eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.2هزار دنبال‌کننده
26هزار عکس
17.2هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
73 استاد پناهیان؛ 💢چقدر خوبه آدم اوستا بالا سر خودش داشته باشه . خوبه آقا ❓ خیلی دلتون بخوادها... که اوستا داشته باشیم ، خدایا یک راهنما ، یک استاد ، یک مربی برای رسیدن خودت به ما برسان . الهی آمین✅🌺 حالا من یک استاد به شما معرفی بکنم ، شما قبول میفرمایید❓بله ... ✅استادمیخوای ❓ نماز ...نماز اوستای رسوندن انسان بسوی خداست ✅🌺 نماز زنده س ، باشعوره ، متحرکه ، فعاله ، بصیره ، آگاهه نماز هر کسی متناسب با او کاری میکند . نماز یه فعالیت مرده بی روح عمومی نیست ، که همه باهم آنرا انجام بدهند مثل یک مراسم یا یک عادت شخصی 🌈 نماز من❤️ اگر حب مقام دارم ، حب مقام مرا برطرف میکند . اگر حب مال دارم ، حب مال مرا برطرف میکند . اگر حب شهوت دارم ، حب شهوت مرا برطرف میکند . ✅🔶🔶 اگر تکبر دارم ، تکبرم را زائل میکند اگر محبت به خدا ندارم ، محبت به خدا می آورد . نماز هرکسی میدونه باهر کسی چیکار کنه . 🔶🔶🔶 نماز اوستای ماست برای رسیدن به خدا ✅🌺 🍂اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🍂
‏ساعت هایمان را کوک کنیم ! یٰا صٰاحِبَ الزْمانْ اَدْرِکنٰا وَ انْظُرْ إِلَیْنَا نَظْرَةً رَحِیمَة... پویش همگانی ‎ ( دعای ‎ ) به نیت تعجیل در فرج امام زمان (عج) و رفع گرفتاری از مردم از سه شنبه ۲۰ اسفند رأس ساعت ده شب به مدت چهل شب @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️ عجب مخلوق طغیانگر و گستاخی‌‌ست این بشر 🔻سالیانی بود که این‌ مخلوقِ بی جنبه، با اندک پیشرفتی در علم دین الهی را در برابر علمِ ناچیزَش تحقیر می کرد !! 🔻و هرچه انسان را به طاعت و اطاعت از پروردگار فرا میخواندند؛ میگفت آقااااا دوره این حرفها گذشته، دیگه علم پیشرفت کرده... اینا مال ۱۴۰۰ سال پیشه... 🔻خلاصه،،، انسانِ ناسپاس آنقدر با اتکاء‌ به علم اندک و ناچیزش در برابرش خالقش تکبر عصیان ورزید تا رسید به این نقطه ای آخرالزمانی که امروز در آن قرار گرفته، 🔻و خداوند با یک ویروس کل علم بشر را آنچنان به چالش کشیده و یک ویروس آنچنان گلوی کل‌ جهان را گرفته و می فشارد، که تمام کشورهای عالم 《همراه با عللمشااااان!!!》 همچون حماری در گلِ این مهلکه گیر کرده اند و بر سرشان می زنند و حتی جرات خروج از خانه هایشان را هم ندارند!! 🔻و حالا جای اینکه این بشر پی به ضعف و نیاز و اشتباهات خود در برابر پروردگارش برده و راه طاعت و استغفار پیش بگیرد؛ متاسفانه باز با زبان درازی، حرمت آئین پروردگار را نقض کرده و می گوید: 🔺 اسلام که دشمن الکل بود! پس چرا تمام مساجد و اماکن متبرکه اسلامی بوی الکل گرفته؟!! 🔻اولا؛ اسلام الکل را منع نوشیدن کرده، نه منع مصرف، همانطور که خون را نجس اعلام کرده اما هدر دادن قطره ای از آن را حرام می داند! 🔻دوما؛ همچنان به طغیان ادامه دهید تا بلایی جدید بر ساکنان زمین نازل شود که دیگر الکل هم پاسخ گویش نباشد! 🔻 و انسان همراه با (علم اش و الکل‌اش) همگی با هم مثل حمار در گل و لای مهلکه ای جدید گیر کنند! طوری که اگر الان با یک دست بر سر خود می زند آن موقع ۲ دستی بر سر بزند!! 🔻در برابر خدا سرکشی و طغیان نکنید!! که بازی کردن با بندگانِ لجوج و سرکش برای خالق‌ِ شان سهل و ساده است! 🔺 ما غرک بربک الکریم ....؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 واقعاً احساس حقارت و شرمندگی می‌کنم که رئیس جمهور این مملکته! نه در شرایط عادی نه در شرایط بحران اقتصادی، نه در سیل، نه در زلزله و نه در هیچ خبری ازش نیست! یا در کیش و قشم و خوشگذرانی است یا در بی‌خبری و بی‌خیالی! رئیس جمهور باید وسط میدان و شخصاً رئیس ستاد بحران‌ها باشه! ‌کرونا رو میتونیم تحمل کنیم اما احساس خسارت و حرصی که از دست روحانی می‌کشیم رو چه کنیم؟! داود_مدرسی_یان @Emam_kh
