7.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیپ «راز عید قربان»
👤 استاد #رائفی_پور
🔅 روزی فرزند قربانی عظیم خواهد آمد و به عصای آهنین جهان را حکمرانی خواهد کرد...
▫️ ویژه #عید_قربان
1_124581719763325813.mp3
7.35M
🎧 #صوت
👤 #استاد_دارستانی
🎵بسیار زیبا و شنیدنی
⚠️دین بدون ولایتِ امیرالمومنین رو میشه بی خطر کرد!! مثل کبریت خیس شده..!⛔️
👌 #پیشنهاد_دانلود
🔴#ویژه
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
https://eitaa.com/joinchat/766640225C397950a442
❤️ مولای من!
من اینبار در #عید_قربان نفسی که تو را چشم به راه گذاشته است قربانی خواهم کرد
••
درتقویم یڪ روز و اما
هر روز #عیدقربان استـ
وقتے "خواهشات نَفس"
براۍ"خدا" قربانے میشوند...!
#خودتراقربانیڪن:)
7.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
+ مال دُنیا را نمیخواهم به من گریھ بده :)💔
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
#عشاق_الحسین_محب_الحسین_ع
∞♥️∞
❣#اللّٰھـُـم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَجْ❣
➬ @Emam_Mahdi_114
4_5931655014677226245.mp3
4.31M
🎤•|کربلایۍمحمدعطائۍنیا|•
🔊شور_هَمهیجَنگیدَنْکهفَقَطْزَدَنْنیستْ
عَلیپُراَزمَهارَتونُکاتِریزه..؛😍🍇•~
↓
#بیعلیاصلعبادتباطلاست
#صوت_الشهدا
#مداحیتایم
🌹منتظران ظهور 🌹
قسمت شانزدهم #بدون_تو_هرگز …من برگشتم دبیرستان … زمانی که من نبودم … علی از زینب نگهداری می کرد
قسمت هفدهم
#بدون_تو_هرگز
علی حسابی جا خورد و خنده اش کور شد … زینب رو گذاشت زمین …
– اتفاقی افتاده؟ …
رفتم تو اتاق، سر کمد و علی دنبالم … از لای ساک لباس گرم ها، برگه ها رو کشیدم بیرون …- اینها چیه علی؟ …
رنگش پرید …
– تو اونها رو چطوری پیدا کردی؟ …
– من میگم اینها چیه؟ … تو می پرسی چطور پیداشون کردم؟ …با ناراحتی اومد سمتم و برگه ها رو از دستم گرفت…
– هانیه جان … شما خودت رو قاطی این کارها نکن …با عصبانیت گفتم … یعنی چی خودم رو قاطی نکنم؟ … می فهمی اگر ساواک شک کنه و بریزه توی خونه مثل آب خوردن اینها رو پیدا می کنه … بعد هم می برنت داغت می مونه روی دلم …نازدونه علی به شدت ترسیده بود … اصلا حواسم بهش نبود… اومد جلو و عبای علی رو گرفت … بغض کرده و با چشم های پر اشک خودش رو چسبوند به علی … با دیدن این حالتش بدجور دلم سوخت … بغض گلوی خودم رو هم گرفت…خم شد و زینب رو بغل کرد و بوسیدش … چرخید سمتم و دوباره با محبت بهم نگاه کرد … اشکم منتظر یه پخ بود که از چشمم بریزه پایین …- عمر دست خداست هانیه جان … اینها رو همین امشب می برم … شرمنده نگرانت کردم… دیگه نمیارم شون خونه…زینب رو گذاشت زمین و سریع مشغول جمع کردن شد … حسابی لجم گرفته بود …- من رو به یه پیرمرد فروختی؟ …خنده اش گرفت … رفتم نشستم کنارش …
– این طوری ببندی شون لو میری … بده من می بندم روی شکمم … هر کی ببینه فکر می کنه باردارم …
– خوب اینطوری یکی دو ماه دیگه نمیگن بچه چی شد؟ …خطر داره … نمی خوام پای شما کشیده بشه وسط …توی چشم هاش نگاه کردم …
– نه نمیگن … واقعا دو ماهی میشه که باردارم …
@•••••
#بدون_تو_هرگز
#زندگینامه_شهید_سید_علی_حسینی
ادامه دارد....
