eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.2هزار دنبال‌کننده
26هزار عکس
17.1هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 لحظاتی منتشرنشده از آخرین غبارروبی شهید در حرم امام هادی (علیہ‌السلام ) @Emam_kh
‼️حجاب زن در هنگام دعا 🔷س 5275: آیا زن هنگام دعا کردن باید حجاب داشته باشد؟ منظورم زیارات و أدعیه ایست که در آنها به معصومین (ع) سلام می فرستیم، مانند دعای عهد یا زیارت جامعه کبیره؟ ✅ج: در موارد مذکور با فرض نبود نامحرم، حجاب واجب نیست. 📕منبع: leader.ir @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸 بسم الله الرحمن الرحيم 🌷 آیه282سوره بقره - بخش2 🌺 فإن كان الذى عليه الحق سفيها أو ضعيفا أو لا يستطيع أن يمل هو فليملل وليه بالعدل: و اگر کسی که حق بر ذمه اوست، سفیه یا ضعیف یا توانایی املا گفتن ندارد ، باید ولی او با رعایت عدالت املا کند. 🌷 : کسی که اختلال ذهنی دارد. 🌺 و استشهدوا شهیدین من رجالکم فإن لم يکونا رجلين فرجل و امرأتان ممن ترضون من الشهداء أن تضل إحداهما فتذكر إحداهما الأخرى: و دو نفر از مردان را شاهد بگیرد و اگر دو مرد نبودند ، یک مرد و دو زن از گواهان ، از کسانی که مورد رضایت و اطمینان شما هستند تا اگر یکی از آنان فراموش کرد ، دیگری به او یادآوری کند. 🌷 : دو نفر مرد شاهد 🌷 : مردان 🌷 : دو زن 🌷 : گواهان 🔹 در بعضی از احکام شهادت دو زن برابر با شهادت یک مرد است و در بعضی احکام دیگر شهادت دو مرد برابر با شهادت یک زن است. بستگی به این دارد که موضوع چه باشد. در مسایل تجاری به خاطر اینکه معمولا بیشتر مردان با آن سر و کار دارند شهادت دو زن برابر با شهادت یک مرد است. و در بعضی از مسایل مربوط به بانوان شهادت دو مرد برابر با شهادت یک زن است. 🌺 و لا یأب الشهدآء إذا ما دعوا و لا تسأموا أن تكتبوه صغيرا أو كبيرا إلى أجله ذلكم أقسط عندالله و أقوم للشهادة و أدنى ألا ترتابوا إلا أن تكون تجارة حاضرة تديرونها بينكم فليس علیکم جناح ألا تكتبوها: و شهود نبايد به هنگامی که آنها را برای اداى شهادت دعوت می کنند خودداری نمایند. و از نوشتن بدهی های کوچک یا بزرگ مدت دار ، خسته نشوید ، این در نزد خدا به عدالت نزدیکتر و برای ادای شهادت استوارتر و برای جلوگیری از شک و تردید بهتر می باشد ، مگر اینکه تجارت و داد و ستد نقدی باشد که در میان خود دست به دست می کنید که گناهی بر شما نیست که آن را ننویسید. 🌷 : گواهان 🌷 : خسته نشويد 🌷 : کوچک 🌷 : بزرگ 🌷 : عادلانه تر 🌷 : استوارتر 🌷 : شک داشتن 🌷 : بهتر 🌷 : بين خودتان دست به دست می کنید 🌷 : گناه 🔹 بدهی کم باشد یا زیاد باید آن را نوشت زیرا که سلامت روابط اقتصادی که مورد نظر اسلام است ایجاب می کند که قراردادهای مربوط به بدهکاریهای کوچک نیز از نوشتن سند کوتاهی نشود. 🌺 و أشهدوا إذا تبايعتم و لايضآر كاتب و لا شهيد و إن تفعلوا فإنه فسوق بکم و اتقوا الله و یعلمکم الله و الله بكل شیء عليم: و هنگامی که خرید و فروش می کنید ، شاهد بگیرید و نباید به نویسنده و شاهد زیانی برسد و اگر چنین کنید از فرمان خداوند خارج شده اید و خداوند را تقوا پیشه کنید و خداوند به شما تعلیم می دهد و خداوند به هر چیزی داناست. 