✅وقتی الگو زینب است ✍رهبر انقلاب: «اگر الگوی زن، زینب و فاطمه‌ی زهرا سلام‌الله علیها باشند، کارش عبارت است از فهم درست، هوشیاری در درک موقعیتها و انتخاب بهترین کارها؛ ولو با فداکاری و ایستادن پای همه چیز.» @Emam_kh
این روزها چقدر جای خالی مجلسی که پای کار باشد و رئیس جمهور را وادار به جدی گرفتن کند؛ وزارت صمت را مکلف به تامین مایحتاج بیمارستان ها کند؛ وزارت کشور را مجبور به محدودیت شدید عبور و مرور شهرها کند... خالیست! اما چه توقعی ست از مجلسی که در چنین شرایطی تعطیل است؟! محمد_عبدالهی @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 موسوی لارگانی، نماینده مجلس: تنها کسی که به عمل کرد آقای رئیس‌جمهور بود @Emam_kh
یا صاحب الزمان! می‌گوییم سلامتی و شفا ولی شما معنی کنید فرج و گشایش‌تان! می‌گوییم دارایی و وسعتِ رزق اما مولای غریب، منظورمان ظهور و فرمانرواییِ شماست! اگر خانواده و زندگیِ خوب می‌خواهیم، در حقیقت دلِ غمگین‌مان بهانه‌ی شما را می‌گیرد ای مهربان پدر! یا حجة اللّه! ما را عفو کن، که عمریست نیازِ حقیقی‌مان را نفهمیدیم! بر ما ببخش که دین‌مان را مثل دنیامان به بازی گرفته‌ایم! ببخش که خودمان را اسیرِ حاجاتِ بی‌پایانمان کردیم و شما را این گونه به استیصال کشانده‌ایم! شرمنده‌ی شماییم یا صاحب الزّمان! @Emam_kh
✅تکنیک سنتی برای درمان بیخوابی ✍ بجای استفاده ازقرص دیازپام این مخلوط رادرست ڪنید وشب موقع خواب بخورید وراحت بخوابید 🔺عسل۱ق ▫️آب۱لیوان 🔻گردو۳عدد 👌 همه رامخلوط ونوش جان ڪنید 📚:استادخدادادی @Emam_kh
شیرینی آلمانی (مربایی) 📝مواد لازم آرد 500 گرم پودر شکر قهوه ای 125 گرم کره یا روغن زرد گاویی 200 گرم تخم مرغ 2 عدد بکینگ پودر 1 ق چ رنده پوست پرتقال کمی البته در صورت تمایل هل 1/2 ق چ طرز تهیه کره نرم شده را با پودر شکر قهوه ای با همزن حدود 5 دقیقه میزنی بعد تخم مرغها رو یکی یکی همراه با هل میزنیم و رنده پوست پرتقال رو میریزم و در نهایت آرد رو که با بکینگ پودر الک کردیم کم کم اضافه میکنیم تا خمیر لطیفی بدست بیاریم و اگر هنوز خمیرکمی چسبندگی داشت نباید آرد بیشتری اضافه کنیم. این خمیر نیاز به ورز زیاد نداره چون در اون صورت به روغن میافته و شیرینی مون  خشک میشه. خمیر رو داخل نایلون به مدت نیم ساعت تو یخچال میذاریم تا آماده قالب زدن بشه. بعد از استراحت روی سطح آرد پاشی شده خمیر رو با وردنه باز میکنیم و قالب میزنیم اگه بخواییم جفتی باشه یکیشو ساده و اون یکیشو وسطش یه سوراخ کوچولو میندازیم و روی کاغذ روغنی داخل سینی می چینیم و به مدت 10 الی 15 دقیقه با دمای 175 درجه سانتیگراد میپزیم و وقتی شیرینی ها کاملا خنک شدند از سینی در میاریم روی قسمت بالاییش رو پودر پسته و پودر نارگیل میزنیم و دو قسمت رو با مارمالاد میچسبونیم. عطر این شیرینی بخاطر پوست پرتقال فوق العاده ست. میتونید این شیرینی رو داخل ظرف دربسته حدودا" یک ماه تو یخچال نگه دارین. برای اینکه شیرینی تون ماندگاری بیشتری داشته باشه فقط، از روغن استفاده کنید. 🔴شیرینی آلمانی وقتی تو یخچال بمونه رطوبت یخچال باعث لطیف شدن شیرینی و خوش طعم تر شدنش میشه. @Emam_kh
