♦️خـــداوند مے فرماید :
هرچه دیدے هیچے مگو !
من هم هرچه دیدم هیچے نمیگم ...
یعنے تو در مصائب صبور باش و چیزے نگو،
منم در خطاهایت چیزے نمیگم !
هرچه درد را آشکارتر کنے، دوا دیرتر پیدا میشود...
اگر با ادب بودے و چیزے نگفتے راه را نشانت میدهد ...
باید زبانت را کنترل کنے ولو اینکه به تو سخت بگذرد ؛ چون با بیانش مشکلاتت رو چند برابر میکنے !
🔹صـــــبور باش راه باز مے شود
هر شب
پیش از خواب
به خود یادآور شو
ڪه قدرتے شگرف و عظیم
براے تڪیه ڪردن وجود دارد
ڪه دلت را محڪم نگاه میدارد
و آن خداست.....
🌸🌸شبتون پراز آرامش🌸🌸
@Emam_kh
❥⇄🍂✨💛✨🍂⇄❥
سلام_پدر_مهربانم
سلام_آقای_من
سلام_امام_زمانم
😔فلسفه ی تنهایی را
✨هر چقدر هم که خوب ببافند..
باز هم بی قواره
بر تن آدم زار می زند!
🕊بی تو
😔همه تنهاییم..
💛✨مهدی جان✨💛
🍂عجل علی ظهورک
@Emam_kh
✍امام سـجـاد ( علیه السلام )
در شگفتم از کسی که از خوردن غذایی که برایش ضرر دارد پرهیز مےکند اما از گناه که به او زیان مےرساند پرهیز نمےکند
📚میزان الحکمه جلد۴
موضوع جلسه= بردن آبروی مؤمن
رئیس جلسه= شـیـطـان
دبیر جلسه= نفس اماره
منشی جلسه= هوای نفس
زمان جلسه= وقت بیکاری
مکان جلسه= هر جا خدا فراموش شود
پذیرایی جلسه= گوشت مردار برادران دینی
🌷سلام
صبح زیباتون بخیر
ان شاالله امروزتون
پراز خیر و برکت باشه
الهی امروز یکی از
بهترین روزای زندگیتون باشه
🌷حال دلتون خوب خوب
شروع روز تون عالی وپُر برکت
@Emam_kh
✨﷽✨
✅آیا اگر از گناه اجتناب کنیم و منتظر واقعی باشیم، امام زمان به دیدار ما میآید؟
✍قطعاً گناهکردن، مهمترین علّت محرومیت از امام زمان است. امام مهدی علیهالسلام نیز در توقیع (نامه) شریفشان به شیخ مفید میفرماید: «ما را از ایشان چیزی محبوس نکرده است، مگر گناهان و خطاهایی که از ایشان به ما میرسد و ما آن را ناخوش میداریم و از ایشان نمیپسندیم».[۱]
آیتالله بهجت نیز بیان فرمودهاند: «اگر میخواهید بدانید که چرا به آن حضرت دسترسی ندارید؟ جواب شما این است که چرا به انجام واجبات و ترک محرمات ملتزم نیستید؟ او به همین از ما راضی است؛ زیرا «اورع الناس من تورّع عن المحرمات؛ پرهیزکارترین مردم کسی است که از کارهای حرام بپرهیزد».[۲] ترک واجبات و ارتکاب محرمات، حجاب و نقاب دیدار ما از آن حضرت است».[۳] بنابراین، اگر ما از گناه اجتناب کنیم و منتظر واقعی باشیم، به مقامی میرسیم که غیبت و حضور برایمان فرقی ندارد. امام سجاد علیهالسلام به ابوخالد کابلی میفرماید: «ای ابوخالد! بهدرستی که مردمان زمان غیبت حضرت مهدی؛ آنان که معتقد به امامت هستند و در انتظار ظهور او بهسر میبرند، با فضیلتترین مردمان همه زمانها هستند؛ به دلیل اینکه خداوند متعال، عقل و فهمی به آنان عنایت کرده که غیبت در نزد آنان به منزله ظهور و مشاهده گشته است».[۴]
از اینرو، در حدیث دیگری امام صادق علیهالسلام میفرماید: «من سرّه ان یکون من اصحاب القائم فلینتظر و لیعمل بالورع و محاسن الاخلاق؛ هر کس دوست دارد که از یاران حضرت قائم گردد، باید که منتظر باشد و در عین حال به پرهیزکاری و اخلاق نیکو مشغول گردد».