🌷 : خرید و فروش می کنید 🔹 در معامله نقدی اگر چه تنظیم سند و نوشتن آن لازم نیست ولی شاهد گرفتن برای آن بهتر است ، زیرا جلو اختلافات احتمالی آینده را می گیرد. و هیچ گاه نباید نویسنده سند و شهود مورد ضرر و آزار قرار بگیرند. در پایان مردم را دعوت به تقوا و پرهیزکاری می کند. تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن 🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 این پیام را به امام خامنه‌ای برسانید جوان عراقی خطاب به حجت‌الاسلام رئیسی: 🔹 از شما می‌خواهیم که این پیغام را به امام و رهبرمان «سیدعلی خامنه‌ای» برسانید؛ #عراق مردانی جان‌برکف و آماده ایثار دارد که نگاهشان به اشاره شماست. @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤 🔳 رهبر معظم انقلاب: ◾️امام هادی علیه‌السلام با دیدِ یک انسان مبارز  به دربارِ متوکّل رفت و مجلسِ شراب او را به مجلس معنویت تبدیل کرد. یعنی او را مغلوب کرد؛ به طوری که در آخرِ حرفهایش، متوکّل برای حضرت عطر آورد و او را با احترام بدرقه کرد. در مبارزه‌ای که شروع کننده‌ی آن، خلیفه‌ای تندخو و قدرتمند بود، امام هادی دست به یک جنگ روانی زد؛ مبارزه‌ای که در آن نیزه و شمشیر کاربُرد ندارد. ۱۳۸۰/۰۶/۳۰ @Emam_kh
‍ رمان به_تلخی_شیرین قسمت 9 لبخندی به چهره مشتاق نازنین که از درد فارغ و منتظر در آغوش کشیدن نوزادش بود زدم. - خسته نباشی گلم، کار من تموم شد دیگه، اذیت هم شدی، ببخش. با دنیایی از قدردانی به صورتم خیره شد. - یه دنیا ممنون، خیلی زحمت کشیدید. - زحمت رو که تو کشیدی. گونه های کوچک نوزاد را نوازش کردم و آرام و به نشانه خداحافظی موقت ضربه ای به شانه ی فرزانه زدم. اطمینان داد: برو خیالت راحت. - ممنون. از اتاق بیرون رفتم، از جلوی پذیرش که رد می شدم بیتا پرسید: زایید؟ از نوع برخورد و صحبت کردنش همیشه حرص می خوردم ولی در عین حال خنده ام هم می گرفت. - بله وضع حمل کرد. خندید، خنده هایش تمامی نداشت این دختر خوش خنده! -اتاق صدویازده رو باید تحویل بگیری. - باشه، میرم یه سر به مریم بزنم بیام. راحله یا دریا رو بزار بالای سر مریضم تا برگردم. -چشم. از ساختمان زنان و زایمان خارج و به ساختمان شماره سه رفتم، از پذیرش، شماره ی اتاق مریم را جویا شدم. به سمت اتاقش رفتم، درب را که باز کردم صدای ناله های خفیف مریم قلبم را فشرد. مریم بهترین دوستم بود، تنها کسی که گاه گاه وقتی کاسه ی دردها و بی قراری هایم سرریز می شد، همه را جمع و در دل مهربانش می‌ریختم، مریم روانشناس خوبی بود و همیشه با حرف هایش حالم را خوب می کرد، بارها خواسته بودم دردها و بی قراری های داخل کاسه ام را هم برایش بازگو کنم ولی نتوانسته بودم... متوجه باز و بسته شدن درب اتاق شد، به سمتم سر کج کرد، با دیدنم نالید: عسل! به سمت تختش پا تند کردم. -جان عسل، عزیزم! دست های لرزانش را در دست هایم گرفتم و بوسه ای بر صورت مهتابی اش که حالا از درد به زردی رفته بود، زدم. -درد داری؟ مگه مسکن نزدن بهت؟ -چرا زدن، زیاد درد ندارم، می تونم تحمل کنم. - پس چته خوشگلم؟ ناگهانی زیر گریه زدنش عجیب و دور از ذهن نبود. - دختره مُرد عسل! اولین بارم بود که یه زائو زیر دستم جونش رو از دست داد و من نتونستم براش کاری کنم. متاثر از حال بدش، فشاری به دست های لرزانش آوردم. - مریم این جوری نکن با خودت، مرگ دست خداست، تو همه ی تلاشت رو کردی، قوی باش، این جوری پیش بری که نمی تونی دیگه کار کنی! -نوزادش رو ندیدی تو عسل! خیلی خوشگل بود، چشم هاش رنگ چشم های تو بود، سبز سبز! یه سبزه روشن و عجیب آروم، تو درکش می کنی عسل! اونم باید بی مادر، بزرگ بشه. این حجم از درد در وجود مریم برایم غیر قابل تحمل بود! مقاومت سدّ اشک هایم در هم شکست! نباید می شکستم! حالا وقتش نبود! مریم به من و دلداری هایم نیاز داشت؛ اشک بی ملاحظه و وقت نشناسم را پاک و به بینی باندپیچی شده اش نگاه کردم و در دل ناسزایی بار آن مرد از خدا بی‌خبر کردم! کجا بود این حال مریم را ببیند! به راستی که گاه از نادانی بعضی مردم به تنگ می‌آمدم... مریم مستحق این شماتت و ضربه نبود... - مریم تو همه ی تلاشت رو برای نجاتش کردی، چرا خودت رو سرزنش می کنی؟! به خدا برای همه ی پزشک ها بارها این اتفاق می افته، تو نباید انقدر شکننده باشی، خدای اون نوزاد هم بزرگه! - به خدا تمام تلاشم رو کردم. دلم آشوبه دست خودم نیست، یه حال بدی ام عسل! در صورتش خم و گونه اش را بوسیدم. -درکت می کنم قربونت برم، الان میگم برات یه آرام بخش تزریق کنن، ولی بهت حق و اجازه نمیدم که خودت رو سرزنش کنی! چشم هایش لبریز از قدردانی شد و لب زد: مرسی که هستی! بلند شدم. - باید برم مریم، مریضم رو سپردم دست بچه ها اومدم، بازم میام بهت سر می زنم. -مرسی که اومدی. نویسنده : زهرا بیگدلی ادامه دارد... 🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
‍ رمان به_تلخی_شیرین قسمت 10 دستش را بالا آوردم و آرام نوک انگشت هایش را لمس کردم، همان انگشت هایی که به وقت بی قراری هایم نوازش گونه روی دست هایم می‌ لغزید. فشاری به دستم آورد و آرام رهایش کرد، چشمی و بی کلام از هم خداحافظی کردیم! روز پرکاری داشتم و خستگی را در تمام سلول‌های بدنم حس می کردم، بعد از اتمام ساعت کاری ام، بدون درنگ از بیمارستان خارج شدم، هنوز به درب خروجی بیمارستان نرسیده بودم که گوشی ام زنگ خورد، از داخل جیب کوچک پشت کیف بیرونش آوردم، اسم فرهاد روی صفحه افتاده بود. اتصال را لمس کردم. - سلام. - کوچه ی سمت چپ بیمارستان منتظرتم. قطع کرد. پوفی کشیدم. کم پیش می‌آمد فرهاد را دمغ و عصبی ببینم! لحن صحبتش فکرم را مشغول کرد... داخل کوچه پیچیدم، از فاصله ای نه چندان دور تشخیصش دادم، او هم مرا دید که راهنما زد، نگاهم به چهره ی کلافه و عصبی اش بود، علتش را نمی دانستم، بی اراده 《خدا بخیر بگذراند》ی زمزمه کردم! چرا که فرهاد را به وقت عصبانیت با یک من عسل هم نمی شود خورد! در ماشین را باز و در کنارش جای گرفتم، بی حرف نیم نگاهی سمتم حواله کرد و دنده را جا زد، ماشین را به حرکت درآورد، صورت ته ریش دارش با آن اخم عمیق، ابهت مردانه اش را به رخ می‌کشید. -چته؟ کوتاه و بی حوصله جواب داد: خوبم. - کاملا مشخصه! فرمان را به سمت خیابان اصلی چرخاند، با دلخوری آشکاری پرسید: مهمه؟! بی رحمانه 《نه》ای گفتم و بی توجه به حرصِ نگاهش به بیرون چشم دوختم، چیز جالبی برای دید زدن وجود نداشت، رهگذرهای خسته، ماشین های تک سرنشین و چند سرنشین در خیابان شلوغ و پراز دود! همین... با خیرگی به نادیدنی های بیرون زل زده بودم که صدای داد فرهاد از جا پرانیدم، سریع به سمتش سر چرخاندم، نیمی از نیم تنه اش را از پنجره بیرون برده بود و با عصبانیت دستش را به سمت ماشین جلوی تاب می داد. -برو دیگه مرد حسابی، یه ملت رو اسیر خودت کردی! اینجا جای مسافرکشیه آخه!؟ از مشاجره های خیابانی بیزار بودم، بازوی فرهاد را گرفتم و به سمت داخل کشیدم. - فرهاد توروخدا! عمیق و پراخم میخ چشم هایم شد، دستم را از روی بازویش پایین کشیدم و بی توجه به حرافی های راننده ی ماشین جلویی دنده را جا زدم. -ولش کن، برو فرهاد! کلافه دستی به چشم هایش کشید و فرمان را چرخاند. - می خوام برم پیش احمد، کارش دارم، مشکلی که نداری؟ - وای فرهاد می دونی رستوران احمد کجاست! بریم برگردیم ساعت ده شده. - خوب بشه. شام هم همون جا می خوریم. هنوز اخم داشت ولی لحنش آرام شده بود. - بابا منتظرمه، تا نرم شام نمی خوره. - امشب همگی خونه مااند، خیالت راحت می خوره. متفکرانه پرسیدم: برای چی؟ بابا به من چیزی نگفت. -دایی حسین و خانواده اش تو راهند. حرص مواج در صدایش علت این حال بدش را مثل روز برایم روشن کرد... چه حکمتی داشت که به وقت حرص خوردن هایش دلم خیال شیطنت می کرد! - خیلی هم عالی، پس زودتر بریم که حتما عمه قرمه‌سبزی عمو دوست پخته. چپ چپ نگاهم کرد. -چیه سر ذوق اومدی!؟ تا ده دقیقه پیش که خوردنت خودکشی محض بود. پشت چشمی نازک کردم. - نخواستم بخوریم! لحظه‌ ای شیطنتش گل کرد. -خوردنی رو باید خورد! چپ چپ نگاهش کردم. - من از زهر هم تلخ ترم، معدت رو به هم می ریزم. نویسنده : زهرا بیگدلی ادامه دارد... 🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
☀️ صـــــــ📿ـــلوات خاصه ی حضرت علی بن موسی الرضا به نيت خشنودي آن حضرت و بر آورده شدن حاجــــــــــات.☀️ ⚜اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی⚜ الامامِ التّقی النّقی ⚜ و حُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ⚜ و مَن تَحتَ الثری⚜ الصّدّیق الشَّهید ⚜صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً⚜ زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه⚜ کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک⚜ َ ✍ترجمه: ☀️خدایا رحمت فرست بر علی بن موسی الرضا☀️ امام با تقوا و پاک ☀️و حجت تو بر هر که روی زمین است ☀️و هر که زیر خاک، ☀️رحمت بسیار و تمام با برکت ☀️و پیوسته و پیاپی و دنبال هم چنان ☀️بهترین رحمتی که بر یکی از اولیائت فرستادی☀️ 💫زیــــ🕌ــــــارتش در دنیا و شفاعتش در عقبی نصیبمان بگردان💫 الهـــــــــــــے آمیݧ التمــــــــــاس دعــــــــــا ✨اݪّلهُمَّ صَݪِّ عَݪے مُحَمَّد وَ آݪِ مُحَمَّد وَ عَجِّݪ فَرَجَهُمْ✨ 📿🕌📿🕌📿🕌📿🕌📿 @Emam_kh
4_825047343362474716.mp3
4.06M