🔻جدیدترین توصیه WHO(سازمان بهداشت جهانی)برای پیشگیری از کرونا ۱- ویروس کرونا از پوست سالم رد نمی شود و تا ده دقیقه روی پوست زنده است پس اگر دستکش ندارید نگران نباشید فقط نباید دست های خود را به بینی و دهان خود بزنید. ۲- ویروس کرونا در سطوح پارچه ای تا ۶-۱۲ ساعت و فلزی ۱۲- ۲۰ساعت و در سطح استیل تا 72 ساعت! زنده است. ۳- این ویروس تا ۶۰- درجه سانتیگراد زنده ولی در دمای ۳۰ درجه سانتیگراد به بالا میمیرد پس بهتر است شستشوها و نظافت ها را با آب گرم انجام داد. ۴- کرونا ویروس با آب گرم و مواد شوینده خانگی از بین میرود ۵- لباس ها را زیر نور مستقیم خورشید یا روی شوفاژ ها خشک کنید. ۶- با آب گرم حمام کنید. ۷- بهیچوجه آب سرد و غذای سرد نخورید، آب گرم (چای گرم ، قهوه گرم ، و دمنوشهای گرم) بنوشید. ۸- کلونی ( محل تجمع) اصلی این ویروس در بینی است پس مرتب بینیتان را با آب گرم شستشو دهید. ۹- اگر به نوشیدنی گرم دسترسی ندارید آدامس بجوید تا گلویتان مرتب با آب دهانتان مرطوب و شستشو شود. ۱۰-محل زندگی و کارتان تهویه مناسب داشته باشد. ۱۱- مهم در طول روز چندین مرتبه بمدت ۱۰-۱۵ ثانیه نفستان را نگهدارید و سپس بازدم انجام دهید، اگر سرفه پیدا کردید و یا تنگی نفس حتما به مراکز درمانی مراجعه کنید. نگذارید به مشکل تنفسی دچار شوید و سپس به دکتر مراجعه کنید چون شاید دیر باشد. ۱۲- اگر به بیرون از خانه میروید( کارمند، کارگر، مغازه دار و...)هستید، اولا : فاصله ۱/۵متری از دیگران را مراعات کنید و دوم: مهم بعلت اینکه این ویروس سنگین است (حدود۴۰۰-۵۰۰ نانومتر ) و به زمین می افتد پس کفش هایتان منبع مهم آلودگی است بهیچ وجه آنرا داخل خانه نیاورید . ۱۳- موقع عطسه کردن تا جائیکه امکان دارد از دیگران فاصله بگیرید و محکم با هر چیزی که در دسترس شما هست جلوی دهان و بینی خود را بگیرید و برای چند ثانیه ول نکنید تا تمام ترشحات جذب شود و پراکنده نشود. ۱۴- بعلت درشت بودن این ویروس هر ماسکی می تواند در محیط آلوده محفوظ کننده باشد( پارچه ای ، ویبریلی، با دستمال کاغذی و... )بشرطی که خشک باشد یعنی باید ماسک ها را مرتبا عوض کرد . ۱۵- لزومی ندارد همه ی لباسهایی که میپوشیم را بشوریم بلکه روی شوفاژ یا نور مستقیم خورشید آنرا پاک می کند. ۱۶- پس از شستشوی دستها وقتی به جای آلوده نمیرویم دستهایمان را با کرم یا وازلین مرطوب کنیم تا به مرور زمان به اگزما دچار نشویم. نکات مهمی در مورد دستکش ها و میزان مقاومت در برابر کرونا ویروس و اثر ضد عفونی با اتانول در مقاومت دستکش ها ◀️ دستکش نیتریل؛ به رنگ آبی، مقاومت خوب در برابر ویروس کرونا و قابل استفاده برای مدت حدود ۸ ساعت و ضد عفونی با اتانول ◀️ دستکش ونیل؛ بی رنگ است و قابلیت نفوذ ویروس حدود یک سوم و در صورت ضد عفونی قابلیت نفوذ ویروس بیشتر میشود .(پس نباید با ضد عفونی مجدد استفاده شود) ◀️ دستکش نایلونی؛ مقاومت برای نفوذ ویروس مناسب نیست و در صورت ضد عفونی با اتانول میزان نفوذ بسیار بالاتر میرود. ◀️ دستکش لاتکس؛ بهترین نوع دستکش برای مقاومت در برابر ویروس کرونا و قابل ضد عفونی با اتانول و استفاده طولانی حدود ۱۶ ساعت ♦️در صورت عدم دسترسی به دستکش بهترین روش برای مقابله با کرونا ویروس شستشوی مرتب دست ها هر بار به مدت ۲۰ ثانیه است. @Emam_kh
مدیریت بحران فقط این دولت اصلاحات سیلاب کشور را میبره جناب روحانی میرن کیش آلودگی هوا در تهران به مرز بحران میرسه ایشون میرن شمال حالام که به توصیه وزارت بهداشت، خونه نشین شدن نه سفر کاری خارجی پیش اومده..نه کیش جلسه اضطراری هست...نه شمال ..توسعه کار اقتصادی..هیج جا..فعلا فقط باید به توصیه های وزارت بهداشت گوش سپرد...اونم برا امنیت شماها فقط..که هیچ وقت قدر ندونستید.. قدر نشناسها .... @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸 خـداااا رهایمان نکن میان این همه درد ما بدون تو کودکان گم شده در دل شب‌های تاریک یک بیابانیم دستان ما را بگیر ڪه می‌ترسیم از سیاهی 🍃🌸 خـدایـا فقط تو می‌توانی کمکمان کنی پس شما را بہ جان یوسف زهرا عج مردم دنیا را از شر این ویروس کشنده نجات بده و منجی ما را برسان آمیـن‌یـارب‌الـعـالـمیـن شبتون در پناه حق 🍃🕊 اَللَّـھُـمَ      🍃🕊 عَـجِّلْ           🍃🕊 لِوَلـیِـڪْ                🍃🕊 الفَـرَج @Emam_kh