بنابراین، اگر کسی ترک گناه کند و منتظر امامش باشد، از یاران واقعی حضرت به شمار میآید. آنگاه اگر بزرگترین توفیق الهی او را دریابد، غیبت و ظهور حضرت برایش تفاوت نخواهد داشت. اما این طور نیست که اگر کسی گناه نکند و اهل تقوا باشد حتماً امام زمان به دیدار او بیاید، بلکه دیدار با حضرت مهدی علیهالسلام بر مبنای مصالحی است که خود حضرت تشخیص میدهند.
📚منابع
۱. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۵۳، ص۱۷۶
۲. کافی، کلینی، ج۲، ص۷۷.
۳. ششصد نکته از محضر آیتالله بهجت، ص۳۶۲.
۴. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۵۲، ص۱۲۲.
【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
@Emam_kh
تأثیر_اخلاص
🍃یک روز امیر سپهبد صیاد شیرازی از من پرسید: "فلانی! میزان شرکت رزمنده ها در نماز جماعت چطوره؟"
🍁گفتم: "اکثر رزمنده ها در نماز جماعت ظهر و مغرب شرکت می کنن، ولی تعداد شرکت کنندگان در نماز جماعت صبح کمه."
🌹ایشون گفت: "به همه اعلام کن فردا قبل از اذان صبح در حسینیه حاضر باشن." صبح همه در حسینیه حاضر شدن.
✨امیر بلند شد و گفت: "برادران! شما به دستور من که یک سرباز کوچک جبهه اسلام هستم، قبل از اذان صبح در حسینیه حاضر شدید، ولی به امر خدا که هر روز صبح با صدای اذان، شما رو به نماز جماعت می خواند، توجه نمی کنید!"
💫همین جمله کوتاه و مخلصانه، خیلی از حاضران رو تحت تاثیر قرار داد.
شهید_علی_صیادشیرازی
🍂اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🍂
خیانتی بدتر از خسارت همکاری پنهان با FATF
دفتر سخنگوی دولت در بیانیهای ادعا کرد مخالفان تصویب لوایح مربوط به FATF به جای فرافکنی و شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت عواقب خطیر تصویب نشدن لوایح، مسئولیت آن را بپذیرند.
در این بیانیه آمده است: دولت معتقد است باید مانع از وارد شدن کشور به لیست سیاه FATF شد چون در میانمدت، عواقب ناگواری برای اقتصاد، به خصوص در بخش مالی به دنبال خواهد داشت و مخالفان تصویب لوایح بهتر است به جای فرافکنی و تحریف واقعیات و تلاش برای شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت، کمک کنند که این لوایح به تصویب برسد و یا اینکه مسئولیت عواقب خطیر اقدامات خود را تمام و کمال به عهده بگیرند.
یادآور میشود شبیه همین ادبیات فرافکنانه از سوی رئیسجمهور و رئیس دفتر وی و کسانی چون مجید انصاری معاون پیشین روحانی نیز عنوان شده مبنی بر اینکه مخالفان تصویب لوایح مربوط به افایتیاف باید مسئولیت عواقب آن را بپذیرند. این طیف همچنین ادعا کردهاند این آخرین مهلت FATF است و پس از چهار ماه ایران در لیست سیاه میرود.