🍃🌸۰﷽۰🌸🍃 شرح زیارت جامعه ی کبیره #قسمت44 دریا مادر جنگل هاست، اگر دریا نباشد جنگلی هم نیست، چون اگر دریا نباشه ابری نیست، ابری نباشه بارشی نیست، بارشی نباشه رویشی نیست حتی سبزه ای نمی روید چه برسه به جنگل. پس دریا ها، اصول و ریشه های جنگل ها هستند در حالی که شما جنگل را با دریا مقایسه می کنی در ظاهر هیچ نسبت و تناسب و ارتباطی باهم ندارند. در عالم معنا، در عالم معنویت هم دقیقا همینطوره خیرات، خوبی‌ها، نیکی‌ها زیبایی ها مثل درختان جنگل می مانند ریشه ی همه آنها اهل بیت (ع). یعنی اهل بیت (ع) نقش دریا رو دارند به همین خاطر به اونها اصول یعنی ریشه ها گفته می‌شه. اصول الكَرَم کرم یعنی خوبی، کرم یعنی زيبايي به همین خاطر به رزق خوب، به رزق خوب، قرآن رزق کریم میگه. به یک نامه زیبا و یک نامه ی خوش مضمون، قرآن کتاب کریم میگه. به یک سخن لطیف، تاثیرگذار، خوب، مبارک قَولِ کریم میگه. به جایگاه موقعیت مناسب و در خور مقام کریم میگه. به یک فرستاده ی آقا و بزرگوار رسول کریم در قرآن گفته می‌شود. پس کرم یعنی خوبی‌ها، کرم یعنی زیبایی ها، لطافت‌ها، تناسب ها و وقتی گفته می‌شه اهل بیت اصول کرم هستند یعنی اهل بیت ریشه ی تمام خوبی ها و زیبایی ها و لطافت ها و تناسب ها هستند. 📚استاد_رنجبر @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 نامه مهم بسیج دانشجویی دانشگاه تهران به آیت‌الله رئیسی رئیس قوه قضاییه پیرامون بزرگترین پرونده قاچاق ارز تاریخ جمهوری اسلامی 🔹اعلام حکم هفت تپه و درخواست محاکمه متهمین مرتبط با پرونده 🔹ابهام در صدور رأی خلع ید امید اسدبیگی مدیرعامل فاسد هفت تپه مسئله ای است که اذهان عمومی را درگیر ساخته است. اگر رأی صادر شده، چرا دستگاه قضا به صورت رسمی و علنی آن را اعلام نمی‌کند؟ آیا تعلل در اعلام رأی، زمینه غارت شرکت را فراهم نمی کند؟ 🔹در جلسات دادگاه مکرراً از کسانی همچون غلامرضا شریعتی استاندار سابق استان خوزستان که به تازگی به ریاست سازمان استاندارد کشور منصوب شده و همچنین مرتضی شهیدزاده ریاست صندوق توسعه ملی به عنوان حامیان اصلی امید اسدبیگی نام برده شده است. 🔹محاکمه و مجازات زمانی اجرای عدالت را در کام مردم شیرین می کند که مسئولین را در مناصب قدرت به دادگاه بکشاند و اجرای عدالت بلافاصله بعد از وقوع جرم صورت بگیرد و آن را مشروط به ملاحظه ی منصب قدرت کسی نکنند. 📃 متن کامل نامه ✅ داود_مدرسی_یان @Emam_kh
درمان_انواع_سردرد🤕 درد در پیشانی↯ ✍استشمام سرکه و مالیدن به پیشانے درد در پشت سر↯ ✍مصرف دم کرده نعناع، یا استعمال روغن آن به پیشانی درد روی پیشانی↯ ✍ماساژ هر دو پا 🍀🌿🍀🌿🍀
از پشت کلاه به اندازه نصف دور سر دانه سر می گیریم و پنج سانت کشباف میبافیم بعد شروع به ساده بافی میکنیم تا به بلندی کلاه برسیم یعنی جایی که گوش های روباهمون هست برای بافت گوش ها مثلا ده تا دونه در نظر میگیریم و فقطاین ده تا رو اینطوری میبافیم یه رج ده تا میبافیم و برمیگردیم رج بعد نه تا ،رج بعد هشت تا و... همینطور تا دوتا دونه باقی بمونه بعد دوباره سه تا میبافیم و بر می گردیم رج بعد چهار ت ا و....