16.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨انتشار این کلیپ واجب است
🔸(مظلومیت شهدای پلیس)
🔹تذکر رهبر انقلاب برای قدرشناسی از حافظان امنیت
رهبر انقلاب در جمع خانوادهی شهدای نیروی انتظامی:
🔹️[این شهدا] حافظ امنیّتند. دشمن میخواهد امنیت را از بین ببرد؛ میخواهد همین نقطهی قوّت واضح را از جمهوری اسلامی بگیرد؛ لذا با اینها خیلی دشمنند.
© دکتر محمد سجاد شیرودی ...🔻
@Emam_kh
📢 حضرت_زهرا سلاماللهعلیها حقیقت عظیم
✏️ رهبر انقلاب: فاطمهى زهرا سلاماللهعلیها به صورت، یک بشر و یک زن، آن هم زنى جوان است؛ امّا در معنا، یک حقیقت عظیم، یک نور درخشان الهى، یک بندهى صالح و یک انسان ممتاز و برگزیده است. ۱۳۶۸/۱۰/۲۶
👈 برگرفته از کتاب حقیقت عظیم، صفحه ۵
#فاطمیه🖤
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🖤اَللّٰهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
🇮🇷 @Emam_kh
7.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تف به غیرت حکام عرب و اردوغان و همه منافقانی که فقط بیانیه دادند و محکوم کردند‼️
زن و بچه فلسطینی زیر بارون توی سرما ...❣
#فاطمیه یعنی :اهل ایمان در صحنه نبرد حق و باطل تماشاچی نمی شوند‼️
جهادتبیین✅
#امام_زمان منتظر بیداری ماست #طوفان_الاقصی
@Emam_kh
💬#سوال
سلام باتوجه به اینکه در ایران محصولاتی از قبیل کوکاکولا ، داو ، دنت و .... توسط یهودیان تولید میشود اگر از آنها استفاده کنیم آیا مرتکب خطا شدیم؟ اینکه گفته میشه کوکاکولا در ایران توسط شرکت داخلی خوشگوار تهیه میشود یعنی موردی ندارد استفاده کنیم؟ لطفا حتما جواب بدهید و این مسئله را روشن سازی کنید؟
✅پاسخ
پاسخ از استفتائات سایت مقام معظم رهبری:
💬#سؤال
آیا خرید کالایی که تولید رژیم صهیونیستی است، اشکال دارد؟
✅#پاسخ
به طور کلی خرید و فروش هرگونه محصول رژیم غاصب صهیونیستی یا تولیدات شرکتهای صهیونیستی یا شرکتهایی که رژیم صهیونیستی از سود آنها بهره میبرد، حرام است. در صورتی که ندانید منافع آن عاید صهیونیستها میشود و یا در راه دشمنی با اسلام و مسلمانان به کار میرود یا نه، خرید و استفاده، اشکال ندارد.
@Emam_kh
✍حجت الاسلام والمسلمین #ماندگاری
🔺نماز را سبک نشماریم...
🔸امام_صادق سلام الله عليه فرمودند: شفاعت ما نمي رسد به کسي که نماز را سبک بشمارد. سبک شمردن نماز يعني اين که من براي بليط هواپيما بلند مي شوم براي نماز بيدار نمي شوم، براي بازيهاي جام جهاني سال 69 بيدارم که الحمدلله تلفات زلزله کمتر شد، براي نماز صبح بيدار نيستم، حتي يک حرف ديگر مي زنم، يک شغلي براي من پيدا مي شود که بايد از پنج صبح بيدار شوم بروم با سرويس بروم، پنج صبح سرويس سر کوچه است، اگر نباشم بايد ده برابر پول تاکسي بدهم تا من را برساند، من قطعا بيدار مي شوم! اينها يعني استخفاف نماز، يعني خدايا نماز در ذهن من از شکمم ارزشش کمتر است، از بليط، از دوستم، از شغلم ارزشش کمتر است، از بازيهاي جام جهاني هم ارزشش کمتر است، از مهماني، از موبايل بازي و فضاي مجازي و بازي ارزشش کمتر است، وقتي آدم نماز اين قدر برايش ارزشش کم است، این می شود سبک_شمردن_نماز.
