eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
26.3هزار عکس
17.5هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺عراقچی: تحریم‌هایی وجود دارند که باید پایان یابند و رییس جمهوری آمریکا صلاحیت و قدرت پایان دادن به آنها را با فرمان اجرایی دارد؛ تحریم‌های دیگری هستند که ناشی از قانونگذاری کنگره است و در مورد این تحریم‌ها رییس جمهوری آمریکا فقط می‌تواند آنها را تعلیق (wave) کند! ➕همانطورکه با وعده ی بالمرّه تمام تحریمها، برجام را به ملت قالب کردید، امروز نیز بایستی برای بازگشت به تعهدات برجامی، لغو بالمرّه ی تمام آنها را مطالبه کنید (نه تعلیق آنها) و نباید به تحریمهای ترامپی و غیرترامپی و همچنین تحریم های همسو با برجام و متناقض با برجام تفکیک شان کنید؛ یعنی دادنِ حق بازگشت تحریم ها به آمریکا بعد از گذشتن خرشان از پُل (انتخابات) و اعطای حق چانه زنی به آنها، بعد از انجام تعهدات از سوی کشورمان و شرطی شدن جامعه!! @Emam_kh
20.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 ترسیم صحنه شهادت «صیاد دل‌ها» 🔺 هدیه هنرمندانه خانم فاطمه عبادی به روح بزرگ شهید سپهبد صیاد شیرازی @Emam_kh
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸 بسم الله الرحمن الرحيم 🌹 آیات 62و63سوره آل عمران 🌸 إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلَّا اللَّهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (62) فَإِنْ تَوَلَّوْاْ فَإِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِالْمُفْسِدِينَ(63) 🍀 ترجمه:به راستى، قصه ى درستِ همین است و هیچ معبودى جز خداوند نیست و همانا خداوند توانای حكیم است (62) پس اگر از حقّ روى گردان شدند، پس همانا خداوند به مفسدین آگاه است. (63) 🌷 : قصه - القصص مفرد است 🌷 : حق، حقیقت ، درست 🌷 : معبود 🌷 : روی گردان شدند 🌷 : آگاه ، با خبر 🌸 إن هذا لهو القصص الحق: به راستى ، قصه درست همين است. منظور از هذا لهو القصص الحق همان قصه زندگی است که در آیات قبلی و توسط پیامبر بیان شد قصه واقعی و درست همین است که در قرآن گفته می شود. ولی قصه های دیگر و به غیر از قرآن که بیان شده آلوده به خرافات و شرک است زیرا عده ای حضرت عیسی علیه السلام را فرزند خدا یا خود خدا می دانند که همه این ها است. برای تأكيد بيشتر می فرمايد: و ما من إله إلا الله و إن الله لهو العزيز الحكيم:و هیچ معبودی جز خداوند نیست و همانا خداوند توانای شکست ناپذیر است. فقط معبود است و فقط خداوند بايد پرستش شود و حضرت عیسی و سایر پیامبران همگی مخلوق و بنده ی خدا هستند. 🌸 فإن تولوا فإن الله عليم بالمفسدين: پس اگر از حق روی گردان شدند، پس همانا خداوند به مفسدین آگاه است. كسانى كه از پذیرش این حقایق و روی گردان می شوند و مخالفت می کنند در جستجوی حق نیستند و فاسد هستند. جمعیتی که پس از آن همه دلایل منطقی درباره حضرت مسیح علیه السلام و همچنین بعد از ماجرای مباهله که در آیه 61سوره آل عمران بیان شد حق را نپذیرند و باز هم به گفتگوهای لجوجانه خود ادامه دهند هدف آنها تخریب عقاید صحیح مردم است و به خوبی از نیت های آنها با خبر است و به موقع آنان را کیفر خواهد داد. 🔴 كه بر سر زبان هاست، بر سه نوع هستند: 1⃣ : رمان ها، افسانه ها و اساطیرى كه غیر واقعى هستند و نویسنده بر پایه خیال آنها را می نویسد. 