eitaa logo
🌹منتظران ظهور 🌹
971 دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
8.1هزار ویدیو
42 فایل
ادمین تبادل. @Sgssduhv شرایط @mazhabion313 💠کپی مطالب حلال میباشد لطفاً از صلوات برای سلامتی و تعجیل در فرج مولایمان امام زمان علیه السلام فراموش نشود💠 اللهم عجل لولیک الفرج ✋
مشاهده در ایتا
دانلود
صاحب مهربانی های مدام سلام! نامتان حیات است برای تمامی عالمیان! گواراتر از آب... لطیف‌تر از هوای بهار... شیرین تر از عسل... أللَّھُـمَ عَجِّلْ لِوَلیِڪَ ألْـفَـرَج
🌹منتظران ظهور 🌹
🌼منتظران ظهور #روز_شمار_وقایع_کربلا 🎪 ⚫️در ظهر عاشورا چه گذشت..(قسمت پنجم) 🔴 السلام علیک یا حبی
🌼منتظران ظهور 🎪 ⚫️ در ظهر عاشورا چه گذشت...(قسمت ششم) ✳️ نکته: در روز عاشورا در کربلا 72 تن از یاران باوفای آقا امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند که در این بین، سرگذشت عده ای از شهدا و جریان شهادتشان خاص تر و مورد توجه تر بوده. ▪️که ما به علت کمبود وقت و زمان،فقط به جریان شهادت همون عده ی خاص میپردازیم: 🔴السلام علی جوْن بن حوی ابی ذر 🌷جوْن غلام آزاد شده ی ابوذر غفاری،یکی از شهدای کربلاست که بعد از وفات ابوذر در خدمت امام حسن و امام حسین علیه السلام بوده است 🔰موقعی که بیشتر یاران امام حسین به شهادت رسیدند جون خدمت امام آمد و رخصت جنگ خواست. 🌹امام فرمود: جون، تو مجازی هرکجا که میخواهی بروی زیرا پیروی تو از ما و بودن در خانه به منظور کمک و آسایش بوده ،لذا در گرفتاری ما خود را مبتلا نساز. ✨جون خود را روی قدمهای مبارم حضرت انداخت و عرض کرد: یابن رسول الله در خوشیها با شما بودم حالا در گرفتاری دست از شما بردارم؟ ▪️بخدا میدانم که بویم بد و حسب و نسبم پست و چهره ام سیاه است ولی شما بهشت را از من دریغ مدارید تا خوشبو و شرافتمند و روسفید گردم. نه! بخدا از شما دست برنمیدارم تا خون سیاهم با شما آمیخته گردد. 🌹امام حسین علیه السلام به او اجازه داد،جون به میدان رفت و به سپاه دشمن حمله کرد بعد از آنکه 25 نفر را به درک واصل کرد به شهادت رسید. 🌿هنگامی که هنوز رمقی داشت امام حسین به بالین او آمد نشست و فرمود: 🌟خدایا چهره اش را سفید گردان و بویش را نیکو و اورا با ابرار و نیکان محشور بفرما و بین او و محمد و خاندانش معارفه برقرار ساز. 🌷 امام محمدباقر علیه السلام به نقل از پدرش امام سجاد علیه السلام روایت نموده که بعد از ده روز از گذشت عاشورا بدن جون را دریافتند در حالیکه از او بوی مشک استشمام میشد... 🌟آری همنشینی با اولیا الله انسان را از پستی و ذلت به اوج عزت و بزرگی میرساند... ✍ادامه دارد... 📕 ابصارالعین ص125 📒نفس المهموم ص 291 📗بحار23/24 📘 قاموس الرجال449/9 🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃
🌸چند چیز خشم و غضب را بر طرف می کند: وضو گرفتن و غسل كردن سجده كردن نشستن اگر بر پاى باشد و بلند شود اگر نشسته باشد گفتن لا حول و لا قوه الا باللّه العلى العظيم خوردن زيتون خوردن مويز ∞♥️∞ ❣❣ ➬ @Emam_Mahdi_114
💥 🏴 چشمی که برای سالار شهیدان، (ع) اشک ریخته 😭، ارزشش خیلی بیشتر از اینه که همه چیز ⛔️ رو ببینه ⚠️ نکنه مدیون خودت بشی☝️🏻 مواظب چشم های حسینیت باش خرابشون نکن ‎‌‌‎‌ ∞♥️∞ ❣❣ ➬ @Emam_Mahdi_114
