#آداب_هیئت
#شهید_ابراهیم_هادی
🔴صدای بلندگو را اجازه نمی داد زیاد کنند.
توی مداحی داد نمی زد.
وقتی هنوز هیئت شروع نشده بود، سر بلندگوها را به سمت داخل محل هیئت می چرخاند تا همسایه ها اذیت نشوند.
🔴اجازه نمی داد رفقای جوان، که شور و حال بیشتری دارند، تا دیر وقت در هیئت عمومی عزاداری را ادامه دهند.
مراقب بود مردم به خاطر مجلس عزای اهل بیت اذیت نشوند.
🔴همچنین زمانی که هنوز چراغ روشن نشده بود هیئت را ترک می کرد.
علت این کار او را بعدها فهمیدم. وقتی شاهد بودم دوستان هیئتی، بعد از هیئت مشغول شوخی و خنده و... میشدند و به تعبیری بیشتر اندوخته معنوی خود را از دست می دهند.
📚کتاب سلام بر ابراهیم2
#سیره_ابراهیم
#شبیه_ابراهیم_باشیم
کانال امام زمان(عج)👇🏻👇🏻👇🏻
🏴 @Emam_Zamaan_313
❤️ #دلنوشته ❤️
چند وقتي ميشد كه مامانم خیلي زیاد از خوبي هاي کسي میگفت که من قبل از آشنایي با اون انسان یه همچین فردي رو فقط میتونستم تو داستان ها وافسانه ها پیداش کنم آخه اصلا تو این دنیا این همه خوبي یه انسان مطمئنن غیر ممکن بود😶...
مدام اسمشُ از زبون مامانم میشنیدم ،
ابراهیم هادي ... ابراهیم هادي ...
هميشه بهم ميگفت یه رفیق شهید براي خودت انتخاب كن و باهاش حرف بزن ازش كمك بخواهُ..... کتاب شهید هادي که اسمش (سلام بر ابراهیم) بود ساعتها میگرفت جلوي چشماش و بهش خیره میشد...
گاهي هم میشنیدم که با عكسش حرف ميزنه!!
من با خودم میگفتم خب این فرد هم مثل تمام شهداي دیگست دیگه ...!
ویژگي ها و خصوصیات فردي این شهید هم درباره ي تمام شهداي دیگه هم صدق میکنه ...
(اما غافل از اينك هر كدوم از شهيدا يه اسطوره اي بودن من سعادت اينو نداشتم كه ببينم )
اون موقع حتي از اینکه مامانم اسمش رو زیاد مي آورد عصبي هم ميشدم
چند باري مامانم بهم گفت تو هم این کتاب روبخون وبه این شهید متوسل شو
حتی اسم فضای مجازیشم سلام بر ابراهیم بود
ولي من هر دفعه يادم ميرفت هیچوقت نشد که بخونمش
یكي از اون شبايي که توي حرم امام رضا (ع) بودم مشغول صحبت و راز ونیاز با خداي خودم و امام رضا بودم
و ازشون ميخواستم كه كمكم كنن تا مسیر زندگیم رو تغییر بدم همین که این تصمیم رو گرفتم چشمم افتاد به کتاب شهید ابراهیم هادي! یه کم به عکس روي جلدش خیره شدم ومتوجه ي لبخند پر از آرامشش شدم انگار که من و باتمام وجود به خاطر این تصمیمم تشویق میکرد ، انگار یه جورایي داشت بهم میگفت من پشتتم ...😍🌹🙌
کتابش و برداشتم تا وقتي كه حرم بودم خوندمش زار زار گریه میکردم ، چه کتابي بود!!😍
مامانم حق داشت ...
با هر بند بند خاطراتش مثل ابر بهاري گریه میکردم اغراق نميكنم واقعا اين مرد رويايي بود از وقتي بهش متوسل شدم و خواستم كه رفيقم بشه واقعا هر مشكلي كه داشتم تا اسمش رو آوردم كمكم كردو حل شد🙌💙💙
اون قهرمان منه😍💙
#آروم_جانم توي اين مدت دوستيمون انگار سالهاست که تو رو میشناسم
نمیدونم چه رازیه,راز بودن تو...
چه مهریه, مهر به تو...