2⃣ : داستان هاى تاریخى كه گاهى درست و مستند و گاهى آمیخته با دروغ وامور نادرست هستند. 3⃣ : رویدادهایى كه از زبان وحى به ما رسیده اند، براساس حقّ هستند. داستان هاى قرآنى، همه از این نوع هستند و در آنها وهم، خیال، دروغ و نادرستى راه ندارد. 🔹 پيام های آیات62و63سوره آل عمران ✅ اگر نبود، چهره ى واقعى حضرت مسیح، آلوده با خرافات باقى مى ماند. «انّ هذا لهو القصص الحق» ✅ تكرار شعار و پایدارى در برابر خرافات، لازم است. «ما من اله الاّ اللَّه» ✅ هر داستانى درباره پیامبران، كه با منافات داشته باشد، ساختگى و باطل است. «لهو القصص الحق و ما من اله الا اللّه» ✅ سرپیچی از ، نمونه اى از فساد است، و اعراض كننده مفسد مى باشد. «تولّوا... مفسدین» ✅ علم به كارهاى مفسدان، بزرگترین هشدار است. «علیم بالمفسدین» تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن 🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
📣 درمان راحت انواع کم_خونی حتی سرطان_خون 👆👆کافی است ازموارد نسخه استاد_ستاری چند مورد را انجام دهید @Emam_kh
می گویند : چرا ابوموسی اشعری حکومت علی(ع) را به سازش کشاند ؟ پاسخش است ... . رهبری به صراحت از سخن می گوید . . آن وقت جواد ظریف دوباره شانسی که در برابر البرادعی امتحان کرده بود را به امتحان گذشته است. . آن موقع به البرادعی گفتند : اگر با ما به یک توافق محدود نرسید ، کار ما در سیاست ایران تمام است و دیگر در خواب هم نخواهید دید که کسی بیاید و بر سر صنعت ای با شما کند. . حالا جواد ظریف مجددا توئیت زده که تحریم های دولت ترامپ را لغو کنید ... . این یعنی دقیقا خلاف تصمیم و خلاف حرف قطعی ... . جامعه اگر ساکت باشد ، ابوموسی اشعری ها به هوای چهارتا رای ، این صف طولانیِ مرغ که به راه انداخته اند را به یک مذاکره ی محدود گره می زنند ، سپس قیمت ها به صورت دستوری پایین می آید و بعد از آن یک نفر از جنس شیخِ عبا ایتالیایی مجددا بر کشور حاکم میشود... . صدای اعتراض جریان انقلابی این وسط کجاست ؟ . بپذیرید که با حکمرانی مجازی (به اسم کرونا) تک تک شما را وادار به سکوت و درگیر اباطیل کرده اند ... . آنچه ظریف در این توئیت نوشته (یعنی لغو تحریم های دوره ی ترامپ) خواست جواد ظریف و حسن روحانی و لاریجانی است . نه خواست ملت ایران ... . این توئیت قرار است در تداوم صف های مرغ به پیروزی سوم در منجر شود. . پ ن : جامعه اگر سکوت کند . اگر اعتراض نکند ، اگر صفحاتی که دارید دست نخورده و آک بند باقی بماند ، ابوموسی اشعری ها فضا را فراهم می بینند و کمی بعد تر این مردم هستند که از خود خواهند پرسید : پس علی چکاره بود ؟ . پ ن : وظیفه ی هر ایرانی وطن پرست است که هرطور که می تواند به این بازی کثیف اعتراض کند ... مستوره @Emam_kh