🔹 تقوا کمش هم زیاد است کمی از تقوا آثار بسیار ارزشمندی در زندگی دارد .✅ نباید در مقولۀ تقوا به دنبال همه یا هیچ باشیم . 👌 این فریب ابلیس است که تا بی تقوایی می‌کنیم ما را از دینداری مأیوس می‌کند . ❌ کمی صبر بخاطر خدا، کمی عبادت مخلصانه، کمی ترک گناه و کمی محبت به اولیاء خدا می‌تواند انسان را از مهلکات نجات دهد . ✅👌 💌 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «بهترین راه گناه نکردن» 👤 استاد 🔸 این کار جلو بسیاری از گناهات رو می‌گیره... 📥 دانلود با کیفیت بالا https://aparat.com/v/xB6ub
🍂کجا گل های پرپر میفروشند؟ شهادت را مکررمیفروشند؟ 🍂دلم در حسرت پرواز پوسید... کجا بال کبوتر می فروشند؟ 🍃 باز پنجشنبه و‌‌ یاد ‌شهدا با صلوات🍃
❤️ گداے تو از هرڪسے ڪه پا بخورد تورا ڪه داشتہ باشد غمِ چہ را بخورد تمام دغدغہ‌اش حسرٺ همین جملہ‌سٺ خداڪند ڪه مسیرم بہ بخورد 💚 💔
🌹منتظران ظهور 🌹
قسمت سی وسوم #بدون_تو_هرگز حالم خراب بود … می رفتم توی آشپزخونه … بدون اینکه بفهمم ساعت ها فقط ب
قسمت سی و چهارم احدی حریف من نبود … گفتم یا مرگ یا علی … به هر قیمتی باید برم جلو … دیگه عقلم کار نمی کرد … با مجوز بیمارستان صحرایی خودم رو رسوندم اونجا … اما اجازه ندادن جلوتر برم … دو هفته از رسیدنم می گذشت … هنوز موفق نشده بودم علی رو ببینم که آماده باش دادن … آتیش روی خط سنگین شده بود … جاده هم زیر آتیش …به حدی فشار سنگین بود که هیچ نیرویی برای پشتیبانی نمی تونست به خط برسه … توپخونه خودی هم حریف نمی شد… حدس زده بودن کار یه دیدبانه و داره گرا میده … چند نفر رو فرستادن شکارش اما هیچ کدوم برنگشتن … علی و بقیه زیر آتیش سنگین دشمن … بدون پشتیبانی گیر کرده بودن… ارتباط بی سیم هم قطع شده بود … دو روز تحمل کردم … دیگه نمی تونستم … اگر زنده پرتم می کردن وسط آتیش، تحملش برام راحت تر بود … ذکرم شده بود … علی علی … خواب و خوراک نداشتم … طاقتم طاق شد … رفتم کلید آمبولانس رو برداشتم … یکی از بچه های سپاه فهمید … دوید دنبالم … – خواهر … خواهر … جواب ندادم … – پرستار … با توئم پرستار … دوید جلوی آمبولانس و کوبید روی شیشه … با عصبانیت داد زد … – کجا همین طوری سرت رو انداختی پایین؟ … فکر کردی اون جلو دارن حلوا پخش می کنن؟ … رسما قاطی کردم … – آره … دارن حلوا پخش می کنن … حلوای شهدا رو … به اون که نرسیدم … می خوام برم حلوا خورون مجروح ها … – فکر کردی کسی اونجا زنده مونده؟ … توی جاده جز لاشه سوخته ماشین ها و … جنازه سوخته بچه ها هیچی نیست… بغض گلوش رو گرفت … به جاده نرسیده می زننت … این ماشین هم بیت الماله … زیر این آتیش نمیشه رفت … ملائک هم برن اون طرف، توی این آتیش سالم نمیرسن … – بیت المال … اون بچه های تکه تکه شده ان … من هم ملک نیستم … من کسیم که ملائک جلوش زانو زدن … و پام رو گذاشتم روی گاز … دیگه هیچی برام مهم نبود …حتی جون خودم  ••••• ادامه دارد.... • • دوستان گرانقدر کپی رمان درصورت ذکر نام نویسنده و تغییر ندادن نام رمان مجاز است ✅ در غیر این صورت نویسنده راضی نیست ‼️ و اینکار دارد💯
🌹منتظران ظهور 🌹
_
- ‌ بیرون‌مکن‌مرازعزاخانه‌ات حسـین اینجابرای‌نوکرآلوده‌جاکه‌هست . . .(:💔 ‌-