بهنظر میرسد طیف مذکور دانسته یا ندانسته به طرف خارجی این آدرس را میدهند که بر فشار و تهدید خود اضافه کند. و گرنه هیچ مدیر وطنپرستی، اینگونه با تهدید خارجی گروکشی سیاسی برای تحمیل دیکته خارجی به راه نمیاندازد! در واقع مدیران مافیای آمریکایی- اروپایی حاکم بر کارگروه FATF لابد حق دارند پس از این بر تهدیدها و فشارهای تبلیغاتی خویش بیفزایند چرا که خریداران و مشتریانی برای این تهدیدها پیدا کردهاند که گویا آمادهاند تهدید توخالی آنها را در داخل ایران نقد کنند!
اولا باید یادآور شد که FATF چندین بار در طول دو سه سال گذشته، تهدید کرده که این آخرین هشدار است و اگر ایران همکاری نکند، او را در لیست سیاه قرار میدهد(!) اما به اعتبار اینکه گردانندگان آمریکایی این مافیای اطلاعاتی، به همکاری دولت ایران برای انسداد مجاری دور زدن تحریمها نیاز راهبردی دارند، بنابراین همچنان امیدوارند فشارهای آنها که در داخل ایران تقویت هم میشود، بتواند در تصمیم نهایی موثر واقع شود. غربیها این رویکرد دوگانه "تهدید و مهلت دادن" را بهتر از نهایی کردن ماجرا میدانند که یکسره، راه نفوذ اطلاعاتی آنان را میبندد.
نکته بعدی این است که دولت، چهار سال پیش برنامه اقدام FATF را به شکل مخفیانه پذیرفت و تا زمانی که FATF تصویب لوایح مربوطه در مجلس را مطالبه نکرده بود، پذیرش برنامه اقدام شامل 41 تعهد را علنی نکردند!
یک سؤال مهم این است که اجرای 37 مطالبه FATF از مجموع 41 مطالبه در چهار سال گذشته، موجب کاهش تحریمها شد یا افزایش آن؟! اگر تحریمها چند برابر پیش از برجام در حال اعمال است- و حال آنکه دولت همچنان به شکل یکطرفه تعهدات برجام را اجرا میکند- چرا باید روی دیوار FATF و اروپا و آمریکا یادگاری نوشت؟ و اصلا مسئول این همه خسارت خلاف دعاوی و وعدههای دولت کیست؟
به عبارت دیگر، دولتمردان به جای آنکه در محکمه افکار عمومی و در پیشگاه مجلس و مجمع تشخیص مصلحت، پاسخگوی وضعیت «سپردن تعهدات، واگذاری امتیازات و افزایش تحریمها» باشند، دست پیش گرفتهاند تا مثلا بدهکاری و سوءمدیریت سؤال برانگیزشان خیلی معلوم نباشد!
روزنامه کیهان
محمد_ایمانی
@Emam_kh
سلام_مولا_جانم ❣
جمعه یعنی در سرت فکر نگارت آمده
جمعه یعنی وقت ناب انتظارت آمده
جمعه یعنی لحظه ای را با خیالش سر کنی
جمعه یعنی با غم و فکر و صالش سر کنی
جمعه یعنی نام اوباشد فقط روی لبت
جمعه یعنی عشق اوباشد فرایند تبت
جمعه یعنی حسرتت تنها نگاه روی او
جمعه یعنی ارزوی مجعدگیسوی او
جمعه یعنی عطر نرگس در هوا سر می کشد
جمعه یعنی قلب عاشق سوی او پر میکشد
جمعه یعنی روشن از رویش بگردداین جهان
جمعه یعنی انتطار مهدی صاحب الزمان
💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚
@Emam_kh
‼️مقدار مسح پا
🔷س 1891: برای وضو مسح پا را تا برآمدگی پا می کشیدم و اخیرا متوجه شدم باید تا مفصل بکشم، آیا نمازهایی که مسح را تا برآمدگی پا میکشیدم باطل بوده؟
✅ج: نسبت به نمازهای گذشته تکلیفی ندارید، ولی از این پس مسح پا را تا مفصل بکشید.
@Emam_kh
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
رمان_عشق_باطعم_سادگی
قسمت_45
پاهات و دراز می کنی؟!
گیج به امیرعلی که لباس عوض کرده بود نگاه کردم و بی اختیار پاهام صاف شد و امیرعلی سرش
رو گذاشت روی پام!