‍ رمان به_تلخی_شیرین قسمت 124 با دلخوری ساختگی گفتم: دستت درد نکنه منظورت اینه من تنبلم؟! -نه بابا من غلط بکنم، فقط یکم خسته ای. باز شیطنتش گل کرده بود، چپ چپ نگاهش کردم که با صدا خندید. -خوب حالا منظور؟ - ۲۰۶ آلبالویی دوست داری؟ سفید تکراری شده؟ - چی میگی فرهاد واضح بگو. نگاهش را به سمت چپ داد و با وارسی شماره ی کوچه فرمان را چرخاند. - الان بهت می گم. شده بود همان فرهاد حرص درار که دلم گاز گرفتن خرخره اش را می خواست. کناری پارک کرد و کمربندش را باز کرد. - بیا پایین تا بهت بگم. پیاده شدم، ماشینش را قفل کرد، سمت نمایشگاه ماشین می رفت که دستش را گرفتم و کشیدم. -صبر کن فرهاد، نکنه منظورت از هدیه ماشینه؟ با حالت بامزه ای لب هایش را غنچه کرد و نمایشی سرش را خاراند. -بده؟ فقط یه خورده بد قواره است نمیشه کادوپیچش کرد! شاکی نگاهش کردم. - نمک نریز. دارم جدی می پرسم. - به به آقا فرهاد؟ هر دو همزمان سمت صدا سر چرخاندیم. پسری قد بلند و لاغر اندام با تیپ امروزی و فشن از داخل نمایشگاه بیرون و سمت مان آمد. گرم و صمیمی مشغول احوال پرسی شدند. من هم به سلام مختصری اکتفا کردم. فرهاد: کامی داداش، سفارش ما آماده ست؟ - شما جون بخواه آقا فرهاد. با دست به داخل نمایشگاه اشاره کرد. - بفرمایید خواهش می کنم. به اجبار و با دلی ناراضی دنبالشان روان شدم. میان ماشین ها که رسیدیم فرهاد رو به من کرد و نگاه ملتمسش را به چشم هایم دوخت. - میتونی انتخاب کنی عزیزم. نگاه کوتاهی به پسر کردم. فاصله اش از ما یک متر هم نمی شد، فقط توانستم مخالفتم را در صدایم بریزم و نامش را به زبان بیاورم. - فرهاد! اخمی کرد. -اذیت نکن شیرین. به ناچار نگاهی دور تا دورم کردم و گفتم: همون دویست و شش آلبالوییه. لبخند نقش صورتش شد. نزدیکش شدم، منظورم را فهمید که خم شد. کنار گوشش زمزمه کردم: آپارتمانم رو بفروشم باید پولش رو بگیری. اگه قبول می کنی می خوامش وگرنه پامو تو ماشین نمی زارم. از صورتم فاصله گرفت و دلخور نگاهم کرد ولی با تکان دادن سرش موافقتش را اعلام کرد. ماشین را تحویل گرفتیم. فرهاد عینکش را باز به چشم هایش قاب کرد و گفت: کورس بگذاریم؟ با خنده در حالی که پشت فرمان ماشین مورد علاقه ام می نشستم گفتم: بذار از آب بندی درش بیارم بعد. چشمکش را از پشت عینک فرم عسلی اش دیدم و دلم را فدایش کردم. بعد از خوردن قرصم به فرهاد که مشغول تماشای شبکه ورزش بود شب بخیر گفتم و به اتاقم رفتم، دو ساعتی به حرف‌های احمد فکر کردم و با سنگین شدن چشم هایم لبخند هم روی لب هایم نقش بست و به دنیای فراموشی ملحق شدم. احمد در حالی که گوشی اش را چک می کرد پرسید: فرهاد نیومده هنوز؟ - نه باشگاهه. چای یا قهوه؟ -هیچ کدام، بیا بشین. من تعارفی نیستم، هر وقت حس کنم چیزی می خوام بهت میگم برام بیاری. پیش دستی را برداشتم و چند میوه از داخل ظرف میوه برداشتم و برایش گذاشتم. -میوه که خیلی مفیده، نه نگید. همان لحظه پرتقالش را برداشت و مشغول پوست گرفتنش شد. - بر منکرش لگد. باچاقو روی پوست مرتقال خط انداخت و پرسی: به حرف هام فکر کردی؟ نفسم را برای آرام کردنم فوت کردم. - تا همین چند دقیقه پیش هم داشتم فکر می کردم. - خوب نتیجه؟ با اطمینان گفتم: همه ش رو قبول دارم. نویسنده : زهرا بیگدلی ادامه دارد.....‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