•
•
دوستان گرانقدر
کپی رمان درصورت ذکر نام نویسنده و تغییر ندادن نام رمان مجاز است ✅
در غیر این صورت نویسنده راضی نیست ‼️
و اینکار #پیگردالهی دارد💯
.-🌸🥀.-
یااباناالمھد؎🤍
دلمُردهایمویادتوجآنمیدهدبہما
قلبیموبودنتضربآنمیدهدبہما:)
____
تعجیلدرظهوروسلامتیمولا،شفابیماران
#پنجصلوات📿
بهرسموفایهرشب بخوانیم
#دعایسلامتیوفرجحضرت💌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شاید محرمت نبودم آقاجان💔🖤
#امین_قدیم
#شیفت_شب
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
عاقبت نور تو
پهنای جهان میگیرد
جسم بی جان زمین
از تو توان میگیرد
سالها قلب من
از دوریتان مرده ولی
خبری از تو بیاید
ضربان میگیرد
#السلام_علیک_یااباصالح_المهدی
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
∞♥️∞
❣#اللّٰھـُـم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَجْ❣
➬ @Emam_Mahdi_114
✳️منتظران ظهور
✨﷽✨
🌼داستان کوتاه و پندآموز
✍مردی داشت گوسفندی را از کامیون پایین می آورد تا آن را برای روز عید قربانی کند .
🌸 گوسفند ازدست مرد جدا شد و فرار کرد.مردشروع کردبه دنبال کردن گوسفند تا اینکه گوسفند وارد خانه یتیمان فقیری شد .
🌹 عادت مادرشان این بود که هر روز کنار در می ایستاد و منتظر می ماند تا کسی غذا و صدقه ای را برایشان بگذارد و او هم بردارد. همسایه ها هم به آن عادت کرده بودند.
🌼هنگامی که گوسفند وارد حیاط شد مادر یتیمان بیرون آمد و نگاه کرد .ناگهان همسای شان
ابو محمد را دید که خسته و کوفته کنار در ایستاده .
🌺 زن گفت ای ابو محمد خداوند صدقه ات را قبول کند .
🌻او خیال کرد که مرد گوسفند را به عنوان صدقه برای یتیمان آورده .مرد هم نتوانست چیزی بگوید جز اینکه گفت :خدا قبول می کند. ای خواهرم مرا به خاطر کمکاری و کوتاهی در حق یتیمانت ببخش.
🌸بعدا مرد رو به قبله کرد و گفت خدایا ازم قبول کن.
🌼روز بعد مرد بیرون رفت تا گوسفند دیگری را بخرد و قربانی کند. کامیونی پر از گوسفند دید که ایستاده .
🌺گوسفندی چاق و چنبه تر از گوسفند قبلی انتخاب کرد. فروشنده گفت بگیر و قبول کن و دیگه با هم منازعه نکنیم.
🌻 مرد گوسفند را برد وسوار ماشین کرد. برگشت تا قیمتش را حساب کند .
☘فروشنده گفت این گوسفند مجانی است و دلیلش هم این است که امسال خداوند بچه گوسفندان زیادی به من ارزانی نمود و نذر کردم که اگر گوسفندان زیادی داشتم به اولین مشتری که به او گوسفند بفروشم هدیه باشد .
🌼پس این نصیب توست ...
🌺صدقه را بنگر که چه چیزیست!!
🌻صدقه دهید چونکه کفن بدون جیب است ...
∞♥️∞
❣#اللّٰھـُـم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَجْ❣
➬ @Emam_Mahdi_114