🌸سلام_امام_زمانم🌸 گل نرگس نظری کن که جهان بی تاب است!!! روز و شب چشم همه منتظر ارباب است..... مهدی فاطمه پس کی به جهان می تابی؟ نور زیبای تو یک جلوه ای از محراب است 🌤اللهُـمَّ عَجِّـل لِوَلِیِّکــ الــْفَرج🌤 ‎‌‌‌‌‌‌‌@Emam_kh
قال الإمام الجواد عليه‌السلام: 💠 ثَلاثٌ يَبْلُغْنَ بِالْعَبْدِ رِضْوانَ اللهِ تَعالى كِثْرَةُ الإسْتِغفارِ وَ لِينُ الْجانِبِ وَ كَثْرةُ الصَّدَقَةِ وَ ثَلاثٌ مَنْ كُنَّ فيهِ لَمْ يَنْدَمْ تَرْكُ الْعَجَلةِ وَ المْشَوَرَةِ وَ التَّوَكُّلِ عَلىَ اللهِ عِنْدَ الْعَزْمِ 💠 سه چيز است كه اگر در كسى باشد سبب خوشنودى خداست: 🔸 زياد استغفار كردن 🔸 هم‌نشين خوب بودن 🔸 زياد صدقه دادن و سه چيز است كه هر كس دارا باشد پشيمان نمی‌شود: 🔸 پرهيز از عجله و شتاب 🔸 مشورت در كارها 🔸 توكل بر خدا هنگام تصميم بر انجام کاری 📚 الفصول المهمة ۲۷۴
🌸🍃سلام 🌸صبـح را بـا نـام خـدایی 💗ڪه محتـاج یـاری 🌸و رحمـت او 💗توجه و عشـق او 🌸گذشـت و عفـو او هستیم 💗آغـاز می‌کنیم 🌸رحمـت خـدا شامـل حالتـون 🌸 الهـی بـه امیـد تــو 🌸 @Emam_kh
واقعی👌👌👌 🍃یکی بود یکی نبود ❌یه روز یه خانم مثل هر روز بعد از کلی آرایش کنار آینه , مانتو تنگه و کفش پاشنه بلنده شو پا کرد و راهی خیابونای شهر شد ... ❌همینطوری که داشت راه میرفت ... ❌وسط متلک های جوونا یه صدایی توجهش رو جلب کرد : 🍃خواهرم حجابت !! خواهرم بخاطر خدا حجابت رو رعایت کن !! ❌نگاه کرد ، دید یه جوون ریشوئه ❌از همون ها که متنفر بود ازشون با یه پیرهن روی شلوار و یه شلوار پارچه ای داره به خانم های بد حجاب تذکر میده ❌به دوستش گفت من باید حال اینو بگیرم و گرنه شب خوابم نمیبره مرتیکه سرتاپاش یه قرون نمی ارزه ، اون وقت اومده میگه چکار بکنید و چکار نکنید ... ❌تصمیم گرفت مسیرش رو به سمت اون آقا کج کنه و یه چیزی بگه که دلش خنک بشه‌ ... ❌وقتی مقابل پسر رسید چشماشو تا آخر باز کرد و دندوناش رو روی هم فشار داد و گفت تو اگه راست میگی چشمای خودتو درویش کن با این ریشای مسخره ات ❌بعدم با دوستش زدن زیر خنده و رفتن 🍃پسر سرشو رو به آسمون بلند کرد و زیر لب گفت : خدایا این کم رو از من قبول کن !! ❌شبش که رفت خونه به خودش افتخار میکرد ... ❌گوشی رو برداشت و قضیه رو با آب و تاب برای دوستاش تعریف میکرد ❌فردای اون روز دوباره آینه و آرایش و بعد که آماده شد به دوستاش زنگ زد و قرار پارک رو گذاشت ❌توی پارک دوباره قضیه دیروز رو برای دوستاش تعریف می کرد و بلند بلند میخندیدند ❌شب وقتی که داشت از پارک برمی گشت یه ماشین کنار پاش ترمز زد : خانمی برسونیمت ... ❌لبخند زد و گفت برو عمه تو برسون بعد با دوستش زدن زیر خنده ❌پسره از ماشین پیاده شد و چند قدمی کنار دختر قدم زد و بعد یک باره حمله کرد به سمت دختر و اون رو به زور سمت ماشین کشید ❌دختر که شوکه شده بود شروع کرد به داد و فریاد ❌اما کسی جلو نمیومد ❌اینبار با صدای بلند التماس کرد  ❌اما همه تماشاچی بودن ❌هیچ کدوم از اونایی که تو خیابون بهش متلک مینداختن و زیباییشو ستایش میکردن ، حاضر نبودن جونشون رو به خطر بندازن 🍃دیگه داشت نا امید میشد که دید یه جوون به سمتشون میدوه و فریاد میزنه : آهای ولش کن بی غیرت !! 😡مگه خودت ناموس نداری ؟؟ 