@Emam_kh
رمان واقعی«تجسم شیطان»
قسمت_پنجاه_هشتم
سفره شام پهن بود که تلفن خانه به صدا درآمد، فتانه به سرعت از جا بلند شد و به طرف تلفن رفت و گوشی را برداشت. روح الله، با قاشق مقداری املت روی نان گذاشت و داخل دهان گذاشت و از زیر چشم حرکات فتانه را می پیمایید، لحن حرف زدن فتانه،خیلی رسمی بود و این جلب توجه می کرد، پس ناخوداگاه همهٔ جمع همانطور که خود را مشغول خوردن نشان می دادند،گوششان به حرفهای فتانه بود: بله، بله...ان شاالله به سلامتی، پس با اجازه تون فردا شب به اتفاق آقا پسر خدمتتون میرسیم....به امید خدا...خدانگهدار، روح الله که انگار دهانش خشک شده بود، از پارچ بلوری پیش رویش مقداری آب داخل لیوان ریخت و با کمک آب، لقمه اش را قورت داد.
فتانه سرجایش نشست و با اینکه میدانست همه مشتاق شنیدن هستند خودش را به راهی دیگر زد و بشقاب املت را جلو کشید که محمود با تحکم گفت: چی شد زن؟! کی بود؟! چرا سرو سنگین شدی و مثل همیشه وراجی نمی کنی؟!
فتانه اوفی کرد و گفت: کی می خواستی باشه؟ همین قوم و خویشا ررروح الله خان هستند، دستور دادن فردا شب برای آشنایی بیشتر بریم خونه شان... محمود لبخندی روی لبش نشست و فتانه که خیلی عصبانی بود و اما نمی خواست عصبانیتش بروز کنه زیر لب گفت: مردم دخترشون از سر راه اوردن...
و روح الله که انگار دختری هجده ساله بود و هیجان سراسر وجودش را گرفته بود، هیچ توجهی به حرکات فتانه نداشت، از خوشحالی همراه استرس، اشتهاش کور شده بود، با اجازه ای گفت از سر سفره شام بلند شد و به طرف میهمان خانه رفت.
داخل میهمانخانه که رسید، نفسش را محکم بیرون داد و همانطور که به بالا نگاه می کرد گفت: خدایا شکرت...
روح الله یک راست به سمت بالای میهمان خانه رفت و پشت مبل قهوه ای رنگ راحتی، کیفش را برداشت، کیف را روی میز گذاشت و درش را باز کرد، دفتری بیرون کشید ، خودکار وسطش پایین افتاد، خودکار را برداشت و دفتر را پیش رویش قرار داد.
روح الله نه از نعمت همراهی مادر برخوردار بود و نه اینک خواهری مهربان در دسترسش بود تا رسم و رسوم خواستگاری و آشنایی را به او یاد دهد، پس خود دست به ابتکاری نو زد، او می خواست تمام خصوصیات اخلاقی خودش را روی کاغذ آورد و تمام انتظاراتی که از همسر آینده اش دارد را بنویسد تا اگر وقت کم آورد ، با دادن این طومار به عروس خانم، او را کمی با روحیات خودش آشنا کند.
روح الله غرق نوشتن بود که فتانه در اتاق را باز کرد و سرش را از لای درز در داخل آورد، به روح الله خیره شد، برایش عجیب بود که روح الله با وجود شنیدن این خبر، الان بی خیال نشسته و مشغول درسش شده، وقتی دید روح الله متوجه او نشده،آرام آرام خودش را به بالای سر او رساند، غرق نوشته پیش روی او شد، خیلی عجیب بود، نوشته ای بلند بالا و تو هم تو هم...فتانه سواد نداشت اما خیلی دوست داشت سر از کار روح الله دربیاورد پس با لحنی کشدار گفت: ببینم چکار داری میکنی؟!
روح الله که غرق نوشتن بود، با صدای فتانه از جا پرید، نوشته را نگاهی کرد و گفت:, هیچی باید یه سری چیزا بنویسم...
فتانه اوفی کرد و به سمت در رفت و روح الله هم غرق در نوشتن...
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