eitaa logo
🌹منتظران ظهور 🌹
977 دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
8.3هزار ویدیو
43 فایل
ادمین تبادل. @Sgssduhv شرایط @mazhabion313 💠کپی مطالب حلال میباشد لطفاً از صلوات برای سلامتی و تعجیل در فرج مولایمان امام زمان علیه السلام فراموش نشود💠 اللهم عجل لولیک الفرج ✋
مشاهده در ایتا
دانلود
🔍 فلسفه‌عیدقربان‌چیست؟ بی‌گمان‌فلسفه‌ی‌قربان،سربریدن نیست.بلکه‌دل‌بریدن است. دل‌بریدن‌ازهرچیزی‌که‌به‌آن‌تعلُّق‌داری. دل‌بریدن‌ازهرچه‌تو را ازخدادورمیکند.. قربانی‌اش‌کن،تابه‌خدابرسی...✨🖇 💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱عید قربان آمد ای جانِ جهان، قربان تو را 🌱جلوه ای کن تا شود جانها فدای جان تو را 🌸عید قربان ، پر شکوهترین ایثار و زیباترین جلوه ی تعبد در برابر خالق یکتا بر شما ای امام زمانم مبارک.💐 ∞♥️∞ ❣❣ ➬ @Emam_Mahdi_114
🌼منتظران ظهور 🌸قربانی 🔸خواجه ثروتمندی که کلاهبردار بازار بغداد بود، از بغداد عزم حج کرد. بار شتری بست و سوار بر شتر و عازم شد. تا با آن به مکه رود. چون مراسم عید روز قربان شد، شتر خود را قربانی کرد و بعد از اتمام حج شتری خرید تا برگردد. از حج برگشت. بعد از یک ماه در بغداد باز در معامله دروغ گفت و توبه خود بشکست. عهد کرد تا سال دیگر به مکه رود و رنج سفر بیند تا خدا گناهان او را ببخشد.باز شتری برداشت و سوار شد تا به مکه رود. خواجه را پسر زرنگی بود پدر را در زمان وداع گفت: «ای پدر! باز قصد داری این شتر را در مکه قربانی کنی؟» پدر گفت: «بلی.» پسرش گفت: «این بار شتر را قربانی و آنجا رها نکن. این بار نفس خودت را قربانی کن همانجا تا برگشتی دوباره هوس گناه نکنی. تو اگر نفس خود را قربانی نکنی اگر صد سال با شتری به مکه روی و گله‌ای قربانی کنی، تأثیر در توبه تو نخواهد داشت. 🐏عید قربان مبارک 🐏 ∞♥️∞ ❣❣ ➬ @Emam_Mahdi_114
7.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 «راز عید قربان» 👤 استاد 🔅 روزی فرزند قربانی عظیم خواهد آمد و به عصای آهنین جهان را حکمرانی خواهد کرد... ▫️ ویژه
1_124581719763325813.mp3
7.35M
🎧 👤 🎵بسیار زیبا و شنیدنی ⚠️دین بدون ولایتِ امیرالمومنین رو میشه بی خطر کرد!! مثل کبریت خیس شده..!⛔️ 👌 🔴 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. https://eitaa.com/joinchat/766640225C397950a442
🍃چله زیارت عاشورا 🌸
❤️ مولای من! من اینبار در نفسی که تو را چشم به راه گذاشته است قربانی خواهم کرد
•• درتقویم یڪ روز و اما هر روز استـ وقتے "خواهشات نَفس" براۍ"خدا" قربانے میشوند...! :)
4_5931655014677226245.mp3
4.31M
🎤•|کربلایۍ‌محمدعطائۍ‌نیا|• 🔊شور‌_هَمه‌ی‌جَنگیدَن‌ْکه‌فَقَط‌ْزَدَن‌ْنیست‌ْ عَلی‌پُراَزمَهارَت‌‌ونُکات‌ِریزه..؛😍🍇•~ ↓
🌹منتظران ظهور 🌹
قسمت شانزدهم #بدون_تو_هرگز …من برگشتم دبیرستان … زمانی که من نبودم … علی از زینب نگهداری می کرد 
قسمت هفدهم علی حسابی جا خورد و خنده اش کور شد … زینب رو گذاشت زمین … – اتفاقی افتاده؟ … رفتم تو اتاق، سر کمد و علی دنبالم … از لای ساک لباس گرم ها، برگه ها رو کشیدم بیرون …- اینها چیه علی؟ … رنگش پرید … – تو اونها رو چطوری پیدا کردی؟ … – من میگم اینها چیه؟ … تو می پرسی چطور پیداشون کردم؟ …با ناراحتی اومد سمتم و برگه ها رو از دستم گرفت… – هانیه جان … شما خودت رو قاطی این کارها نکن …با عصبانیت گفتم … یعنی چی خودم رو قاطی نکنم؟ … می فهمی اگر ساواک شک کنه و بریزه توی خونه مثل آب خوردن اینها رو پیدا می کنه … بعد هم می برنت داغت می مونه روی دلم …نازدونه علی به شدت ترسیده بود … اصلا حواسم بهش نبود… اومد جلو و عبای علی رو گرفت … بغض کرده و با چشم های پر اشک خودش رو چسبوند به علی … با دیدن این حالتش بدجور دلم سوخت … بغض گلوی خودم رو هم گرفت…خم شد و زینب رو بغل کرد و بوسیدش … چرخید سمتم و دوباره با محبت بهم نگاه کرد … اشکم منتظر یه پخ بود که از چشمم بریزه پایین …- عمر دست خداست هانیه جان … اینها رو همین امشب می برم … شرمنده نگرانت کردم… دیگه نمیارم شون خونه…زینب رو گذاشت زمین و سریع مشغول جمع کردن شد … حسابی لجم گرفته بود …- من رو به یه پیرمرد فروختی؟ …خنده اش گرفت … رفتم نشستم کنارش … – این طوری ببندی شون لو میری … بده من می بندم روی شکمم … هر کی ببینه فکر می کنه باردارم … – خوب اینطوری یکی دو ماه دیگه نمیگن بچه چی شد؟ …خطر داره … نمی خوام پای شما کشیده بشه وسط …توی چشم هاش نگاه کردم … – نه نمیگن … واقعا دو ماهی میشه که باردارم … @••••• ادامه دارد.... • • دوستان گرانقدر کپی رمان درصورت ذکر نام نویسنده و تغییر ندادن نام رمان مجاز است ✅ در غیر این صورت نویسنده راضی نیست ‼️ و اینکار دارد💯