تا به همون ده تای اول برسیم طرف مقابل رو هم همین طور میبافیم و بعد به ساده بافی ادامه میدیم دو سانت که بافتیم نوبت پوزه روباه میرسه دونه وسط رو مشخص می کنیم و تو هر رج رفت ( از روی کار ) دو طرف دونه وسط دوتا یکی می کنیم تا سه تا دونه باقی بمونه و این سه تا رو کور میکنیم حالا از اون رجی که شروع به کم کردن کرده بودیم از زیر کار دونه میگیریم و ساده بافی می کنیم و پنج سانت اخر هم کشباف میبافیم و کور میکنیم درزهای بغل کلاه میدوزیم و کار تزیین رو هم انجام میدیم یادم رفت بگم قبل از بافت پوزه از هر طرف ده تا کور می کنیم 🌺🍃🌺
✍️بخشی از نامه شهید حاج قاسم به دخترش:(1) 🌱 از خدا خواستم همه‌ی شریان‌های وجودم را و همه‌ی مویرگهایم را مملو از عشق به خودش کند. وجودم را لبریز از عشق خودش کند. 🔸این راه را انتخاب نکردم که آدم بکشم، تو میدانی من قادر به دیدن بریدن سر مرغی هم نیستم. من اگر سلاح به دست گرفته‌ام برای ایستادن در مقابل آدمکشان است نه برای آدم کشتن. 🌙خود را سرباز در خانه هر مسلمانی می بینم که در معرض خطر است و دوست دارم خداوند این قدرت را به من بدهد که بتوانم از تمام مظلومان عالم دفاع کنم. نه برای اسلام عزیز جان بدهم که جانم قابل آن را ندارد، نه برای شیعه‌ی مظلوم که ناقابلتر از آنم، نه نه... بلکه برای آن طفل وحشت‌زده بی‌پناهی که هیچ ملجأیی برایش نیست، برای آن زن بچه‌به‌سینه چسبانده هراسان و برای آن آواره در حال فرار و تعقیب، که خطی خون پشت سر خود بر جای گذاشته است می جنگم. ✅عزیزم، من متعلق به آن سپاهی هستم که نمی خوابد و نباید بخوابد. تا دیگران در آرامش بخوابند. بگذار آرامش من فدای آرامش آنان بشود و بخوابند. ✅دختر عزیزم شما در خانه من در امان و با عزت و افتخار زندگی میی کنید. چه کنم برای آن دختر بی پناهی که هیچ فریادرسی ندارد. @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸🍃 ⁉️چرا اسلام حق طلاق را در اختیار مرد قرار داده است؟ ✏️دلیل اینکه حق طلاق به مرد داده شده، این است که زندگى جمعى نیاز به مدیر دارد. اسلام نیز کسى را که کمتر در مقابل عواطف و احساسات، تحت تأثیر قرار مى گیرد و از نظر مدیریت جمعى قوى تر است، به عنوان مسئول اداره زندگى مشترک معرفى و هزینه اداره این زندگى را بر او واجب کرده است. تصمیم گیرى در مورد انحلال آن را نیز در مرحله نخست به او سپرده است. مسئله طلاق و جدایى به چند صورت قابل تصور است: 1. حق طلاق منحصرا در دست مرد باشد. 2. حق طلاق منحصرا در دست زن باشد. 3. زن و مرد هر یک به طور استقلالى و در عرض یکدیگر، این حق را دارا باشند. 4. این حق به دست هر دو به صورت اشتراکى (با توافق طرفین) باشد. 5. حق طلاقى وجود نداشته باشد. 6. حق طلاق در ابتدا به دست مرد باشد؛ ولى براى زن نیز در موارد لزوم ساز و کارهاى مناسبى مشخص شده باشد. فرض نخست براى زن بن بست آفرین است و در مواردى که نیاز جدى به دارد، از این مسئله محروم مى شود. فرض دوم با توجه به احساسات شدید و هیجانى خانم ها، علاوه بر اینکه آمار طلاق را در موارد غیرضرورى بالا مى برد (زیرا از نظر آمار غالبا خانم ها تقاضاى طلاق را دارند)، باعث کاهش ازدواج و سستى کانون خانواده مى شود، چرا که موجب سلب اعتماد مرد از زن شده و