eitaa logo
🌹منتظران ظهور 🌹
969 دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
8هزار ویدیو
42 فایل
ادمین تبادل. @Sgssduhv شرایط @mazhabion313 💠کپی مطالب حلال میباشد لطفاً از صلوات برای سلامتی و تعجیل در فرج مولایمان امام زمان علیه السلام فراموش نشود💠 اللهم عجل لولیک الفرج ✋
مشاهده در ایتا
دانلود
6.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بیا برگردیم... این سفر بار گران است... خواهرت دل نگران است آقای من... مولای مظلومم😭💔
❣ ای امیر عرفه دست من و دامانت جان به قربان تو و گردش آن چشمانت ای امیر عرفه ذكر لبت را قربان حال پر سوز و غم نیمه شبت را قربان ای امیر عرفه روح مناجات توئی مشعر و سعی و صفا مروه و میقات توئی ای امیر عرفه حالِ مناجات بده بر گدای حرمت وقت ملاقات بده در روز عرفه، تمام دعاهايمان را براى سلامتى و تعجيل در امر فرج مولايمان خرج كنيم🤲 من_فقط_یک_حاجت_دارم 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج🌹 🌹یــــوســــف زهـــــرا (س)🌹 ∞♥️∞ ❣❣ ➬ @Emam_Mahdi_114
✳️منتظران ظهور 👌حکایت بسیار زیبا 🕌 با صدای دعای عرفه که از مسجد محله پخش می‌شد، از خواب بیدار شدم. طبق روال هر سال بوی آشِ مادرم همه‌ی فضای خانه را پُر کرده بود. راستی چرا مادر هر سال این روز آش نذری می‌پزد؟ به سراغش رفتم، صورت مهربانش غرقِ اشک بود و زیارت عاشورا را زیر لب زمزمه می کرد. 🔸 روبه‌رویش نشستم: «مادر چرا هر سال عصرِ روز عرفه آش نذری می‌پزی؟» نگاهم کرد و گفت: «عزیزم، آش نذری نیست، آش پشتِ پاست» 🔺 بیشتر کنجکاو شدم: «ما که مسافر نداریم» چشمانش بارانیِ بارانی شد: «آش پشتِ پای عزیز زهرا، حسین است؛ امروز مسافر کربلا می‌شود» ‼️ حیرت تمام وجودم را گرفته بود، بی‌اختیار گفتم: «شما چرا آش پشت پای مولا را می‌پزی؟»‌ انگار بغضِ سالیانِ دردش شکست. گفت: «آخر حسین، این روزها مادر ندارد» بغض من هم شکست، سر بر زانوی مادر گذاشتم و گریستم... 🤲 خدایا می‌شود در عصر جمعه‌‌ای خیلی نزدیک، مادرم آش پشت پای مهدی فاطمه را هم در سفر کوفه بپزد؟! تاریخ عوض شود و اینبار کوفه برای آمدن امامش آغوش باز کند... 📖 بسیار زیبا ؛ ویژه ∞♥️∞ ❣❣ ➬ @Emam_Mahdi_114
✳️منتظران ظهور 🔴لحظه لحظه امروز را قدر بدانیم! ✳️روز عرفه از اعیاد است، شیطان در این روز خوار و حقیرتر و رانده تر، و در خشمناك ترین اوقات خواهد بود 🌸هر لحظه‌ای از لحظات امروز برای ما گرانبهاست، ☘برای دعا به ویژه از تا هنگام غروب که در روایات وارد شده است.  🔵 اگر می‏‌خواهید مشکلاتتان را حل کنید بیایید ‌این چند ساعت را درِ خانه خدا بروید و از او بخواهید، 🌼چه حاجت‏‌های مادی را و چه معنوی را، همه را از او بخواهید، چون امروز بُردِ دعا خیلی زیاد است، 🌺به ویژه درباره دیگران اگر دعا کنید، ما در روایت داریم که خدا چند هزار برابر به شما می‌دهد... 🌷روایت شده كه حضرت امام زین العابدین علیه السلام در روز عرفه صدای سائلی را كه از مردم كمك می نمود شنید، و به او فرمود: ⛔️وای بر تو آیا از غیر خدا سوال می كنی در این روز؟ 🌟 و حال آن كه امید می رود در این روز برای بچه های در شكم هم فضل خدا شامل آنها شود و سعادتمند گردند ... 📘پایگاه اطلاع رسانی آیت‌الله حاج مجتبی تهرانی