نگاهش رو از چشمهام گرفت و نفسش رو بیرون داد
_خوبه... راستش خیلی خسته ام از صبح وایستاده ام ...
بدت که نمیاد اینجوری حرف بزنیم؟!
باصدای گرم و آرومی گفتم:
اگه خوابت میاد...
انگشت اشاره اش نشست روی لبم تا سکوت کنم...
امروز واقعا گیج شده بودم از رفتارش
-خوابم نمیاد ...
نتونستم خنده سرخوشم رو کنترل کنم و لبهام که به خندبازشدولبخند
کوتاهی زدم که امیرعلی هم خندید
-میزاری حرف بزنم؟
جمع کردم لبهام رو
_ببخشید بفرمایید سرپا گوشم!
کمی سکوت کرد و نگاهش به دیوار سفید روبه رو بود ...
-شبی که سرما خورده بودی و اومدم پیشت ...
وقتی اون حرفها رو زدی خیلی حس خوبی پیدا
کردم...
غرق خوشی شدم ...
درسته همه اون بدبین بودنم خونه بابابزرگ از بین رفت ...
ولی نمیدونم چی شد محیا که یکدفعه با خودم گفتم نکنه تو از روی عشقی که تو بچه گی به من
داشتی و رویاهایی که بافتی همه چی رو ساده می گیری ...
با خودم گفتم نکنه تو واقعیت کم بیاری
دیشب که مجبور شدم بیام نزدیک دانشگاهت یک فکری به سرم زد ...
ماشین خاموش
شده کاری نداشت ولی خب من از عمد حسابی لباسهام وخاکی کردم ...
میدونم بچگی کردم ولی
خب می خواستم ببینم اگه من و بیرون از خونه اینجوی ببینی بازم خوشحال میشی از حضورم یا با
خجالت سعی می کنی از من دور بشی!
نگاهش رو از دیوار گرفت و دوخت توی چشمهام و من با همه محبتی که به قلبم سرازیر شده بود؛
لبخندی نگاهشو مهمون کردم!
– خب نتیجه؟!
لبخند محوی صورتش و پر کردولب زد
_من وببخش محیا ...
تودیشب جوری ازدیدنم خوشحال شدی که اول اصلامتوجه لباسهای نامرتبم نشدی!
آروم گفتم:
_دوستت دارم هیچ وقت به این حرفی که از ته قلبم میگم شک نکن!
یه بی تابی توی نگاهش حس کردم که سریع چشمهاش رو بست و بعد چند ثانیه باز کرد
– میبخشی منو؟!
_کاری نکردی که منتظر بخشش منی!!
دست مشت شده اش اومد جلو صورتم و بازشد...
یک آویز باشکل پروانه شروع کرد تو هوا تکون خوردن
ذوق زده گفتم:
_وای امیرعلی مال منه؟
لبخند مهربونی زد به ذوق کردنم و با باز و بسته کردن چشمهاش جواب مثبت داد!
پروانه سفید رنگ و لمس کردم که یک بالش برجسته بود و پر از نگین ریز
_خیلی قشنگه... ممنون!!
-نقره است... ببخشید که طلا نیست ..
میدونم وظیفم بود که طلا بخرم ولی...
پریدم وسط لحن کلافه اش و باذوق گفتم:
_مرسی امیرعلی ...بهتر که طلا نیست از طلا خوشم
نمیاد!
دستش رو عقب کشید که مجبور شدم به جای پروانه به صورتش نگاه کنم و اخم ظریف روی پیشونیش!!
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
رمان_عشق_باطعم_سادگی
قسمت_46
محیا خانوم درسته نمی تونم حالا به هر مناسبتی برات طلا بخرم ولی قرار نیست شما هم دروغ بگی محض دل من!
دلخور نگاهش کردم
_ من دروغ نمیگم... هنوز نمی خوای باورم کنی؟!
اخمش باز شد ولی هنوز نگاهش میخ چشمهام بود با شک!
-جدی می گم...
باورنمی کنی از عطیه بپرس ...