محبت زن را در دل مرد کاهش مى دهد. فرض سوم، آمار طلاق را بالا خواهد بُرد و این مسئله در بعضى از کشورهاى غربى تجربه شده است. فرض چهارم نیز معقول نیست و منافات با حکمت جعل قانون طلاق دارد؛ زیرا ممکن است یک نفر خواستار طلاق و دیگرى طالب عدم آن باشد و در این صورت سدى در برابر آن ایجاد مى شود. البته طلاق براساس توافق در اسلام پذیرفته شده است، اما آنچه مشکل آفرین است، انحصار تحقق طلاق براساس توافق است. فرض پنجم صحیح نیست؛ چرا که گاهى جدایى و گسستن این رابطه، به صلاح طرفین است. در نتیجه بهترین فرض صورت ششم است؛ زیرا از طرفى جلوى گسترش بى رویه طلاق را مى گیرد و از طرف دیگر مانع ضایع شدن حقوق خانم ها مى گردد. از جمله سازوکارهاى پیش بینى شده در این روش، طلاق وکالتى، طلاق قضایى و طلاق توافقى است. بنابراین چنین نیست که راه به کلى براى زن بسته باشد. @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹 📹 | ببینید: ⚠️جدا انگاری دستگاه سیّدالشّهداء -علیه السّلام- از شریعت اسلام، انحرافی بزرگ و مُهلِک 🥀نجات بخشی هر اندازه از محبّت، به حسب خودش 🎙استاد آیت الله وفسی 🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹 @Emam_kh
🌹حضرت (مدظله‌العالی) 💠 اگر کسی لذّت ذکْر الهی و اُنس با خدا را چشید، بدانید که هیچ لذّت دیگری به دهانش مزه نمیکند. ۷۵/۹/۱۵ @Emam_kh ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼 مولای غریبم سلام «صبحم» شروع می شود آقابه نامتان «روزی من» همه جا «ذکرنامتان» صبح علی الطلوع «سَلامٌ عَلیک یابن الحسن» مـن دلخوشم به «جواب سلامتان» امام خوب زمانم هر کجا هستی باهزاران عشق و ارادت سلام 🌼 السلام علیک یا صاحب الزمان @Emam_kh
عنه عليه السلام لا تُعَوِّدْ نفسَكَ الغِيبَةَ ؛ فإنّ مُعتادَها عَظيمُ الجُرمِ .; امام على عليه السلام خودت را به غيبت كردن عادت مده؛ زيرا شخص معتاد به غيبت گويى گناهش بسيار بزرگ است.; غرر الحكم : 10300.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🌹 سلااااام یک روز دیگر یک برکت دیگر و فرصت دیگری برای زندگی به هر نفس به عنوان یک هدیه از طرف خدا فکر کنید خدای مهربانم تو را سپاس بخاطر روزی دیگر و آغازی نو 🌹الهی به امید تو🌹 روزتون سرشار از الطاف الهی🌹🍃 @Emam_kh
🌿🌺﷽🌿🌺 (حَسْبِىَ اللّهُ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ) خدا_مرا_بس_است ❤️🍃هر کسی نمی تواند این را بفهمد، درک کند، گفتنش آسان است، کسی که چگونه می تواند بگوید حَسْبِىَ اللّهُ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ ❗️ را می بیند ممکن است بگوید پدر مرا بس است، مادر مرا بس است، همسر مرا بس است، فلان غذا مرا بس است، فلان حقوق مرا بس است. ما در طول شبانه روز به چه کسانی می گوییم⁉️ 🔸یکی به شوهرش حَسْبِىَ، 🔹یکی به زنش میگوید، 🔸یکی به مادر، 🔹یکی به فرزند... این باید برای ما حل بشود چه کسی ما را می کند، چه کسی ما را بس است، و از ته دل بگوییم تو ما را کفایت می کنی. 🦋الیس الله بکاف عبده آیا خداوند برای بنده اش کافی نیست؟ 🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