🌹منتظران ظهور 🌹
✨ راههای لغزش اندیشه 💯 💯 و منابع تفکر از منظر قرآن 💫 ( قسمت اول ) زیبا🌷 📖لغزشگاههای اندیشه
✨ راههای لغزش اندیشه 💯 💯 و منابع تفکر از منظر قرآن 💫 ( قسمت دوم ) زیبا🌷 ✨قرآن کریم در آیات زیادی به شدت با پیروی از ظنّ و گمان مخالفت می‌کند و می‌گوید : ⚠️مادامی که به چیزی علم و یقین حاصل نکرده‏ای آن را دنبال مکن‏ {2}. 🔍امروز از نظر فلسفی مسلّم شده است که یکی از عوامل عمده خطاها و اشتباهات همین بوده است. 🖌دکارت، هزار سال پس از قرآن اولین اصل منطقی خویش را این قرار داد و گفت : 🤚هیچ چیز را حقیقت ندانم مگر اینکه بر من بدیهی باشد و در تصدیقات خود از شتابزدگی و سبق ذهن و تمایل بپرهیزم، 👌و نپذیرم مگر آن را که چنان روشن و متمایز باشد که هیچ‏گونه شک و شبهه در آن نماند{3}. 💰میلها و هواهای نفسانی‏ انسان اگر بخواهد صحیح قضاوت کند باید در مورد مطلبی که می‌اندیشد کاملاً بی‌‏طرفی خود را حفظ کند؛ ☝️یعنی کوشش کند که حقیقت‏‌خواه باشد و خویشتن را تسلیم دلیل‌ها و مدارک نماید. { ادامه دارد 💫 }
1_1087765320.mp3
1.71M
🎧 👤 🎵بسیار زیبا و شنیدنی ⚠️جریان شنیدنی شب اول قبر و شفاعت 👌 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. https://eitaa.com/joinchat/766640225C397950a442
سلام مهربان،سلام آرام جان میبینی در چه حالی آمدم عرفه...؟🙃 میبینی که با خود چه کردم!! روز عرفه است،و به جایی که با دلی پر از عشق و ایمان آمده باشم.. سرا پا خطا و مملوء از گناه آمدم به درگاهت اگر برانی...جای دیگری نخواهم یافت! چون تنها تویی که با تمام کاستی هایم مرا از در نراندی :))))💔 و تنها من بودم که با تمام لطف بسیار تو باز هم نمک خوردم و نمکدان را...🥲 ای عزیز🌱 عرفه آمدم..با کوله باری از گناه‍ :)😭🌿 عرفه آمدم فقط به امید لطف تو.. وگرنه مرا از خود هیچ امیدی نیست..‌.:) آنقدر گناه کارم که آخر مرا چه به عرفه و آمدن به خانه ی تو....! این پاهای سست و گنهکار،فقط به امید عظمت و مهربانی بسیار تو آمده... و گرنـه‍ مرا روی آمدن نبود🥲🤍 عشق اصیل من♥️ ندبه میکنم در عرفه.. زجه میزنم و اشک میریزم . . به عشق تو :) مگر بنده ی رو سیاهت را که با هزار امید و آمال ،به عرفه آمده... ببخشی😭💌 یارآ ، آیا مگر میشود‌‌‌..! که خدا باشی و از بنده‍ ی حقیری چون - من نگذری؟!🥲 به امید بخشش تو باز آمدم🌱💔 در این روز بزرگِ جاودانـه‍.. - مرا به‌حق‌دوستِ‌گرامی‌ات: حسین{ع}💔 [ 😭🥀 ] + الهی العفو...به حق‌مناجات‌امام‌حسین - الهی العفو...به حق‌‌عظمت‌امام‌حسین.. + الهی العفو...به‌ حق‌‌بندگی‌امام‌حسین.. - الهی‌ العفو...به حق‌‌‌ : حسین{ع} :))🌸🌙 پاکم کن پروردگار♥️🌱 که دستانم از لطف و بزرگی تو پر شود و ازین محفل بزرگ..با سرمایه ای از نور به زندگانی برگردم:) و ببویم زندگی را با عشق‌تو و دوست‌ِگرامی‌ات،حسین{ع}💛 [ یا حسین🖐🏻♥️ ] برات کربلایم را در ندبه ی عرفه.. - نمیدهی؟!🥲✨ التماس کنم چه؟ راهی هست...؟ پاک میشوم و توبه میکنم،به عشق کرببلا✌️🏽☘ :))🕊