که زندگیم رو از پاییز به #بهار رسوندي
سپاس خدايي كه تو رو به من داد
دعا كن رهرو راهت باشيم,باشد كه ما هم #رستگار شويم...
خورشيد كميل هزاران #صلوات نذر بودنت
#شهيد_ابراهيم_هادي❤️
#علمدار_كميل🌹
#قهرمان_من💪💝
خيلي خيلي توصيه ميكنم كتاب سلام برابراهيم جلد1و2 رو بخونيد🙌
#ارسالی_اعضا
کانال امام زمان(عج)👇🏻👇🏻👇🏻
🏴 @Emam_Zamaan_313
کانال امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
🔷مقید بود هر روز #زیارت_عاشورا بخواند،حتی در جبهه هم....! اگر کاری فوری برایش پیش می آمد هم حتما #س
8⃣3⃣8⃣ #خاطرات_شهدا🌷
💠خدمت به مردم از علائقش بود.
🌷 #ابراهیم در تابستان ۱۳۶۱ که به خاطر مجروح شدن💔 تهران بود، پیگیر مسائل آموزش و پرورش📑 شد. در دوره های #تکمیلی ضمن خدمت شرکت کرد. همچنین چندین برنامه و فعالیت فرهنگی را در همان دوران کوتاه انجام داد✅. #با_عصای زیر بغل از پله های اداره کل آموزش و پرورش بالا و پایین می رفت. آمدم جلو👥 و سلام کردم؛ گفتم: آقا ابرام چی شده⁉️ اگه کاری داری بگو من انجام می دم. گفت: نه❌، #کارخودمه.
🌷بعد به چند اتاق رفت و امضا گرفت✍. کارش تمام شد. می خواست از ساختمان خارج شود. پرسیدم: این برگه📜 چی بود. چرا اینقدر خودت را #اذیت مى كردى❓ گفت: یک بنده خدا دو سال #معلم بوده. اما هنوز مشکل استخدام داره. کار او را انجام دادم😊. پرسیدم: از بچه های جبهه است؟ گفت: فکر نمی کنم🗯، از من #خواست برایش این کار را انجام دهم. من هم دیدم این کار از من ساخته است، برای همین #آمدم.
🌷بعد ادامه داد: آدم هر کاری که می تواند باید برای #بنده های خدا انجام دهد✅. مخصوصاً این مردم خوبی که داریم. هر کاری که از ما ساخته است باید برایشان #انجام_دهیم. نشنیدی که حضرت امام فرموند: 🎙#مردم ولی نعمت ما هستند.
🌷ابراهیم را همه می شناختند. هر كـسى با اولین برخورد #عاشق مرام و رفتارش می شد😍. همیشه خانه ابراهیم🏡 پر از رفقا بود. بچه هایی که از #جبهه می آمدند قبل از اینکه به خانه خودشان بروند به #ابراهیم سر می زدند.
🌷یک روز صبح که #امام_جماعت مسجد🕌 محمدیه (شهدا) نیامده بود. مردم به اصرار، #ابراهیم را فرستادند جلو و پشت سر او نماز خواندند📿. وقتی حاج آقا مطلع شد خیلی خوشحال شد و گفت: "بنده هم اگر بودم #افتخار می کردم که پشت سر آقای هادی نماز بخونم."
🌷یک روز ابراهیم را دیدم که با عصای زیر بغل در کوچه راه می رفت چند دفعه ای به #آسمان نگاه کرد و سرش را پایین انداخت😔، رفتم جلو و پرسیدم: “چیزی شده آقا ابرام⁉️” اول جواب نمی داد ⚡️ولی با اصرار من گفت: “هر روز تا این موقع حداقل یکی از #بنده _های_خدا به ما مراجعه می کرد و هر طور شده بود مشکلش رو حل می کردیم اما #امروز از صبح تا حالا کسی به من مراجعه نکرده🚫. می ترسم نکنه کاری کرده باشم😔 که خدا #توفیق_خدمت رو از من گرفته باشه”.
❌ مسئولينى كه كار مردم رو راه نمى ندازينو فقط.... چيكار كردين كه اين توفيق ازتون سلب شده....؟!!
راوى: مرتضى پارسائيان
#شهيد_ابراهيم_هادى