🍃وقتی بهشون رسید ، سرشو انداخت پایین و گفت خواهرم شما برو  و یه تنه مقابل دزدای ناموس ایستاد !! ❌دختر در حالی که هنوز شوکه بود و دست و پاش میلرزید یک دفعه با صدای هیاهو به خودش اومد و دید یه جوون ریشو از همونا که پیرهن رو روی شلوار میندازن از همونا که به نظرش افراطی بودن افتاده روی زمین و تمام بدنش غرق به خونه  ناخودآگاه یاد دیروز افتاد اون شب برای دوستاش اس ام اس فرستاد : ❌وقتی خواستن به زور سوارش کنند ، همون کسی از جونش گذشت که توی خیابون بهش گفت : خواهرم حجابت !! ❌همون ریشوی افراطی و تندرو 💥مثل شهید امر به معروف علی خلیلی یه کرونا همه ملت به تشویش انداخته خیلیا تا مرز افسردگی هم پیش رفتن😳 دلیلش هم ترس از مرگ👌 فکرش بکنیم اگه خدای نکرده دشمنان اسلام و فرقه های منحرف افراطی همچون‌داعش بر ایران مسلط میشدن چه اتفاقاتی می افتاد😔 شهدا رفتن فقط به خاطر دفاع از ناموس😔 پس حق شهدا به گرنمون نمونه👌👌👌 هیییییچ آقایی ارزش توجه نداره😂 که بخواییم بهمون توجه کنن😏😏😏 ارزش یک خانوم خیلییییی فراتر از این حرفاست👌 🌹 شادی روح همه ی شهدا شرمنده شهدا و حضرت زهرا سلام الله علیها نشیم صلوات🌸🌸🌸🌸 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 چرا شورای عالی بی‌خاصیت شده است؟! 💎 حتما این کلیپ را ببینید و برای لیست دوستان و کانال‌ها و گروه‌های‌تان ارسال کنید... ⚡️ خطرناک‌تر از برخی مسئولین فضای مجازی کشورند! إن‌شاءالله شرشان کم شود... @Emam_kh
🔴 تفاوت اسلام و کلیسای قرون وسطی در برخورد با علم و عقل! 🔻در ایام اخیر در مواجهه با ، عده ای به عهد جاهلیت بازگشته و می گویند آیا اسلام می تواند برای درمان کرونا معجزه بیاورد تا حقانیتش اثبات شود؟ اگر معجزه نیاورد پس خرافات است! عده ای از بچه مسلمان ها هم این وسط جلز و ولز می کنند که: «بله راست می گویند این چه دینی است که برای درمان یک بیماری نسخه ندارد؛ ما حتماً نسخه داریم طب ما نسخه دارد، در روایات ما آمده است و ...»! 🔻باید به این بزرگواران گفت خود شما خرافاتید که برای درمان یک بیماری منتظر معجزه اید و راه علم و عقل را بسته اید! بله اسلام ما نسخه دارد برای همه بیماری ها و آن هم این است: «مجاهدت علمی، عقلی و عملی برای تولید دارو با توکل بخدا و توسل به اهل بیت علیهم السلام». 🔹یکی از دلایل اصلی سقوط حاکمیت کلیسای مسیحیت در قرون وسطی، مخالفت نظام سیاسی کلیسایی با عقل، علم، حس، تجربه و خرد بشری بود. کلیسا می گفت پاسخ تمام سوالات و ابهامات و مشکلات بشر در کتاب مقدس وجود دارد و نیازی به عقل و علم بشری نیست. هر دانشمندی که از ابزار عقل و علم جهت اختراع یا اکتشافات علمی استفاده می کرد، به کفر و بی دینی متهم و اعدام می شد. 🔸در 200 سال گذشته افرادی که از سراسر عالم برای تحصیل دانش به اروپا می رفتند وقتی علت پیشرفت های غرب را جویا می شدند با این پاسخ اروپاییان مواجه می شدند: «ما حاکمیت دینی کلیسا و خرافات را کنار زدیم و به علم و عقل و خرد بشری روی آوردیم». 🔹این تحصیلکردگان وقتی به ایران یا به سایر نقاط جهان اسلام باز می گشتند، با تغییر نگرش در کارکرد دین و عقل به این باور می رسیدند که: «علت عقب ماندگی ایران (جهان اسلام) دین و عقاید اسلامی و دینی است و اینها باید کنار برود تا کشور پیشرفت کند». 🔸در این بین یک سوء برداشت مغرضانه با هدف مصادره به مطلوب صورت گرفته و آن این است که اگر کلیسای مسیحیت اساساً با علم و عقل مخالف بود و می گفت تمام پاسخ های مشکلات بشر در کتاب مقدس وجود دارد و نیازی به علوم پایه، عقلی و ... نیست! اسلام نظر کاملا متفاوتی داشته و اساساً معجزه ی اسلام یک "کتاب" است. اسلام کاملاً بر عقلانیت و پیشرفت علمی بشر تأکید می کند و مخالفتی با علم و عقل ندارد. در یکی از سوره های قرآن، خداوند متعال به "قلم" سوگند می خورد. پیامبر اسلام وقتی وارد مسجد می شد و با دو حلقه عبادت کنندگان و حلقه علم آموزان مواجه می شد به سمت حلقه علمی می رفت؛ او می فرمود: «دنبال علم باشید ولو در چین باشد»؛ در قرآن بیش از 50 بار به انسان ها دستور تعقل و تفکر داده شده؛ ائمه هدی علیهم السلام بر پیشرفت علمی و استفاده از عقل برای حل مشکلات تأکید می کردند؛ در طول تاریخ علمای اسلام پدران نجوم، هندسه، شیمی، طب پزشکی، ریاضی و غیره بوده اند! 