آخه تو کی دیدی من طلا به خودم آویزون کنم هرچند که روز خریدمون اخمو بودی ولی...
دست چپم وبالا آوردم وحلقه ام رو نشونش دادم
_دیدی که حلقه ام رو ساده ورینگی برداشتم
بازم چین انداخت به پیشونیش _نصف اخمو بودن اون روزم هم برای همین بود چون فکر کردم
طبق سلیقه ات انتخاب نکردی و به اصطلاح داری مراعات من و میکنی!
چشمهام گرد شد
_امیرعلی تو از من چی ساخته بودی تو ذهنت؟!
آقا من پشیمون شدم نمیبخشمت!
دست به سینه شدم و صورتم و چرخوندم به حالت قهر ...
خندید به این کار بچگونه ام و با گرفتن فکم صورتم و چرخوند رو به خودش یک تای ابروش رو داد بالا _من معذرت می خوام ....
حالا جون امیرعلی از طلا خوشت نمیاد؟مگه میشه؟
با حرص گفتم:
_بله میشه نمونه اش منی که جلوت نشستم ...
هرچی بابا مامان بیچاره ام با کلی پس انداز برام آویز و دست بند خریدن که موقع عروسی ها استفاده کنم ...یواشکی بردم فروختم
وگندش موقع عروسی ها در میومد و یک دعوای حسابی میشد!
بلند بلند خندید
-حالا چرا میفروختی... خب استفاده نمی کردیشون
متفکر یک ابروم رو تا نیمه بالا فرستادم
_ آره خب ولی اینجوری با پولش کیف می کردم و هر چی
دلم می خواست می خریدم
این بار بلند تر خندید که اخم کردم و خنده اش جمع شد
آویز گردنبند رو از دستش کشیدم
چرخیدم و گردنبند رو به دستش دادم ...
آروم بودم و پرازارامش!
زنجیر رو توی گردنم مرتب کرد... من چرخیدم و دستم روی پلاک بود
-ممنون
با یک لبخند گرم جوابم و داد و نگاهش رو چرخوند روی ساعت دیواری اتاق و من هم رد نگاهش
رو گرفتم...
بیست دقیقه دیگه غروب بود ...
دوست داشتم روزهای کوچیک زمستونی رو!
-ببخشید نزاشتم بخوابی
-من خودم خواستم باهات حرف بزنم عزیزم
عزیزم!؟
چه کلمه دوست داشتنی بود به خصوص که برای اولین دفعه از زبون امیرعلی میشنیدم!
-من نزاشتم تو استراحت...
بقیه حرفش تو دهنش ماسید وقتی نگاهش افتاد به چشمهام که داد میزد احساس درونیم رو !
آروم گفت: ممنونم که هستی!
گرم شدم و آروم توی آغوش امنش وجمله ای که شنیدم باهمه سادگیش قلبم رو به پرواز
درآوردچون حالا راضی بود از بودنم!
خمیازه ای کشیدم و سرم و از زیر پتو بیرون آوردم صدای بلند مامان هم به زنگ موبایلم اضافه
شد!
-خب مادر من جواب بده اون گوشی رو شاید کسی کار واجب داشته باشه
پوفی کشیدم و موبایل رو از روی میز تحریرم برداشتم ...
نگاهم روی اسم امیر علی ثابت موند
..هیچ وقت زنگ نمیزد اونم هفت صبح!
-الو محیا...؟؟؟
صدای نگرانش که بعد از وصل شدن تماس توی گوشی پیچید دلهره انداخت به جونم ...
همینطور صدای نزدیک گریه یک بچه که از صدای امیرعلی میشد فهمید سعی در آروم کردنش داره!!
-جونم امیر علی چی شده؟!!
صداش روشنیدم
_جونم عمو ...جان اروم گلم!
-امیرعلی اون بچه کیه؟!می گی چی شده؟
صدام میلرزید بدخواب شده بودم و استرس گرفته بودم امیرعلی هم که به جای جواب من بچه رو
آروم می کرد...
-امیرعلی؟!
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ادامه دارد...