابقه ایمان و انقلابی بودن آنها مطلع بودم!
⚡️ جایی را دیدم که شبیه یک سطح معمولی بود وقتی خوب دقت کردم دیدم این سطح پر از نوک شمشیر و نیزه است اصلا نمیشد آنجا راه رفت شبیه پشت جوجه تیغی بود..
💥بعد دیدم کسی را از دور می آورند!
دستهایش را بسته بودند او را سر و ته آویزان کرده بودند و بدنش را روی این سطح میکشیدند...
🔥 فریادهای او دل هر کسی را به لرزه می انداخت تمام بدنش زخمی بود..
🔥کمی آن طرف تر را نگاه کردم یک استخر پر از مواد مذاب بود مانند آنچه از آتشفشان ها خارج می شود.
🌪یک سینی گرد با قطر حدود یک متر در وسط آن قرار داشت و شخصی روی این سینی نشسته بود هر چند دقیقه یکبار تعادل خود را از دست داده و داخل مواد مذاب می افتاد
🔥بعد تلاش میکرد و به روی این سینی بر می گشت کمی که دردهای بدنش بهتر میشد دوباره همین ماجرا تکرار می شد واقعا وحشت کردم...
🌎من این افراد را شناختم و گفتم:
اینها که خیلی برای اسلام و انقلاب زحمت کشیدند فقط در چند مورد....
نگذاشتن سخن من تمام شود ماجرای طلحه و زبیر را به یادمان آوردند،کسانی که در صدر اسلام و در جوانی برای خدا و اسلام بسیار زحمت کشیدند اما سرانجام در مقابل اسلام واقعی قرار گرفتند و فتنههای بزرگی ایجاد کردند....
ادامه دارد...
🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃
#داستان_آموزنده #زبان_نیش_دار
♦️مرحوم مادر بزرگم يك قصه اي در كودكي برايم تعريف كرده است كه بسيار زيباست. قصه ي دوستي يك خرس و يك هيزم شكن است كه سال ها در كوه با هم دوست بودند و با هم غذا مي خوردند.يك روز هيزم شكن براي ناهار آش پخت، خرس كه مي خواست آش را بخورد شروع كرد با زبانش ليس زدن و با سر و صداي زياد خوردن؛
♦️هيزم شكن كلافه شد و گفت: درست غذا بخور، حالم رو بهم زدي با اين غذا خوردنت. خرس ديگه غذا نخورد و كنار رفت و صبر كرد هيزم شكن غذايش را تمام كند. گفت: برو و تبرت را بياور و بزن توي سر من. هیزم شکن گفت آخه برای چی؟ ما با هم دوست هستیم.
♦️خرس گفت: همین که میگم یا می زنی یا از بالای کوه پرت می کنمت پایین. هیزم شکن هم تبر را برداشت و زد توی سر خرس و خون آمد و بیهوش شد. هیزم شکن فرار کرد و تا یکی دو سال سراغ خرس نرفت اما بعد از چند وقت طاقت نیاورد و رفت ببیند که خرس زنده است یا نه.
♦️دید که خرس سالم است و مشغول کار خودش است، سلام و احوالپرسی کرد، گفت چه قدر خوشحالم که می بینم حالت خوبه، آخه خودت گفتی بزن من که نمی خواستم بزنم. خرس گفت: نگاه کن ببین زخم خوب شده یا نه؟ هیزم شکن نگاه کرد و گفت: آره خدارو شکرخوبه خوبه و جایش هم نمانده.
♦️خرس گفت: ولی جای زخم زبونی که زدی هنوز جایش مانده، زخم تبر خوب شد ولی زخم زبون هنوز جاش مونده.
♦️زبان نیشدار روح را بیمار می کند. توهین و تحقیر و نفرین، مقایسه و تحقیر نسبت به دیگران به خصوص اگر با کلمات زشتی همراه شود، در ذهن می مانند و وحشت ایجاد می کنند.
#القاب_حضرت_فاطمه_زهرا _سلام الله
⇦ قسمـــ①ـــمت ↫انســـــیه
۞فاطمه ى زهرا سلام الله عليها الگوى تمامى انسانها از زن و مرد بوده و هست، زيرا در انسانيت به تمام درجات كمال رسيده بودند، امّا چون نصيبى از بهشت داشت، او را حوراء انسيه مىگويند، يعنى انسانى فرشته صفت.