🔹کلیسای مسیحیت گالیله و امثال او را اعدام می کرد اما در اسلام در کنار علمِ دین، ریاضی، هندسه، نجوم، طب و ... نیز تدریس می شده است. 🔸علت اصلی عقب ماندگی غرب، کلیسای متحجر بود اما علت اصلی عقب ماندگی جهان اسلام بالاخص ایران، حکام فاسد و بی دین و عدم اجرای دستورات دین در جامعه بود. جالب است از زمانیکه نظام سیاسی در ایران بر مبنای دین در سال 57 بنا گذاشته شد ایران به پیشرفت های علمی خیره کننده ای رسیده است. هم امام راحل و هم رهبری همیشه بر پیشرفت علمی تأکید کرده اند و رتبه پیشرفت علمی ایران جزو رتبه های اول جهان قرار گرفته است و هنوز هم رهبر انقلاب معتقد است راه حل مشکلات کشور علم و عقل و تدبیر و روحیه جهادی و تلاش و کوشش است. 🔹کلیسا برای درمان دردها نسخه ای بجز دعا و فرازهای کتاب مقدس نداشت اما اسلام برای درمان دردها و بیماری ها، صرفاً دعا کردن و نیایش را سفارش نمی کند بلکه به مسلمانان دستور داده که با مجاهدت علمی و عقلی راه حل درمان بیماری ها را بدست آورند و البته در این راه به خداوند متعال توکل کرده و از وی مدد جویند و از معصومین علیهم السلام یاری بخواهند نه اینکه تلاشی نکرده و منتظر معجزه باشند! ✅ داود_مدرسی_یان: @Emam_kh
‼️کندن گیاهان دارویی از بیابان 🔷س 3501: کندن و استفاده از گیاهان دارویی و خوراکی در بیابان چه حکمی دارد؟ ✅ج: اگر زمین ملک شخصی افراد نیست و این کار منع قانونی هم ندارد و از نظر سازمان حفاظت محیط زیست ممنوع نشده است اشکالی ندارد @Emam_kh
〽️ جالبه بدونید ، خوردن تخمه آفتابگردان در زمستان از ابتلا به سرماخوردگی پیشگیری می‌کند ‌! 🌻 تخمه آفتابگردان دارای 70% اسیدلینوئیک و مقداری فسفولیپید و ویتامین E می باشد ◇ به همین دلیل چربی خون را پایین آورده و کلسترول را تنظیم می کند ❗️ کاهشِ : اسهال خونی سرطان ریه تشکیل سنگ در کلیه و لخته شدن خون از فواید مصرف تخمه آفتابگردان است 🌱 آهن موجود در تخمه آفتابگردان با گندم، جگر و یا زرده‌ی تخم مرغ می‌تواند وارد رقابت شود. @Emam_kh
🔴 جناب روحانی! باور کنید رئیس جمهورید 🔸اگر شهید حاج قاسم سلیمانی همانند روحانی با مقابله کرده بود، امروز ایران، بخشی از خلافت ابوبکر البغدادی بود. او یک فرماندهِ شجاع مدبر در وسط میدان بلکه جلوتر از تمام نیروهایش بود که ریشه داعش در سه کشور کَنده شد. 🔸 با مدیریت روحانی، در حال اشغال یکایک شهرهاست و مردم بی‌پناه احساس می‌کنند اصلا فرمانده‌ای ندارند. 🔸 جناب روحانی! باور کنید شما رئیس جمهورید و ریاست جمهوری هم فقط مذاکره و نیست، حضور در صحنه و هم هست.  🔸 وزیر بهداشت و مدافعان سلامت روسفیدند اما این بحران، با دستور و واگذاری مسئولیت و ویدئو کنفرانس حل نمی‌شود، ظاهرا مختصر تحرکی!! هم لازم است. 🔸 مقابله با ، مسئله‌ای سیاسی نیست، کاملا انسانی است و از جنس تحرک و بسیج تمام امکانات از جایگاه عالی‌ترین مسئول اجرایی کشور است. @Emam_kh
🔴 نامه علی لاریجانی به رهبری برای تغییر رئیس ستاد ، آدرس غلط به مردم است! ✅ داود_مدرسی_یان: @Emam_kh