‍ رمان به_تلخی_شیرین قسمت 125 - ولی؟ از کجا فهمید که 《ولی》ای، پسِ اطمینان حرفم وجود دارد؟! چشم های گرد شده ام از تعجب را توبیخ کردم و گفتم: ولی یکم کنار امدن باهاش سخته قبول کن. - معلومه که سخته! تو چند سال راه رو اشتباه رفتی. من ازت توقع ندارم که با یه دنده عقب برگردی سر جات. حوصله داری باهم بریم یه جایی؟ - کجا؟ -جای بدی نیست. خوبه. حسشو داری؟ -آره چرا که نه. -پس برای فرهاد پیام بفرست. دوباره مثل دیروز پس نیافته نفله. خنده ام گرفت. اگر فرهاد می‌فهمید احمد لقب نفله اش داد... - برو آماده شو تا من این پرتغال رو نوش جون کنم. بلند شدم و با خنده به اتاقم رفتم. از همان لحظه با دیدن تابلوی شیرخوارگاه قلبم به تقلا افتاد. داشت مرا به دیدن گذشته ام می برد... احمد راهش را درست انتخاب کرده بود اگر قلب من تاب می آورد و پس نمی افتاد از ناراحتی و درد... با هماهنگی احمد داخل اتاقی شدیم که پر از نوزاد و کودک بود. دستش را سمت اولین نوزاد که روی تخت خواب بود گرفت و تا آخرین نوزاد به منظور اشاره چرخاند. - خوب نگاهشون کن. این ها گذشته ی تو هستند. بغضم گرفته بود، احمد قصد دیوانه کردنم را داشت... بین نوزادان قدم بر می داشت و صحبت می کرد - ولی امیدوارم تو آینده ی این ها نباشی. سرسنگین شده ام را بالا آوردم و به قدم زدنش نگاه کردم سمتم چرخید. -تو چی؟ گیج پرسیدم: من چی؟ - میگم تو چی، دوست داری تو آینده ی اینها باشی؟ خنگ شده بودم و منظورش را نمی فهمیدم. بی خیال سوالش ادامه داد: خیلی از این نوزادها رو پشت در همین شیرخوارگاه رها کردند یا توی بیمارستان گذاشتند و رفتند. هیچ نشانه‌ای از پدر و مادر واقعی شان ندارند. فکر می کنی اگه یه روز مثل تو متوجّه گذشته‌شان بشند می تونند پدر و مادرشون رو با دست خالی پیدا کنند؟ سری به نشانه ی نه تکان دادم. - پس چرا اینقدر خودت رو ازار دادی؟ چرا سوال هایی برای خودت طرح کردی که مطمئن نبودی می تونی به جواب هاشون برسی؟! امروز آوردمت اینجا تا خودت رو نشونت بدم، ببینی چی بودی چی شدی! نگاهشون کن... چقدر معصوم و بی گناهند! حق این ها یه زندگی سالم و شاده ولی تو این حق رو از یکیشون گرفتی. به خودت بیا عسل! با تقدیرت کنار بیا، تا تو کنار نیای و قبولش نکنی بقیه هم همین طورند. رفتار دیگران باهات در واقع بازده عمل و رفتار خود توئه. بریز دور این واقعیت رو. خودت باش. بخواه که خودت خوب باشی و خودت بسازی دنیات رو. به جبران روزها و ماهها و سالها ای که می تونستی شاد سپری کنی و نکردی، از این به بعد رو خوب بساز. حواسم به حرف‌هایش را نوزادی با باز کردن دست هایش برای به آغوش کشیده شدن پرت کرد. میان راه احمد را به دست فراموشی سپردم و سمت نوزاد رفتم و در آغوش کشیدمش. چطور دلشان آمده بود رهایش کنند. صورتش را بوسیدم که خندید و دل من غریبه را برد... لبهایم به لبخند تلخی باز شد، اگر روزی بچه دار می شدم آنقدر از محبتم سیرابش می‌کردم که هیچ خلای را حس نکند. احمد کنارم قرار گرفت و صورت کودک را که با دست های کوچکش صورتم را لمس می کرد نوازش داد. -ببین چه گوگولیه. دعا کن وقتس که بزرگ شد عاقلانه با وضعیتش کنار بیاد. نویسنده : زهرا بیگدلی ادامه دارد.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️ صـــــــ📿ـــلوات خاصه ی حضرت علی بن موسی الرضا به نيت خشنودي آن حضرت و بر آورده شدن حاجــــــــــات.