انسیه نامی با ریشه عربی و از نامهای حضرت فاطمه به معنی انسایت، خو گرفتن، انیس، مونس، همدم، مونث انسی، مربوط به اِنس، انسانیت ذکر شده است
#السلام_علیک_یا_فاطمه_الزهرا_س
#پنج شيوه در ياری امام عصر عليه السلام(بخش اول)
1⃣ دعـوت از ديگـران جهت
بهره مند شدن از بركات امام زمان عليه السلام؛
🔸هر شيعه ای كه نعمت وجود امام عصر را درک كرده و حلاوت
عنايات او را چشيده باشد، می تواند وجود اين نعمت را به ديگران
خبر دهد و از آنها دعوت كند كه با توسل به #امام_زمان عليه السلام
از عنايات او بهره مند گردند.
ارجاع ديگران به امام زمان عليه
السلام برای رفع نيازهای مادی و معنويشان كاری بسـيار ساده
است.
👌 اين كار زمينه قدرشناسی امت از امام عليه السلام را فراهم
می آورد و در غربت زدايی از اين مولای كريم بسيار مؤثر است، از
اين رو به نوبه خود نوعی ياری امام عصر به شمار میرود.
🔰ادامه دارد...
🍀 #برگ_سبز
🔥 گرفتاری در برزخ
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرحیم
🍃 «شهید ثانی» رضوان اللّه تعالی علیه در یک رؤیای صادقه، یکی از بزرگان را دید و احوالش را پرسید
🍃 او گفت: «از وقتی که از دنیا رفتهام، تاکنون یک سال است، به علّت کاری که کردهام، گرفتار هستم.»
🍃 شهید ثانی، ماجرا را پرسید. او ادامه داد: «روزی در راهی عبور میکردم که فردی یک بار کاه وارد شهر کرد
⚠️ من بدون اینکه به او اطلاع دهم و اجازه بگیرم، یک پر کاه از بارش برای تمیز کردن دندانهایم برداشتم و نزد خود گفتم که یک ذرّه کاه دیگر رضایت گرفتن نمیخواهد
✨ امّا به خاطر همین پر کاه یک سال است که در گرفتاری هستم.»😳😳😳
📚 اخلاق و احکام در داستانهای شهید آیةاللَّه دستغیب. ج 4/ 484
@nademinn
🔶عاقبت شوخی با نامحرم 😰
📝حکایتی بسیار عجیب و پند آموز
یکی از علمای مشهد می فرمود :
روزی در محضر مرحوم حجت الاسلام سید یونس اردبیلی بودیم ، جوانی آمد و مسئله ای پرسید .
گفت مادرم را دو روز پیش دفن کردم هنگامی که وارد قبر شدم و جنازه مادرم را گرفته خواستم صورت او را روی خاک بگذارم کیف کوچکی که اسناد و مدارک و مقداری پول و چک هایی در آن بوده از جیبم میان قبر افتاده آیا اجازه می دهید نبش قبر کنیم تا مدارک را برداریم
و تقاضا کرد که نامه ای به مسئولین قبرستان بنویسند که آنها اجازه نبش قبر بدهند ، ایشان فرمود همان قسمت قبر را که می دانید مدارک درآنجاست بشکافید و مدارک را بردارید و نامه ای برای او نوشت .
بعد از چند روز آن جوان را دوباره در منزل آقای اردبیلی دیدم ، آقا از او پرسیدند آیا شما کارتان را انجام دادید و به نتیجه رسیدید ، او غمگین و مضطرب بود و جواب نداد .
بعد از آنکه دوباره اصرار کردند گفت : وقتی قبر را نبش کردم دیدم مار سیاه باریکی دور گردن مادرم حلقه زده و دهانش را در دهان مادرم فرو برده و مرتب او را نیش می زند ، چنان منظره وحشتناکی بود که من ترسیدم دوباره قبر را پوشاندم .
از او پرسیدم آیا کار زشتی از مادرت سر می زد ؟
گفت من چیزی بخاطر ندارم ولی همیشه پدرم او را نفرین می کرد زیرا او در ارتباط با نـــامحرم بی پروا بود و با سر و روی باز با مرد نامحرم روبرو می شد و بی پروا با او سخن می گفت و در پوشش و حجاب رعایت قوانین اسلامی را نمی کرد . با نامحرمان شوخی می کرد و می خندید و از این جهت مورد عتاب و سرزنش پدرم بود.
.
حضرت رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) :
یکی از گروهی که وارد جهنم می شوند زنان بدحجابی هستند که
برای فتنه و فریب مردان خود را آرایش و زینت می کنند .
📚( کنزالعمال ، ج 16 ، ص 383 )
درود به زنان باحجاب و مهــــ♡ــدی پسند✋
@nademinn