دستی به شال سرخابی ام می کشم و زنگ را فشار می دهم. صدای علی اصغر در حیاط می پیچد. – کیه؟ چقدر دلم برای لحن کودکانه اش تنگ شده بود! تقریباً بلند جواب می دهم: منم قربونت برم! صدای جیغش و قدم های تندش که تبدیل به دویدن می شود را از پشت در می شنوم. – آخ جون خاله لیحانه. به من خاله می گوید، کوچولوی دوست داشتنی. در را که باز می کند سریع می چسبد به من. چقدر با محبت! حتماً او هم دلش برای علی تنگ شده و می خواهد هر طور شده خودش را خالی کند. فشارش می دهم و دستش را می گیرم تا با هم وارد خانه بشویم. – خوبی؟…چی کار می کردی؟ مامان هست؟ سرش را چند باری تکان می دهد. – اوهوم اوهوم….داشتم با موتور داداش علی بازی می کردم. و اشاره می کند به گوشه ی حیاط. نگاهم می چرخد روی موتورت که با آب بازی علی اصغر خیس شده. هر چیزی که بوی تو را بدهد نفسم را می گیرد. علی اصغر دستم را رها می کند و سمت در ساختمان می دود. – مامان مامان…بیا خاله اومده… پشت سرش قدم برمی دارم در حالی که هنوز نگاهم سمت موتورت با اشک می لرزد، خم می شوم و کفشم را در می آورم که زهرا خانوم در را باز می کند و با دیدنم لبخندی عمیق و از ته دل می زند. – ریحانه! از این ورا دختر! سرم را با شرمندگی پایین می اندازم. – بی معرفتی عروست رو ببخش مامان! دست هایش را باز می کند و مرا در آغوشش می گیرد. – این چه حرفیه! تو امانت علی اکبر منی. این را می گوید و فشارم می دهد. گرم… و دلتنگ! جمله اش دلم را می لرزاند.”امانت علی”. مرا چنان در آغوش می گیرد که کاملاً می توانم حس کنم می خواهد علی را در من جست و جو کند. دلم می سوزد و سرم را روی شانه اش می گذارم. می دانم اگر چند دقیقه دیگر ادامه پیدا کند هر دو گریه مان می گیرد. برای همین خودم را کمی عقب می کشم و او خودش می فهمد و ادامه نمی دهد. به راهرو می رود. – بیا عزیزم تو! حتماً تشنته. می رم یه لیوان شربت بیارم. – نه مادر جون زحمت میشه. همان طور که به آشپزخانه می رود جواب می دهد: زحمت چیه!…می خوای می تونی بری بالا. فاطمه کلاس نداره امروز. چادرم را در می آورم و سمت راه پله می روم. بلند صدا می زنم: فاطمه! فاطمه! صدای باز شدن در و این بار جیغ بنفش یه خرس گنده می آید. یک دفعه بالای پله ها ظاهر می شود. – واااای ریحاااانه؛ ناااامرد. پله ها را دو تا یکی می کند و پایین می آید و یک دفعه به آغوشم می پرد. دل همه مان برای هم تنگ شده بود، چون تقریباً تا قبل از رفتن علی اکبر هر روز همدیگر را می دیدیم. محکم فشارم می دهد و صدای قرچ و قُروچ استخوان های کمرم بلند می شود. می خندم و من هم فشارش می دهم. “چقدر خوبه خواهر شوهر این جوری!” نگاهم می کند و می گوید: چقد بی……شعوری! می خندم و جواب می دهم: ممنون ممنون لطف داری. بازوانم را نیشگون می گیرد. – بله. الآن لطف کردم که بیشتر از این بهت نگفتم. وقتی هم زنگ می زدیم همه اش خواب بودی. دلخور نگاهم می کند. گونه اش را می بوسم. – ببخشید! لبخند می زند و مرا یاد علی اکبر می اندازد. – عیب نداره فقط دیگه تکرار نشه! سر کج می کنم و می گویم: چشم! – خب بریم بالا لباس هاتو عوض کن. همان لحظه صدای زهرا خانوم از پشت سرم می آید: وایسید این شربت ها رو هم ببرید! سینی را که در داخلش دو لیوان بزرگ شربت آلبالو است به دست فاطمه می دهد. علی اصغر از حال بیرون می دود. – منم می خوام. منم می خواااام. زهرا خانوم لبخندی می زند و دوباره به آشپزخانه می رود. – باشه خب چرا جیغ می زنی پسرم! از پله ها بالا و داخل اتاق فاطمه می رویم. درِ اتاقت بسته است. دلم می گیرد و سعی می کنم خیلی نگاه نکنم. – ببینم!…سجاد کجاست؟ – داداش!؟…وا خواهر مگه نمی دونی اگر این بشر مسجد نره، نماز جماعت تشکیل نمیشه؟ خنده ام می گیرد. راست می گوید. سجاد همیشه مسجد بود. شالم را در می آورم و روی تخت پرت می کنم. فاطمه اخم می کند و دست به کمرش می زند. – اووو…توی خونه ی خودتونم پرت می کنی؟ لبخند دندون نمایی می زنم. – اولش آره. گوشه چشمی نازک می کند و لیوان شربتم را دستم می دهد. – بیا بخور. نمردی تو این گرما اومدی؟ لیوان را می گیرم و درحالی که با قاشق داخلش همش می زنم، جواب می دهم: خب عشق به خانواده است دیگه.  