4_6044206762972676656.mp3
10.53M
☑️دعای پرفیض عرفه ♻️حجم 10Mg 🎤ناشناس التماس دعا🙏
1_1137804340.mp3
2.19M
🔳 (ع) 🌴روضه حضرت مسلم(ع) 🌴از تو ای کوفه ندارم انتظاری بیشتر 🎤حاج 👌بسیار دلنشین ∞♥️∞ ❣❣ ➬ @Emam_Mahdi_114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️͜͡🌿 بسم الله الرحمن الرحیم...♡ 🕋عرفه آمد ومن باز مصفا نشدم 🕋حاجی معتکف یوسف زهرا نشدم 🕋همه گشتند سفید و دل من هست سیاه 🕋باز هم شکر که پیش همه رسوا نشدم 🎊 🎊 « الهی مَا ذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَ مَا الَّذِي فَقَدَ مَنْ وَجَدَك » خدای من ، چه دارد آنکه تو را ندارد ؟ و چه ندارد آنکه تو را دارد؟ تو همانی که لغزش هایم را نادیده گرفتی... 📒فرازی از دعای امام حسین (علیه السلام) در روز عرفه🕋 ♥️¦⇠ 🥲¦⇠ ∞♥️∞ ❣❣ ➬ @Emam_Mahdi_114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‹ 🌱 › منم‌آن‌کس‌که‌نمک‌خورد و.. نمک‌دآن،بشکست! نه‌که‌یک‌مرتبـه..بسیـآر،الهـی‌العفـو♪🥀 :) «فردا‌عرفه‌‌رو‌دریابیم» ‌‌‎‌‎‌‎••••• تعجیل‌درظهور‌و‌سلامتی‌مولا،شفابیماران 📿 عرفه👇🏻 ∞♥️∞ ❣❣ ➬ @Emam_Mahdi_114
🌹منتظران ظهور 🌹
قسمت پانزدهم #بدون_تو_هرگز : مثل ماست کنار اتاق وا رفته بودم … نمی تونستم با چیزهایی که شنیده بودم
قسمت شانزدهم …من برگشتم دبیرستان … زمانی که من نبودم … علی از زینب نگهداری می کرد … حتی بارها بچه رو با خودش برده بود حوزه … هم درس می خوند، هم مراقب زینب بود …سر درست کردن غذا، از هم سبقت می گرفتیم … من سعی می کردم خودم رو زود برسونم … ولی عموم مواقع که می رسیدم، غذا حاضر بود … دست پختش عالی بود … حتی وقتی سیب زمینی پخته با نعناع خشک درست می کرد …واقعا سخت می گذشت علی الخصوص به علی … اما به روم نمی آورد … طوری شده بود که زینب فقط بغل علی می خوابید… سر سفره روی پای اون می نشست و علی دهنش غذا می گذاشت … صد در صد بابایی شده بود … گاهی حتی باهام غریبی هم می کرد …زندگی عادی و طلبگی ما ادامه داشت… تا اینکه من کم کم بهش مشکوک شدم … حس می کردم یه چیزی رو ازم مخفی می کنه … هر چی زمان می گذشت، شکم بیشتر به واقعیت نزدیک می شد … مرموز و یواشکی کار شده بود… منم زیر نظر گرفتمش …یه روز که نبود، رفتم سر وسایلش … همه رو زیر و رو کردم… حق با من بود …داشت یه چیز خیلی مهم رو ازم مخفی می کرد …شب که برگشت … عین همیشه رفتم دم در استقبالش … اما با اخم …یه کم با تعجب بهم نگاه کرد … زینب دوید سمتش و پرید بغلش … همون طور که با زینب خوش و بش می کرد و می خندید … زیر چشمی بهم نگاه کرد…- خانم گل ما … چرا اخم هاش تو همه؟ …چشم هام رو ریز کردم و زل زدم توی چشم هاش … – نکنه انتظار داری از خوشحالی بالا و پایین بپرم؟ …حسابی جا خورد و زینب رو گذاشت زمین … ••••• ادامه دارد.... • • دوستان گرانقدر کپی رمان درصورت ذکر نام نویسنده و تغییر ندادن نام رمان مجاز است ✅ در غیر این صورت نویسنده راضی نیست ‼️ و اینکار دارد💯