☀️ ⚜اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی⚜ الامامِ التّقی النّقی ⚜ و حُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ⚜ و مَن تَحتَ الثری⚜ الصّدّیق الشَّهید ⚜صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً⚜ زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه⚜ کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک⚜ َ ✍ترجمه: ☀️خدایا رحمت فرست بر علی بن موسی الرضا☀️ امام با تقوا و پاک ☀️و حجت تو بر هر که روی زمین است ☀️و هر که زیر خاک، ☀️رحمت بسیار و تمام با برکت ☀️و پیوسته و پیاپی و دنبال هم چنان ☀️بهترین رحمتی که بر یکی از اولیائت فرستادی☀️ 💫زیــــ🕌ــــــارتش در دنیا و شفاعتش در عقبی نصیبمان بگردان💫 الهـــــــــــــے آمیݧ التمــــــــــاس دعــــــــــا ✨اݪّلهُمَّ صَݪِّ عَݪے مُحَمَّد وَ آݪِ مُحَمَّد وَ عَجِّݪ فَرَجَهُمْ✨ 📿🕌📿🕌📿🕌📿🕌📿 @Emam_kh
🌼🌸🍀🌼🌸🍀 🔻توکّل بر خدا🔻 وَ أَوْحَیْنَا إِلَیٰ أُمِّ مُوسَیٰ أَنْ أَرْضِعِیه،ِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ، وَ لَا تَخَافِی وَ لَا تَحْزَنِی، إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ. 💢 ما به مادر موسی الهام کردیم که: 💢 او را شیر بده، و هنگامی که بر جانِ او ترسیدی، او را در دریا رها کن. 💢 و نترس و غمگین مباش، که ما او را به تو باز می‌گردانیم. 🌴سوره قصص، آیه ۷🌴 نمی‌دونم مادر موسی چه حسّی داشت، وقتی شنید: 🌴لا تَخافی و لا تَحزَنی، انّا رادُّوهُ الیک🌴 👈 نترس و غمگین مباش، که ما او را به تو باز می‌گردانیم. ❣↶️ فقط میدونم، خوب شد که اعتماد کرد...👏👏 ❗️ما فقط میگیم 🗣 😟😰 امّا در انجام کارهامون پُر از تشویش و نگرانی هستیم‼️ پس اون توکّلی که ازش دم میزنیم چی میشه❓ ❤️ قول بدیم که از اعماق دلمون کنیم به ، و با همه وجودمون بگیم: 🕊خدایا تمام اعتماد و توکّلم بر توست.🕊 و بعد با اطمینان قدم برداریم👣 ☜ مثلِ مادر موسی...😊 به حرف اطمینان داشته باشیم 🍂☘🍂☘🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️کلاب هاوس؛ پوسته تقویت مهارت گفت‌وگو اما میدان تاخت‌وتاز سیاسی 🔻معصومه نصیری در گفت و گو با خبرگزاری ایرنا درباره کلاب هاوس اظهار کرد: فضای کلاب هاوس مردمی نیست، اما فضایی است که دارد؛ یعنی گفت‌وگوها در این فضا مطرح می‌شود، شکل می‌گیرد و در برخی از سایت‌ها و رسانه‌ها منعکس می‌شود. این فضا مبلغ فضای رسانه‌ای است که در دل خود هم دارد و فضای برابر رسانه‌ای برای همه کاربران نیست. 🔻برای عادی‌سازی این فضا اعلام کردند که کلاب‌هاوس فضایی گفت‌وگو محور است و افراد می‌توانند صحبت‌های خود را در آن مطرح کنند. باید به این موضوع توجه کنیم که حضور در این فضا نیاز به گوشی برند خاصی دارد و باید فردی، دیگری را به آن دعوت کند. در عین حال مدیر اتاق گفت‌وگو می‌تواند از ابتدا تا انتها به فرد اجازه صحبت‌کردن ندهد، در پوسته و ظاهر و پشت لفظ مهیا کردن فضای گفت‌وگو، کلاب‌هاوس در دل خود هیچ‌کدام از این موارد را شامل نمی‌شود. ، بلکه رسانه قشری است که این ابزار را دارند که معمولا افراد فعال در توئیتر هستند که وارد کلاب هاوس شدند و فعالیت می‌کنند. از بدنه مردم در این فضا آورده‌ای وجود نخواهد داشت. 🔻فکر می‌کنم درباره گستره استفاده از آن شده‌ است تا به فراگیر شدندش کمک کند، اما از آنجایی که ابزارش -گوشی هوشمند اپل- نمی‌تواند در اختیار همه مردم قرار گیرد، این بزرگنمایی موفق نمی‌شود و فقط پژواک صدای گفت‌وگوها در کلاب‌هاوس را در رسانه‌ها می‌خوانیم؛ این نکته مهمی است که باید به آن توجه کنیم. ✅متن کامل این گفت و گو را در لینک plus.irna.ir/news/84283224/ بخوانید. @Emam_kh