دسته ی باریکی از موهایم را دور انگشتم می پیچم و با کلافگی باز می کنم. نزدیک غروب است و هر دو بیکار نشسته ایم. چند دقیقه قبل درباره ی زنگ نزدن تو حرف می زدیم. امیدوار بودم به زودی خبری شود. موهایم را روی صورتم رها می کنم و با فوت کردن به بازی ادامه می دهم. یک دفعه به سرم می زند. – فاطمه! فاطمه در حالی که کف پایش را می خاراند جواب می دهد: هوم؟ – بیا بریم پشت بوم! متعجب نگاهم می کند و می گوید: واااا… حالت خوبه؟ – نُچ! خوب نیستم. دلم گرفته. بریم غروب رو ببینیم؟ فاطمه شانه بالا می اندازد و می گوید: خوبه. بریم. روسری آبی کاربنی ام را سرم می کنم. به یاد روز خداحافظی مان دوست داشتم به پشت بام بروم. فاطمه هم یک کت مشکی تنش می کند و روسری اش را بر می دارد. – بریم پایین اونجا سرم می کنم. از اتاق بیرون می رویم و پله ها را پشت سر می گذاریم که یک دفعه صدای زنگ تلفن در خانه می پیچد. هر دو به هم نگاه می کنیم و به سمت هال می دویم. زهرا خانوم از حیاط صدای تلفن را می شنود و شلنگ آب را زمین می اندازد و به خانه می آید. تلفن زنگ می خورد و قلب من محکم می کوبد. “اصلاً از کجا معلوم که علی اکبر باشه؟” فاطمه با استرس به شانه ام می زند. – بردار گوشیو الآن قطع می شه. بی معطلی گوشی را بر می دارم. – بله؟ فقط صدای باد و خش خش می آید. یک بار دیگر نفسم را بیرون می دهم و می گویم: الو. بله بفرمایید. و صدای تو! ضعیف و بریده بریده می آید. – الو. ریحا… خودتی!؟ اشک به چشمانم می دود. زهرا خانوم درحالی که دست هایش را با دامنش خشک می کند کنارم می آید و می گوید: کیه؟ سعی می کنم گریه نکنم. – علی! خوبی؟ اسم تو را که می گویم، مادر و خواهرت مثل اسفند روی آتش می شوند. – دعا دعا می کردم وقتی زنگ می زنم اونجا باشی… صدا قطع می شود. – علی! الو… – نمی تونم خیلی حرف بزنم. به همه بگو حال من خوبه. سرم را تکان می دهم. – ریحانه! ریحانه! بغض راه صحبتم را بسته. به زور می گویم: جان ریحانه؟ – محکم باشیا! هر چی شد راضی نیستم گریه کنی. باز هم بغض من و صدای ضعیف تو. – تا کسی پیشم نیست… می خواستم بگم… دوست دارم! دهانم خشک و صدایت کامل قطع می شود و بعد هم بوق اشغال را می شونم. دست هایم می لرزد و تلفن را رها می کنم. بر می گردم و خودم را در آغوش مادرت می اندازم. صدای هق هق من و لرزش شانه های مادرت. حتی وقت نشد جوابت را بدهم. کاش می شد فریاد بزنم و صدایم تا مرزها بیاید. این که دوستت دارم و دلم برایت تنگ شده، این که دیگر طاقت ندارم، این که آن قدر خوبی که نمی شود لحظه ای از تو جدا بود، این که اینجا همه چیز خوب است، فقط هوایی برای نفس نیست، همین! زهرا خانوم همان طور که کتفم را می مالد تا آرام شوم، می پرسید: چی می گفت؟ بغض در لحن مادرانه اش پیچیده. آب دهانم را به زور قورت می دهم. – ببخشید تلفن رو ندادم. گفت نمی تونه زیاد حرف بزنه. حالش خوب بود. خواست اینو به همه بگم. مادرت زیر لب خدا را شکر می کند و به صورتم نگاه می کند. – حالش که خوبه پس تو چرا این جوری گریه می کنی؟ به یک قطره اشک روی مژه اش نگاه می کنم و می گویم: به همون دلیلی که پلک شما هم خیسه. سرش را تکان می دهد و از جا بلند می شود و به سمت حیاط می رود. – می رم گل ها رو آب بدم. دوست ندارد بی تابی مادرانه اش را ببینم. فاطمه زانوهایش را بغل کرده و خیره به دیوار رو به رویش، اشک می ریزد. دستم را روی شانه اش می گذارم. – آروم باش آبجی. بیا بریم پشت بوم هوا بخوریم. شانه اش را از زیر دستم بیرون می کشد. – من نمیام. تو برو. – نه تو نیای نمیرم. سرش را روی زانو می گذارد. – می خوام تنها باشم ریحانه. نمی خواهم اذیتش کنم. شاید بهتر است تنها باشد. بلند می شوم و همان طور که سمت حیاط می روم، می گویم: باشه عزیزم. من می رم. تو هم خواستی بیا. زهرا خانوم با دیدنم می گوید: بیا بشین روی تخت، میوه بیارم بخور. لبخند می زنم. می خواهد حواسم را پرت کند. – نه مادر جون. اگر اشکال نداره من برم پشت بوم. – پشت بوم؟ – آره دلم گرفته. البته اگر ایرادی نداره. – نه عزیزم. اگه این جوری آروم میشی برو. تشکر می کنم. نگاهم به شاخه گل های کنده شده می افتد. – مامان اینا چی ان؟ – اینا یه کم پژمرده شده بودن. کندم به بقیه آسیب نزنن. – میشه یکی بردارم؟ – آره گلم. بردار. ادامه_دارد.... 🍂اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🍂